ثریا /اسپانیا /» لب پرچین « !
این توضیحاترا در اینجا برای دوستانی میاورم که کمتر به منابع وماخذ مراجعه میکنند وصرفا کلام امیران رسانه ها برایشان حجت است وکامل ، نمیدانم آیا آنها میتوانند درک کند که ماهی از دریا بیرون افتاده روی ساحل وشنهای داغ چگونه جان میکند ودر آرزوی قطره ای آب خنک وگواراست ومیل دارد که به دریا برگردد؟ نه! گمان نکنم ،
بعد از ظهر یک تابستان داغ است و همه جا پرتو خورشید میتابد هیچ درختی نیست تا به زیر آن پناه ببری ، سرزمین خشک وتنها یک دریای مرده درکنارش میباشد ، سرزمینی نظیر ایتالیا بدبخت وکسی که خود بدبخت باشد نمیتواند به دیگران خوشبختی بدهد ، این شهر کوچک وبی درخت گاهی مرا دچار تاثرات عمیقی میکند واگر درجایی درختی و باغچه ای یا جنگلی یافت شود آن بزرگان آتش به دم گرگها بسته آنهارا روانه جنگلها میکنند تا همه خاکستر شده و بجایش کازینوها وبرجها وهتلها بنشیند !گاهی در اوج شادی ناگهان فرو میریزم وآن غم واندوه دیرینه باز بردلم مینشنید ، در برخورد با خوشبختی های دورغین ! که هنوز آغاز نشده پایان میپذیرد وهمه چیز تهی وخالی از هر بنیادی است.
صدای محمد رضا شاه درگوشم مینشیند " کورش ، شاه شاها ن ، مرد بزرگ سر زمین پهناور ایران ، آسوده بخواب ، مابیداریم ! وچگونه خواب او به پریشانی ملتش کشیده شد هنوز نیمه بیدار بود که رفت ، پریشان و مضطرب و نگران مردانی بود که گما ن میبرد باو وفادارند هرچند تنها چند نفر باو وفادار ماندند وبا خود او هم رفتند ، وطن پرستی ومیهن دوستی درخور هر کسی نیست درفهم هر پسر بچه یا دختر بچه ویا زنان ومردان بیدرد نمیگنجد ، به همان گونه که خوشبختی برای مردمان سختگیر آفریده نشده است .
خیلی سعی دارم که براین اندوه غالب آیم با وجود دردهای جانگدازی که روحم را میازارد وغم وغصه های وگاهی بیاد نوشته ای میافتم که نمیدانم متعلق به کیست ؟ » زندگی خواب وخیالی بیش نیست رویاهای من کوتاه بودند اما زیبا «.
دراین دیار کسی نیست ، کسی بتو واندیشه تو کاری ندارد ، کسی نمیداند که تو جان خودرا در دوستهای دروغین ودر کنار آنهاییکه برای دزدی و آدم ربایی وجاسوسی زندگی میکردند چگونه فدا کردی >
چه روزهای ملال انگیری که با یاس ونا میدی دست بگریبان بوده وهستم به درستی نمیدانم که آیا من اشتباه میکنم ویا نه ، باید فکر آن سر زمین را ازسر بیرون کنم میدانم هیچگاه برنخواهم برگشت وهیچگاه دیگر آب آن سر زمین را نخواهم نوشید ونانش را نخواهم بوسید ،
حال در بین ایران گرایان خودسر ، و ایران دوستان به روز رسیده ووطن پرستان واقعی در مانده وحیرانم ، خوب بمن چه مربوط خواهد بود که اگر آن وطن قطعه قطعه بفروش برسد دربین یک مثلث شوم ، حال باید به انجیل ومسلک این قوم احترام بگذارم وکاملا خاطر آنهارا آسوده کنم که از طرف من هیچ خطری متوجه آنها نخواهد شد ، تنها یک چیز در وجودم غلط میزند وآن عشق است عشق که از مواهب خداوندی است ودرعین حال باید به خوشبختی دیگران نیز بیاندیشم تنها بخودم مربوط نمیشود ،
ما مردمان بیچاره ای هستیم که باین دنیای دون پرواز کرده ایم آن بوسه های آسمانی دیگر گم شدند حال درروی زمین نیز آشیانه ما نیز گم شده است با اصرا رمیل داریم کانون خانوادگی را حفظ کنم . ومشعل فروزان خودرا بر فروزیم ! دیگر نمیدانم » دوست داشتن « یعنی چی وگل سنبل چه رنگ و بویی دارد ، ما دربیابان برهوت سر گردانیم بی هیچ آینده ای ، گذشته برایمان یک خاطره است وآینده بی نهایت اما نا معلوم ونا مفهوم .
اگر شما قدرت مبارزه را دارید بر خیزید وخاک وطن را حفظ کنید واگر مانند جناب روانکاو معروف دکتر "ه" نسخه برای مردان وزنان وسپس برای ایران میچینید از ان نوشتار صرفنظرکنید . با سپاس
ثریا / اسپانیا / » لب پرچین « 4 ژولای 2018 میلادی .