شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۷

صبح روز شنبه

ثریا / اسپانیا ؟» لب پرچین « !
----------------------------
 صبح روز شنبه است ،  اخبار را دنبال میکردم ،  خوب اعضا ء و گروه  جناب راخوی کم کم به کنار رفتند ودیگری آمد ، ثریا خانم هم رفت ! سیاست   پدر و مادر ندارد یک بچه حرامزاده است که پدر خوانده دارد  .

رفتم روی صفحه گوگل که  یکی از روزنامه هارا بازکنم وببینم دنیا دردست چه کسی است ؟ ( معلوم است در دست کدام گروه میباشد ) ! ناگهان چشمم به جناب  سردار مبارز وهمیشه درصحنه  جناب امیر عباس فخر آور افتاد که مشغول گفتگو با یک خبرنگار !! بودند ، مطلب طولانی ودراز ! بود البته به زبان انگلیسی ! حوصله نداتشم آنرا تا به آخر بخوانم  معلوم است فارسی آنرا هرروز به حلقوم ما فرو میکنند ،  خوب ، چه حوب ! اگر توانستید  » آن مش قاسم " ، همشهری مارا نشانه گرفته واز صحنه بیرون کنید  خود بر کرسی ریاست بنشینید  . بهر روی زحمات شما  بی فایده نبوده است . 

گوگل هم این روزها همچنان  اخبار را در لابلای  صفحات خود به سمع بینندگان عزیز میرساند و خانم "کارداشیان "همیشه  در این صفحات حضور دارند !  اما خبرها چندان دلچسب نیستند . 

اشکهای راخوی برای چه بود ؟ برای  خروج ابدی او از صحنه سیاست ؟  معلوم است دیگر کلیساها کار آمد ندارند واربابان آن به کار دیگر مشغولند ، کلیسا همیشه جای پیر مردان وپیر زنان و فرودستان بوده است ، من هیچگاه یک آقای وزیر ویا یک خانم  رییس را ندیدم در کلیسا برای ادای نمار اعشا ء ربانی حضور یابند مگر برای عروسی ها ویا تقدیس بچه ها وغیره  اما پیر زنان  بخصوص  صبح وشب در آنجا به نماز مشغولند .

جوانان دین را به کناری پرتاب کردند  احزابشانرا نیز رها کردند  دنیای آنارشیزم بهتر است هرکسی بیشتر فریاد کشید برنده است . همه سر انجام " چه  گوارا " میشوند وسپس دیگری خواهد آمد واورا برمیدارد وخود بجایش می نشیند ، مردم دراین میانه حضورشان تنها برای پر کردن صحنه است وجودشان زائد میباشد .

روز گذشت چشمم به گوشت آزمایشگاهی که محصول  لابراتوار " مرک و همکاران "    روشن شد ، چه خوب  ، عادت میکنیم ، مگر نه آنکه سالهاست به تخم مرغهای کارخانه ای عادت کرده ایم  ؟ مگر نه آنکه قصابی ها گوشتهارا رنگ میکنند و میوه فروشان هندوانه ا وتوت  قرمز را ؟ بنی آدم ، بنی عادت است ! فورا عادت میکند .
مگر نه انکه تراشه های چوب را مخلوط با گرده های آرد  ارزن بعنوان نان نوش جان میکنیم ؟ 

روز گذشته به فروشگاه بزرگ وعظیم و نامی این شهر رفتم تا دربین فیلم های حراجی چند فیلم خوب پیدا کنم ، آنقدر محیط سرد بود که خون در رگهایم منجمد شد و میلرزیدم ، چند فیلم خریدم  وزمانیکه بیرون آمدم در هوای داغ بیرون ناگهان احساس کردم قلبم ضربانش زیاد شده است ، روی نیمکتی در سایه نشستم تا سرمای درون وگرمای بیرون را دفع کرده وبحال طبیعی برگردم ،  نه ! هیچ چیز دراین سر زمین درست کار نمیکند  برای آنکه مردمش تنبل وتنها بفکر نوشیدن آبجو وکشیدن سیگار و.....مباشند ، دیگران برایشان کار میکنند قطعات وارداتی را بهم میچسپانند واگر روزی یکی خراب شود نمیدانند  با ان چه باید بکنند ؟! 

پسرم تلفن کرد وگفت ، آن پیشنها دشرکت تلفن را بپذیر  برایت یک جعبه خواهند آورد وتو میتوانی همه سریالها  و فیلمها را ببینی وسرعت اینترنت هم زیاد تر خواهدشد !!
آیا این همان جعبه ای نیست که شهرام خان همایون برایش تبلیغ میکنند ؟  وحال  نمونه اسپانیایی آن باینجا رسیده ؟  باو گفتم من علاقه ای به تلویزیون ندارم تنها صبح اخباررا میبینم وسپس  برای تماشای فیلمها ویا اگر برنامه ای روی  یوتیوپ دیدیم  تماشا میکنم مانند برنامه دریاچه قو پیتر چایکوسکی که سالهای پیش در بلشو تاتر " لنین گراد " !! تهیه شده بود وچه زیبا بود  ، تماشا کردم . از حق نباید گذشت که روسیه بیشتر فرهنگ وهنر را به دنیا عرضه کرد ، از نویسنده تا  موسیقی دان وسپس فرانسه والمان ! 
خوب ، خلایق هرچه لایق .
 امروز آنقدر هوا داغ است من بخود تعطیلی داده ام تا بتواتم کمی نفس بکشم . روزتان شاد 
ثریا / اسپانیا / شنبه 21/ 07 /2018 میلادی