پنجشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۷

سرود ویژه

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا !



خورشید همچنان داغ  میدرخشد ، خبری از باد خزانی نیست ، وما هم  همانیم  که بودیم وهستیم ! ساعتها باید بنشینیم تا این دستگاه فکسنی با آن اینترنت فکسنی تر خودش را جمع وجور کند وما چند خط بنویسیم ،  از اطراف هم مرتب آگهی های تجارتی به سمع ما میرسد که باید آنهارا نیز جمع وجور  کنیم !  بهر روی حالمان خوب است !!!

هر کسی دراین دنیا برای خود  آواز  مخصوصی دارد  ، مخصوص خودش !  وهرانسانی سرودی در خود دارد  که مانند نی ، در تار یکی نوایش را سر  میدهد ،  وهیچگاه این تاریکی را نمی بیند   همه را روشن و درخشان میپندارد  و گاهی از خودش میپرسد که:

این چه  آوازی است که از دل من برمیخیزد ؟  ویا چه کسی دردل من نی مینوازد ؟ 
 خو ب، معلوم است خود اوست  اما همیشه  مانند شاعر ان گذشته ما  دراشتیاق  یک محبوب خیالی  با این نی سوختند واز جداییها نالیدند .

اما من خودم یک آهنگ تازه هستم ، به هیچکس شبیه نیستم وهیچکس دردنیا شبیه من نیست ، چرا که آدمها  هیچگاه شبیه یکدیگر نیستند ،  حال یا در تاریکیها هستم ویا در زیرنور افکن ها برایم  فرقی ندارد  من مینوازم تا ذهنم کور نشود  برایم مهم نیست گوشی برای شنیدن دارم یا نه  من باگوش خودم میشنوم  وآن آهنگهای مخصوص را دردلم مینوازم با آنها شادم  وهمه زندگی وهستی ام آمیخته  با  همان آهنگهاست .

زمانی فرا میرسد که به آهنگی که از دلم بر میخیزد گوش میدهم ، همه آهنگها نا تمامند ، نیمه کاره خاموش میشوند  ومن سایه  آنهارا گم میکنم  دلم را به اهنگ جدیدی خوش میکنم  ، اما بیفایده است .، بیشتر راه را طی کرده ام ، چیزی به آخر پل نمانده  راهی بس طولانی وسخت بود وجثه وهیکل من بسیار نازک وقلمی اما درونم  آتشی بود که در  سینه هیچکس شعله نمیکشید ،  هرچه ر ا دیدم هر دلی را که دیدم هر پیکری  را که دست کشیدم  ساخته شده بود از سنگ خا را  وهمه نی نواز خود بودند وازخود متشکر مانند شاعرانمان  که مرتب یا خودرا بزرگ میپنداشتند یا آنقدرناله میکردند که ما را به گریه میانداختند ! 

خدای من با همه فرق دار د  او هم آواز منست  ودرهمان نای میدمد که من میدمم  او یک گوهر تابناک است  نوازنده ای پنهان  وهمه آهنگهارا ونت هار ا او به دست من میدهد  ، درهرسراشیبی ناگهان از پشت مر ا میگیرد ، که هی  راهی را که میروی به چاه وپرتگاه منتهی میشود .

هیچگاه به موعظه ها گوش نداده ام  همه خشک وخالی  وتهی از هر معرفتی میاشند  همیشه به آن نوایی که از درونم  برمیخیزد  گوش فرا میدهم  میدانم معنا دارد ودرجهان شما هیچ کلمه ای با معنای واقعی خود  تلفظ نمیشود  باور کنید راست میگویم .

من خودم میکارم د ر زمین خودم  تا رشد کند  تا سر به اسمان بکشد  وزمین وآسمانرا با هم یکی کند  با هم پیوند دهد ، دوستیها را  احترام میگذارم ودشمنی هارا میبخشم وبه دوستی پیوند میدهم .
من همیشه به دنبال معما بوده ام  وچه زیبا با هر آهنگی رقصیده ام  سماع من درهمان رقص ها بود که بچشم دیگران ننگ میامد چون خودشان آن رقص ومعنای آنرا نمیدانستند .  بهر روی پر گفتم  ،

همه هستی یک انسان  ، ترکیبی است از آهنگ ومعنا  اما همیشه این دو از هم جدا میشوند  با آهنگ ، معنا میگریزد .

گفتم این سیم ذقن ، گفت : که را  میگویی ؟
گفتم :  ای عهد شکن  ، گفت  چها میگویی

کفتم » ای آنکه نداری  سر یک موی وفا
گفت : معلوم شد  اکنون  که مرا میگویی ......" کمال خجندی "

به روز شده در تاریخ 04/10/2018 میلادی برابر با 12 مهر ماه 1397 خورشیدی !