سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۷

زبان کلک

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " .اسپانیا !

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست 
که به پیمانه کشی شهره شدم  روز الست 

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق 
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست...........:"حضرت حافظ"

در دوران های گذشته و زمان تحصیل ما  بخصوص در کلاسهای ابندایی در کتب ما بیشترین اشعار  شعرای زمانه به چاپ میرسید وما میبایست آنهارا از حفظ میکردیم وبه خانم ویا آقای معلم پس میدایم .آ ز اشعار رودکی تا موش وگربه عبید ذاکانی  ، همه آنها بر ذهن ما نشست  ، ذهن ما پاک وخالی از هر شبه وشبه وکینه ای بود ، با آن اشعار بزرگ شدیم ود ردبیرستان نیز ادبیات  مارا شادروان دکتر خانلری اداره میکردند واستادی  دیگر که امروز نامش متاسفانه از ذهنم فرار کرده است !  همه اینها  بر زندگی ما تاثیر گذار بود وهمه آنهاییکه درآن زمان فارغ التحصیل شدند انسانهای کاملی بودند بدون هیچ عقده وهیچ نا آرامی درونی وخشونت ! .

اولین خشونت و بیدادگری را در اجتماع اطرافمان و حتی درخانه خودمان دیدیم ! اما پناه به معرفت درونی خویش بردیم و گذشت و گذشت !

چند روز پیش کامنتی برای جناب روانکاو و روانشناس یگانه .معروف ایرانی که دست در همه بیزنسها دارند و روانشاسی بالینی هم یکی از کارهای ایشان است ، گذاشتم ونوشتم :

«این چه کار ی است که شما خصوصی ترین  گفته های بیمارانتان را آنهم با کلمات شنیع ووقیح روی یوتیوپ میگذارید وبرای دیگران میفرستید آیا منظوری دارید ؟ منظور شما هدف گرفتن افکار وشیوه زندگی جوانان ماست ؟ که همه مدت به پایین تنه خویش بیاندیشند  و فراموش کنند که صاحب چه دنیای خوبی بوده اند ؟  وچگونه باید آینده خودرا بسازند ؟ «....تمام شد 

شب گذشته کامنتی روی گوشیم دیدم که لرزه بر اندامم انداخت !!!! باور کنید از ترس نمیدانستم درون کدام سوراخ پنهان شوم تا مانند شادروان فریدون فرخزاد تکه تکه نشوم !!!  روی کامنت  نوشته بود که چهار ساعت وچند دقیقه و نمیدانم چند ثاثیه  دیگر جواب خود را دریافت خواهید کرد ؟! ای داد و بی داد   دست درون  آتش بردم حال باید منتظر مامورین : ساواما : ویا : سیا : ویا  دیگران باشم ؟!  زن ، بتو چه ، مردم  خوششان میاید کاری  غیر از بازی  با پایین تنه و دیدن فیلمها پورنو و غیره ندارند حوصله این اشعار قدیمی ها و فسیلها را ندارند  زمان عوض شده  باید با زمان جلو رفت باید دوجنسه بود ویا ........ مگر تو پای منابر این ملاهای نمی نشینی   و گفته های گهر بار آنها را  بگوش نمیگیری  ؟ مگر نمیدانی که اصول و فلسفه  زندگی ما با شریعت گره خورده و شریعت هم با  آلات جنسی و آداب آن بهم پیوسته اند ؟!  بهر روی  شعری از رودکی در خاطرم نشست که متاسفانه از ترس !!! آنرا نیز فراموش کردم .

تمام شب  هم از فشار گرما وهم از ترس!!!! بیخواب شدم و در انتظار جواب نشستم که هنوز جوابی نرسیده  است .
اگر برای فلان  پیر مرد یا فلان بانو  که نشسته و گفتاری را بما حواله میدهد کامنتی بگذاریم باز صد ها نفر بر میخیزند ای که نا دان ،  ای زنا زاده وای فلان فلان شده ....
 هیچ آنرا هم به جای خود گذاشتیم و اگر خیلی از یک گفتا ریا برنامه خوشمان آمد تنها  انگشتی روی صفحه فشار میدهیم که بابا ماه هم دیدیم و شنیدیم .

نه ! امیدم از این ملت برید ، ملتی که به سادگی امت شد ه و سپس کم کم خادم خواهد شد دیگر برای من غیر از همان قفسه کتابهایم که رویهم چیده شده یادگاری باقی نمانده است حتی آنقدر دراطاقم جای نیست که بتوانم قفسه دیگری را کنار آن بگذارم و کتابهارا مرتب  درون آن بچینم مقداری ازآنها درون چمدانها وکشوها وقوطیهای پلاستیکی  در امانند !! بلی ، من همان خری هستم که مرحوم امام  فرمودند بارم تنها کتاب است و فایده ای برای آن سر زمین همیشه پارس ندارم ،  عمرم هم دیگر کفاف نخواهد کرد که یکبار دیگر سری به آتشکده ها بزنم وخاک وتربت اجدادم را ببوسم  ، خودم نیز خاکستر خواهم شد ، مانند همان  شاخه های بلند نارون و سرو که در این چند روزه در شعله های آتش سوختند ویکی یکی بر زمین افتادند تا چوبهایشان به مصرف داخلی !!! بزرگان برسد استخوانها ی من پودر خواهد شد تا برچهره  بیگانگان و خود فروشان بنشیند  این نوشته ها ، این گفته ها واین  اشعار به درد امروزی ها نمیخورد   باید تنها از قسمت پایین بدن حرکت کرد و جلو رفت !.. ث
کمر کوه کمست  از کمر مور ،  اینجا 
نا امید از در رحمت مشو ای باده پرست 
پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .اسپانیا /07/08/2018 میلادی برابر با 16 امرداد ماه 1397 خورشیدی !...

اضافه : مجسمه برنزی سرباز مصری با دوشمع کوچک  جلویم نشسته ، نگاهی به آن دوختم وگفتم :
مواظب آن امانت بزرگ ما باشید ، سربازان  عزیز و بزرگوار ، همت شما از همت مردانش که آنهمه برایشان زحمت کشید ، بیشتر است .ثریا