چهارشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۷

لپ مطلب

با آنکه کوشش بسیار کردم وهیچ ایمیل ویا برنامه ای را باز نکردم باز یک ویروس آنهم از طریق برنانه ویندوز  داخل شد خوب مشغول پاک کردن آن هستم
  از من پرسیدی  که چه چیز آن  مرد ترا گرفت وبه دنبالش رفتی ؟ تجربه سیاسی که نداشت قد وقواره اش هم چنان نبود که ترا بگیرد  چهره اش ...... گفتم صبر کن  همین جا  صبر کن  چهره اش ؟!!!
روزی عکسی از او دیدم که داشت دود تریاک را به صورت دخترکی زیبا فوت  میکرد  دخترک  چشمانش را بست اما
واما من حالی در خود او دیدم بی سابقه  عاشقی که داشت نفس کرمش  را بسوی معشوق میفرستاد  این حال ناگفتنی بود  میدانی که من به تریاک وبوی آن آلرژی دارم وفورا قند خونم پایین مافتد باید مرا به بیمارستان بفرستند بنا براین منقل وتریاک پسر حاجی  را در زیر زمین  کنار یک حوضچه ویک باغچه  قرار دادم تا او هم بتواند با لبانش دود بر لب معشوقه بگذارد وخود   رفتم
اما پسر حاجی حال نمیکرد
دراین مرد وصورتش حالی دیدم که اگر نقاش بودم آنرا به تصویر میکشیدم  هنوز آن چهره وآن حالت را فراموش نکرده ام چه بسا دخترک معصوم هم تریاکی شد  و.......دیگر هیچ
این ”حال” را که من میگویم تنها شاعران متبهر وآنهاییکه اهل دلند میشناسند
دیگر چهره او عادی شد  ماسکی بر چهره اش گذاشت  مانند پینو کیو
دیگر اورا نخواستم ببینم
ثریا /اسپانیا
چهارشنبه  ۱۵ اوت