ثریا ایرانمنش «لب پرچین»!
این چشمهای ساخته از شیشه کار کیست ؟
بی انتظار ُ دوخته بر رهگذار کیست ؟
این جمله خیل آدمکان ُ با سکوت مرگ
در کار گاه مانده بجا ُ یادگار کیست ؟
امروز صبح جون کالینز روی اینستاگرام خودش پست زیبایی گذاشته بود که اولین برف درمنهتان نیویورک را نشان میداد !
او در جنو ب فرانسه و بعضی شهر ها برای استراحت چند ماهه یا چند روزه ویا حتی یک روزه خود خانه هایی دارد !
در نظر گرفتم هم اکنون روبدوشامبر ساتین زیبای خودرا میپوشد وبا دمپاییهای که مخصوص او دوخته اند وجلوی پنجره میایستد ودوربین را زوم میکند برای عکسبردار وسپس به زیر دوش همیشه داغ وگرمای مطبوع حمامش میرود و سرانجام آرایشگر مخصوص او از راه میرسد ُ
در آ ن زمان هم هنگامیکه اولین برف را روی زمین میدیدیم از خوشحالی فریاد میکشیدیم ودراطاقهای گرم وبزرگ میدویدیم بچه ها برف ُ برف ُ جمعه میروم دیزین یا پلور !!! بچه ها خواب آلود چشم میگشودند اتوبوس مدرسه میامد آنهارا میبرد ومن با نگاهی به زندانبانم که همچمنان با چشمان از حدقه درامده وبف آلوده به راننده میگفت ؛ امروز خانم جایی نمیروند میتوانی بروی !؟ اوف
او که میرفت پالتویم را بر دوش میکشیدم دوان دون خودمرا بخانه دوست میرساندم ُپروانه- ُپروانه برف میبارد - ُ میایی باهم برویم در چاتا نوگا یک شکلات داغ بخوریم ؟ او عصبی با چشمانی بف آلوده از گریه میکفت ؛
دلت خوش است ؟ من از این سر زمین نکبت بار میروم دارم اثاثیه خانه امرا میفروشم تا به خارج بروم اینجا دیگر جای ماندن نیست ! تو پیانوی مرا میخواهی ؟ مشتی لوازم را جلوی من میریخت ومن چند قطعه را برمیداشتم تا اقا پول آنهارا بپردازند ُ اما چی شده ؟ چرا میخواهی بروی ؟
چی شده ؟ هفته پیش مرا از ساواک خواستند تا درباره شوهرم تحقیقات کنم ُ به آنها خبر بدهم مگر ممکن است که من جاسوس خاتواده ام باشم ؟ بمدرسه اطلاع دادم دیگر درس نخواهم داد ودارم میروم .
خوب ُ پروانه جان همسر تو چپی چپی وزندان رفته است طبیعی است آنها ....حرفم را ناتمام میگذاشتم با فریادهای جنون آمیز او از خانه بیرون میرفتم وپای پیاده زیر برف راه میافتادم بی خبر از <انهاییکه هم اکنون در جنوب شهر ویا دهات اطراف زیر حلبی یا چادر ها زندگی میکنند وبرای گرم شدنشان روزنامه ها ی کهنه وچوب های افتاده از درختانرا میسوزانند - بی خبر از همه عالم بودم چرا که تنها درهمان حواشی خانه وفامیل میگشتم وتنها منبع خبری من روزنامه اطلاعات ومجله تماشا وکیهان بچه ها برای پسرم بود ُ نه خبر از هیچ نداشتم وامروز که صبح زود مشغول باند پیچی خودم بودم ومانند پیاز خودمرا درون چند پلورو وروبدوشامبر وغیره میپوشاندم بیاد آن روزها افتادم ُ خانه گرم همه جا یکنواخت شوفاژ حتی در توی توالت زیر زمینی هم بود و اما شوفاژ های اینجا بر دیوار مانند یک جانور نیمه مرده آویزان با هوای خشک که تنها نفس ترا میگیرد وساعتها طول میکشد تا گرم شود وصد البته اداره برق هم آخر ماه با چند رقم بزرگ از حسابت کم میکند .. همه چیز برقی است بخاری های دستی برقی بخاری حمام برقی و خوب ؟! زندگی مالیات دارد آنهم مالیاتی سنگین تنها برای آنکه ندانست وندانست وندانست وبه دنبال آزادی روحش پرواز را بخاطر آورد .
امروز در خبر ها خواندم مشغول بازداشت معلمین اعتصابی وسایر مردم میباشند وطناب دار همچنان مانند گیوتین دوران انقلاب فرانسه مشغول خفه کردن است . آخرین نفس هار ا میکشند ومیل دارند تا آخرین لحظه خون بیاشامند وعکسهای چندش آوری از مردی درشوشتر که به پسران کوچک تجاوز میکرد ودرحال عملیات محیرالقول خود عکس وفیلم میگرفت !!! .ث
خوش رقصی های کودکی مارا نگاه کن
کاین گرد گرد گشتگان بر مدار کیست
این کودکانه کشتی کاغذی به روی آب
در انتظار موج نسیم از دیار کیست
این تک سوارهای مقوا سرشت را
لبها پر از حماسه پی کارزار کیست
در نور پیه سوز شما جز دروغ نیست
خورشید راستین من آیینه دار کیست ؟
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا
16-11-2018 / میلادی !
اشعار متن : از زنده نام سیمین بهبهانی ( خلیلی) !
تقیم به «او» بخاطر مبارزاتش وپیام زیبایش - همچنان باو اعتقاد دارم / ثریا