ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا !
آن کوهپایه ای که خداوند شامگاهان
مشتی ستاره در متن آن میکاشت
تا صبحدم ، چراغ فراوان برکند
تنها ، در خاطر من پیداست
..............
نه ! جناب صدر اشتباه فرمودید آنجا که میسوخت وشعله هایش تا آسمان میرفت ، کربلا نبود ، آنجا سوریه و محل نگاهداری مواد منفجره بود که ناگهان بهوا رفت ویکصد وچند نفر ار کشت ، کربلای آنها درامان است و حسن و حسینشان اگر هم آتش بگیرند روحشان تا قیامت بر سر آنها حاکم است .
و اما جناب روحانی ، شرم برتو باد ، رفتی و باقیمانده را نیر بخشیدی برای چند صباح دیگر که بر مسند بنشینی البته تو خادم وکلید دار و پادوی ( همانها) هستی هدف تو ویران کردن است نه اباد نمودن ، پنجاه درصد سهم ما از دریای: کاسپین « به یازده درصد رسید آن یازده درصد هم آلوده و بیماری زاست ننگ و نفرت بر شما باد ای زنا زاده های قوم بیابان گرد .
این پناهندگانی که امروز روی دریاها سر گردانند و بعضی از آنها به تب زرد مبتلا وآنها را زنده زنده به درون دریا میاندازند ویا قایقشان را واژ گون میکنند ، آنها نیز سر زمینی داشتند و چشم امیدی به ساخت خانه و لانه ناگهان لاشخورها سر رسیدند و آنها از ترس فراری شدند و حال سرگردان روی قایق های بادی در آبهای جهان سرگردانند ومن آقای روحانی از درون خودم وخدایی که دردلم دارم میخواهم روزی تو و همه کسانت سر نوشتی بدتر از این آوارگان روی دریاها داشته باشی هم تو وهم پالگیهایت ،
دوباره به موزه تاریخ برگشتم ، و دوباره خشم همه جانم را گرفت ، مگر چند بار به کنار "کاسپین " سفر گرده بودم دو یا سه باز وهر بار با تلخی وچشم گریان برگشتم مشگلات " خانوادگی " بود ! حال یک پرده پر نقش نگار در پیش چشمانم گذاشته ام ، در ازدحام اینهمه تصاویر گوناگون تنها تزور و ریا و دزدی و ویرانی را میبینم .
بار دوباره به آیینه پناه میبرم ، بیهوده چشمانم اشک آلوده اند ، من احساس گریستن ندارم اشکها خودشان فرو میریزند نمیدانم شاید دارم جوانیم را گم میکنم وحال میروم تا به حریفانم بپیوندم تا از حضور این نا مردان درامان باشم در انزوای تنهاییم .
حال باید طاق نصرتی درتمام شهر ها آویخت با نواری سیاه برا ی ساخت برای فروش رفتن ویا بخشیدن سر زمینمان ، برای شکستمان و برای مردن اندیشه هایمان که دیگر قدرت گسترش ندارند .( رضا شاه ، برخیز ، ترکمن چای دیگری درراه هست ) اینها از قاجاریه نفرت بارترند و گرسنه تر ، برخیز ، ای مرد بزرگ تاریخ ......
وتو !!! ای مرد تیره بخت که خودرا از خاندان او میشناسی حد اقل آبروی اورا حفظ کن ودست از خود فروشی بردار وبه مردم بپیوند ،
امروز صبح هنگامیکه تلویزیون را باز کردم مامورین شهرداری را دیدم که باشیلنگ مشغول شستن خونهای تصادفات جاده میباشند یکصد وپنجاه نفر تنها روز گذشته در تصادفها جان داده اند و انفجارهای زیادی با اختلافات خصوصی در شهر ها اایجاد شده است ..
و خبرمهمتر اینکه ( بجای فرانسه که پنجاه درصد شرکت نفتی توتال را داشت حال چین بزرگ (هشتاد درصد آنرا در اختیار گرفته است ) بلی چین و شوروی از دوستان و یاران میباشند سکه های طلا و پولها بیشتر به آن سو فرستاده میشوند وای کاش این دزدان وراهزان نیمه گرسنه و غارتگران بیرحم حد اقل اجازه میدادند زنان ما مانند زنان آنها برقصند وآن گونی سیاه را اسر بردارند و دوباره آهنگی بر فراز آسمانها بر خیزد ، مبارک باد این شام شوم وآ ین روز تاریک تاریخی !!!و شما ؟ عاقبت شما را بچشم خواهم دید و سپس چشم از دنیا فرو خواهم بست ، ای نامردان وای بیخردان وای شیادان .
ضحاک ماردوش خیز بر داشت وکاوه ما نتوانست دربرابر او بایستد پرچم را فرو آورد ، کاوه ما تنها بود و پرچم او سوراخ ، ضحاک شیهه کشید و میترای ما خاموش در گوشه ای افتاد حا ل فریا د یاحق ویا نا الحق در برابر آن قدیسین واقعی قد بر افراشته اند وما درنهان قدرتی داریم که هیچگاه از ترس آنرا عیان نمیسازیم .
نگذارید رسوا شویم ای جوانان سر زمین ایران زمین ، مگذارید این پیران غار کعف بر شما غلبه کنند فریب نخورید اگر چند قطره اب در رود خشکیده زاینده رود به راه افتا د تنها برای فریب شماست چند ساعتی میرقصید با آوازخوانان دست آموز دوره گرد و سپس دوباره رودخانه راهش را کج میکند بسوی شهرهای قوم بنی اسد .
و صحرای برهوت کربلا چون حسین جان تشنه است و هچگاه سیر آب نخواهد شد .ث
ای ستاره ، ما سلام مان بهانه است
عشق مان دروغ جاودانه است
در زمین ، زبان حق بریده اند
حق ، زبان تازیانه است
.آنکه با تو صادقانه درددل کند
های های گریه شبانه است ...... زنده نام " فریدون مشیری "
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین » اسپانیا / 1بعلاوه 12/ 08/ 2018 میلادی .....!