ثریا / اسپا نیا /
از یادداشتهای روزانه
داشتم گوشواره ای که شکسته بود میچسپاندم ، چسپ همه انگشتانم را آآغشته کرد دستمال کلینکس نیز به دستهایم چسپید ، با آستون انهاراپااک کردم و....ناگهان بیاد " او " افتادم ، کسیکه این گوشواره ها را بمن هدیه داده بود ! اوف .... سالها میگذرد ، برایش ایمیلی فرستادم ، منتظر نبودم جوابی دریافت کنم ، هرچه باشد خیلی زمان از رفتن او میگذشت / جوابش آمد ؟
- حالم خوب است ، از دفتر این وکیل به آن وکیل از دفتر این نوتاری به ان نوتاری واز ترجمه به آن یکی میروم ، کار ثابتی ندارم ، وکیل شدم ، اما اینجا توی سر سگ بزنی وکیل است آسانترین درس یکی طبابت ودیگری وکالت ؛ چون تنها باید کتابهارا بخوانی وقوانین را ازحفظ کنی و چند تجربه انجام بدهی ، تنها یک سلمانی ارمنی دارم گا هی با او چند کلمه فارسی حرف میزنم .
این آمریکا ، آن امریکایی نیست که تو دیدی ویا درفیلمهای گود ی گودی ، آنهارا تماشا کردی
این آمریکا آمریکای :"هومر سیمسون " است تنها شکمش بزرگ است اما کله اش خالیست ، زنانشان همه همان »مارج سیمسون" هستند که از میان موایشان پرنده پرواز میکند ، تنها دلخوشی آنها خرید است وشب در کنار همسرشان ویا رفیقشان بخوابند .
آن خانواده نایس " اینگلزها " جایشانرا به خانواده سیمسونها دادند ، مانند اینگلزها سه بچه دارند که هیچگاه بزرگ نمیشوند ، " بارت " پسرشان نماد ادب و تربیت است ودر مواقع ضروری شلوارش را پایین میکشد و ماتحت خود را بتو حواله میدهد ، اینجا باید پول داشت و اسلحه ! مانند همه جا ، حداقل دراروپا ی کهنه وقدیمی این بیرحمی هنوز راه نیافته وهنوز در فکر مردم میباشند .
از ایرانیان پرسیده بودی ، معاشرتی ندارم با هیچکس واگر گاهی یکی در دفترم بخاطر مسائل اقامت حضور یابد به آنها میگویم " هیسپانیک " هستم از کلمبیا امده ام ،
در سریال "خانه کوچک " آن سوپر مارکت را بیاد داری ؟ خانواده اولسونها ؟
آنها جایشانرا به مستر برنز داده اند ، که صاحب تام الاختیار است صاحب جان وما ل مردم ، درون خانه اش همه چیز یافت میشود از موش تا موشک ، یهودی تبار است وعقده ای ، امریکا ، یعنی خانواده سیمسونها ومستر برنز !!
حال دنیا میخواهد از روی آن الگو بردارد مستر برنز صاحب دنیاست ارباب غذا ، آب ومواد سوختنی دارو وتولیدات صنعتی ، و غیره ، زمین در إتش بیخردی ها میسوزد ، ماههاست که هنوز دود از ایالت کالیفرنیا بر میخیزد ومن درعجبم که مردم چگونه تنفس میکنند ؟.
برایش نوشتم ،
منهم در امریکای کوچک زندگی میکنم ، از امریکای بزرگ بخاطر اتومبیل فرار کر دم حال دراینجا باید هفته ها درانتظار باشم نا اتومبیلی پیدا شود تا مرا جا بجا کند ، تنها یک خط اتوبوس آنهم هر چهل .پنج دقیقه لک لک کنان از جلوی خانه ام میگذرد وآنقدر اطر اف دهکده وکوچه پس کوچه هار ا دور میزند که حال تهوع بمن دست میدهد ودروسط راه باید پیاده شوم وبالا بیاورم .
دراینجا هم هفته پیش نزدیک سه هزارو وهشتصد هکتار زمین وجنگل در والنسیای زیبا سوخت وچهل خانواده بی خاتمان شدند ، هنوز دود در حلقوم ماست این جنگ اقتصادی از جنگ اتمی خطرناکتر است ، زمین دیگر جایی برای زندگی وزنده ماند ندارد ، د رئسر زمین خودمان جناب وزیر فرموده اند :
نا پنجاه سا دیگر ایران نه اب دارد ونه نفت !!! خوب بجایش سجاده دارد ومهر نماز ساخت چین وکفن و تابوت ، آبهای زیر زمینی را که فروختید ، نفتهاراهم به دوستانتان پیشکشی دادید گاز راهم که دارید میفروشید زنا ن ودختران را نیز به معرض فروش گذارده اید ، شکم شما سیری ناپذیر است ودست کمی از همان مستر برنز ندارید !
هر چه باشد فرزندان اصیل قوم ابراهیم میباشید .
- پرسیدم ایرانیان مشغول چه کاری هستند ؟
کفت سر یکدیگرر ا کلاه میگذارند ویا دست به کارهایی میزنند که از عهده من وتو بر نمی آید ، ما بد جوری تربیت شدیم ، بازی را بلد نبودیم با دست باز بازی کردیم ،
نوشتم :
مهم نیست من خوشحالم ، حد اقل میتوانم سرم را بلند کنم وتفی به روی آسمان بیاندازم ، تو چی ؟
نوشت ؟ بی تفاوتم ، مردمی برایم وجود ندارند خودم هستم با درون خود ومانند تو با کتابهایم و ارامشی که د رسکوت خانه ام بر قرار است ، برون بمن مربوط نمیشود ، دستدار همیشگی تو ؟ فرزانه
خوشحال شدم ، با هر بدبختی بود گوشواره ها را چسپاندم و آنها را در قوطی خودشان جای دادم هر چه باشد یادگار دوست است .
ثریا / اسپانیا / پنجشنبه 09 اوت 2018 میلادی /.