ثریا ایرانمنش «لب پرچین « !
نوشتن فرزند ضرروت است - ضرورتی که از ارتباط انسان وتولد او با او زاده میشود میل به نوشتن دربعضی از نویسندگان به یک تشنگی آتشین تبدیل میشود واگر این شعله خاموش شود ویا بنوعی از آن دور گردد بسیار دچار تاسف وتاثر میشود .
یک قوه ویک قابلیت جزیی را نباید با هوش سر شار والهام حقیقی مخلوط کرد بنظر من یک نویسنده میتواند در تعیین سرنوشت سر زمینش نقش بزرگی داشته باشد ( مانند نویسندگان چپی وخود فروخته ما) که با چند جلد کتاب وچند چرند وچند شعر بند تنبانی خودرا خدای عالم علم دانستند وهنوز هم دست هم دست پروردگان ودوستان آنها دست نمیکشند . انسان همینکه تهیه احتیاجات ابتدایی خودرا تهیه کرد میل دارد دست بکاری بزند که برای او وسایر همنوعش مورد قبول وتاثیر را روی جامعه اطرافش داشته باشد سودای بزرگی در سر میپروراند تا صاحب یک شخصیت ممتازی گردد یک قوم دلیر وپهلوان پرور حاصل سعادت خود را درهمین راه میباند در دلیری وبی پروایی دریک ملت متمدن امروز همه میل دارند سیاستمدار شوند وقبایل وحشی همیشه این سودا درسرشان هست که در آدم کشی وغارتگری مرد میدان باشند !
اکثر نویسندگان و فیلسوفان ودانشمندانی که دل باین سودا سپرده اند اکثرا درتنگدستی وفقر وفلاکت وگاهی با عزت نفس زندگیشانرا به پایان برده اند اما نامشان همیشه جاودان است .
برای شروع واینکه چگونه یک ملت میتواند به اوج برسد ویا به فقر وفلاکت بیفتد یونان قدیم را میتوانیم درنظر بیاوریم ؛سقراط - ؛ افلاطون ؛ که فلسفه دنیارا بوجو آوردند هومر که از دوچشم نابینا بود وتاریخ دنیارا ازروی او کپی شد همه آن نوسندگان آن زمان هیچکدام جیره خوار پادشاهان نبودند واز خوان بزرگ آنها لقمه ای نمیربودند شاید به همین دلیل هنوز نامشان از خاطره ها محو نمیشود ودر میان متاخرین کسانی مانند ماکیاولی بایل ژان زاک روسو ومیلتون بوده اند که حقوق انسانی را نشان داده اند این گروه هیچگاه خودرا به شهریاران نفروختند واگر خیلی دچار فقر وتگدستی میشدند تنها روزگاررا مقصر میدانستند . یونان تا زمانیکه آن مردان بزرر را داشت حاکم بر دنیا بود با آمدن رومیان وآوردن چند نویسنده دست آموز مانند کاتول وهورااس وویرژیل که همه چندان قدرتی نداشتند آن یونان قدیم را درهم شکست ُ هوراس درجایی گفته بود اگر من متمول بودم محال بود است به نویسندگی یا چکامه گویی بزنم میرفتم درجایی میخفتم !! حال چگونه این شخص میتواند هیجان فکری داشته باشد ؟! یونان روبه تحلیل رفت روم هم چندان بزرگ نشد وسپس کم کم این بیماری نویسندگی به همه جا رخنه کرد ُ در روسیه اکثر نویسندگان از خاندانها برجسته ویا صاحبان زمین بودند در فرانسه کمتر ودر آلمان همچنین مردان وزنان بزرگی برخاستند تا رسید به خاور میانه ُ درهند هم نویسندگانی بودند که تنها دل به ملت خود خوش کرده بودن اما چه فایده که نوکر ارباب بودند واین بیماری بما هم رسید اول از خودمان وشهرمان شروع کردیم اما با توپ وتشر وایرادهای بنی اسراییلی درحالیکه هوز مردم سر زمین ما به مکتب میرفتند وچوب معلم را میخوردند شاعرانی برخاستند وبرای آنکه دست آورد خودرا برای ما بگذارند به ناچار در خدمت شهریاران ومداحی آنها گام بر میداشتند که از حوصله این نوشته خارج است .
همه این گفته ها برای این بود که اگر ملتی یک نویسنده خوب ویا یک شاعر خوب ویا یک معلم خوب نداشته باشد ذهن او میپوسد ورو به قهقهرا میرود وبر سر آن ویرانی میاید که بر سرما آمد امروز تنها افتخار ما به یک نویسنده که آنهم اّ ه وناله اش تا آسمان هفتم میرود | صادق هدایت | است با آنکه دست او به دهانش میرسید ومیتوانست بهتر بنویسد تنها به محله های پایین شهر اکتفا نمود بعد هم بیماری داشت غیر قابل علاج !! که اورا به مرزخودکشی کشاند در شروع انقلاب دل به شاعران قدیم خود خوش کرده بودیم که آنها به پا بوس امام رفتند کاری نمیشد کر د شهریا رما خود مذهبی بود ومرتب برای همه این امام های قلابی نذر نذروات میفرستاد ملاهارا تقویت میکرد بامید آنکه همیشه سلامت وپایدار بماند وما دیدیم که احمد شاملوی خاین از او پایدارتر ماند واو چگونه هم سلامتی وهم تاج وتحت شهریاری خودرا ازدست داد تقصیری هم نداشت پدر رفته بود ومادر مذهبی درجیب او قرانی گذاتشه بود تا حافظ او باشد ودست آخر ماری آنتوانت از راه رسید وبقیه اش دیگر شما بهتر ازمن میدانید چون من نبودم . قفس را شکسته وفرار را بر قرار ترجیح داده وسالهای روابطی با هیچکس نداشتم همه دردهایم روی کاغذ نقش میبست .
در حال حاضر هوا طوفانی وباران زا ست در آسمان اثری از نور خورشید نیست ومن میل داشتم خانه را تمیز کنم اما حال باید بنوعی خودرا سرگرم کنم تا این طوفان فرو بنشیند از تنها چیزی که میترسم ؛ باد وطوفان است . امیدوارم بانو کاترینا باین شهرک واین دهکده رحم کند ومارا درهم نکوبد . آمین !ث
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا 18-11-2018 میلادی !