به به عالی ! دوباره زنده شدم بلی مرده بودم زنده شدم دولت عشق آمد ومن پایندده شدم !!
جواب آزمایشاتم رسید هیچ /هیچ چیز در میان أنهمه اوراق بد نبود تنها کمی فقط کمی چربی بد من بالا بود همان که نمیگذارد من کیک بخورم شیرینی بخورم و دسرهای خوشمزه مملو از رنگهای مصنوعب وخامه ها ی مصنوعی !بخورم جای شکرش باقی ست
هنگامیکه زیر اسکن بودم تنها به یک چیز میندیشیدم به عشق/ زمانی که سیمهای جور واجور از مد رفته وکهنه دستکاه الکترو گرام به پیکرم وصل بود باز ضربا ن قلبم که آهسته میزد ناکهان تند میشد وآن زمانی بود که باز به عشق فکر میکردم تعحب نکنید من اورا درون یک قاب شیشه ای از چشم بخیلان پنهان کرده ام وهرصبح وشب اورا میبوسم وستایش میکنم وبه آن دوبرکه عمیق وزلال که از غم ایام فارغند مینکرم خوشا بحال بیخبران ونادانان (کلماتی از مسیح مقدس )
تمام روز به تماشای کانالی مینشینم که جواهرات وکیف ولوازم بدلی را میفروشند محصول کارخانه جات ایتالیا وکارخانه بارکاه مقدس که همه چیز در آن یافت میشود .
خوب حال باید آن شرابی را که بمن داده اند سر بکشم وآن گل سرخ زیبا را بر سینه ام سنجاق کنم وآن قلب را به درون سینه ام بنشانم واین تولد دوباره را جشن بگیرم .
باز باید از آن بلندیها بالا روم وآن میله ها آهنی را بگیرم وبگویم گراسیاس سینور عشق را تو بمن هدیه دادی وسلامتی ام را مدیدن همان عشق میباشم وشمعی از نوع الکتریکی روشن کنم ودوباره سرازیری را پایین بیایم واز پشت پنجر های ساکت به هیاهوی مردمی بنشینم که بیخیال در انتظار بر گزاری عید کریسمس دور خود میچرخند در این ایام است که من غمگین میشوم چرا که این جشن متعلق بما بوده روز بیست وسوم روز تولد خورشید وپرستش میترا حال جناب کنستانینوی اول آن روز را از ما گرفته با دوروز اضافه تقدیم عیسی مسیح کرده است خوب فرقی نمیکند .
بهر روی ما هم نان را پشت شیشه پنیر میمالیم ومیخوریم مانند همان که .........پایان یک دلنوشته