ثریا / اسپانیا » لب پرچین !"
میان دو پرده ،
یک پرده زنی تنها ، کارهایش را کرده بقول معروف آردش را بیخته والکش را آویخته حال یا مشغول گلدوزی ویا نقاشی ویاچرند نویسی میباشد ،
آنسوی پرده ، زنی تنها ، مستخدم او به مرخصی رفته واو باید خاکها وآشغالهایی را که او زیر فرشها ها پنهان کرده بیرون بیاورد وخانه را ازنو تمیز کند ، خوشا بحال آن زن مستخدم با هزار نوع سوغاتی به وطنش برگشت ، به نزد فامیلش وچقدر خوشحال بود !
حال پاک تنها شدم ، تنهای تنها ، بچه ها هم به مرخصی ویا برا ی کارهای خود رفته اند ، گرما ودرجه حرارت ؟ آها 43 درجه درحال حاضر ، !مهم نیست من بچه کوچه های داغ کویر هستم !
"ای پد " من درحال ترکیدن وسوختن میباشد هر آن در انتظار آنم که میان دستهایم منفجر شود ، چقدر با هم انس داشتیم همه جا با من بود شبها روزها درسفر وحضر ، ، آن یکی تازه که ابدا مارک آنرا نیز نمیدانم خیلی دنگ وفنگ دارد مانند کنتسی روی زانوانم مینشید ومن نمیدانم کجا را باید فشار بدهم تا فریادش به آسمان نرود روی گوشیم بکلی کیبورد فارسی رفته ، بنا براین دیگر نمیتوانم عرض ادب واردات به بزرگان بکنم !!! ودر کنارش چند متلک آبدار هم تحویل بگیرم .
عرق از سر تا سر پیکرم جاری است کولر برای خود ش فس فس میکند خانه بهم ریخته درانتظار هیچ کمکی نیستم ، کمد بمبوی اطاق خواب پسرم که چهارده ساله بود امروز دیدم پودر شده است وآن زن روی آنرا با نایلون پوشانده بود پودرهای بمبورا که جمع میکردم نمیدانم چرا بیاد نان های صبحانه وآن ذراتی که درون قوطیها برای صبحانه ما درفروشگاهها میفروشند ، افتادم ، خوب میتوانم آنرا به یک فروشکاه تحویل بدهم تا پودر کند وبا آرد مخلوط کرده یک صبحانه جدید ببازار بفرستد ، این کمد را پسرم بعنوان یادبود دوران کودکیش بمن داد تا نگاهدارم هنوزآیینه اش وکمد بالای سرش دست نخورده باقی مانده این یکی در بالکن تبدیل به پودر شده است ، زمانیکه داشتم آنرا تمیز میکردم درب و تخته های او افتا د، هر آن منتظر بودم ماری ، عقربی ، عنکبوتی ویا مارمولکی از آن برون بجهد ، اما نه ! خوشبختانه تنها پودرهای بمبوی نم کشیده بود که از نم مانند مقوا در آب حل شده بود !
نه ! دراین دنیا تو تنها میایی وتنها میروی چند روزی چند نفری گرد تو جمع میشوند وسپس آنها نیز میروند ، تو تنها میمانی ، باید بنوعی خودت را سر گرم کنی وشعور .ومغز واحساس خود را تقویت نمایی تا ترا مانند یک تکه گوشت گندیده به درون خانه سالمندان نفرستند وفراموشت کنند ، نه ، من خیال ندارم آن راه را بروم مگر جبر طبیعت باشد ، مگر طبیعت باز من سر ناسازگاری را بردارد ، درحال حاضر سخت مواظب خودم هستم ، کم غذا میخورم ، ورزش میکنم ، وخوب میخوابم ، موزیک گوش میدهم ، فیلم تماشا میکنم وبه کارهای دستی میپردازم چون بیکار نمیتواتم بنشینم وگاهی گوش وچشم شمارا نیز آزار میدهم ،| خوب بمن چه که تو چکار میکنی ،|
اما همه روزی باین زمان میرسند ، زمانی که نه نوه ها حوصله دارند ونه بچه ها وقت وحوصله ، همه سرشان بکار خودشان گرم است به ان اسباب بازی که دردستشان هست .
روز گذشته ناهار میهمان دخترم بودیم ، چند خاطره برای نوه ام تعریف کردم او نویسنده خوبی شده باو گفتم بنویس ، تا میتوانی بتویس ، هرجه که برایت جالب است ، بعد از ناهار همه اسباب بازیهایشانرا به دست گرفنند وبعضی ها به تماشا ی سریال صد هزار باره دیده شده ( فرند ) نشستند ، منهم خوابیدم ، راحت ! بعد هم بلند شدم وخدا حافظی کردم وبخانه برگشتم ، این نهایت یک گرد همآیی وجمع شدن فامیلی است !!!!! خوب مامان دیگر پیر شده ! حوصله ما جوانان را ندارد !! نه ، خیر ، کور خواندید هنوز صد ها هزار آرزو دردلم موج میزند که شما ازآنها بیخبرید ، آرزوهای تازه نه کهنه برای آنچه که گذشته ورفته دیگر غصه نیمخورم ، همه را به دست خاک فراموشی سپرده ام .
از ترکش جوزا به حکم آسمان ، تیری فرو افتاد
تیری که چون بشکست ، نیمش بر بهاران خورد
من درمیان این دو فصل نیمه جان زاده شدم ........نادر نادر پور
--------------------------------------
جوزا » ماه خرداد است "
حافظ میگوید "
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
پایان
ثریا . اسپانیا / یکشنبه داغ پنجم ماه اوت 2018 میلادی برابر با 14 امرداد ماه 1397