ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
اسپانیا
----------------------------
نقد صوفی نه همه صافی و بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه اید بمیان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد ........پیامبر سخن حضرت " حافظ"
ساعت از چهار گذشته بود که تلفنم صدا کرد آنرا نگاه کردم !!!! آنجا نشسته بودی بی آنکه فکر کنم در باره چه چیزی میخواهی سخن بگویی آنرا پاک کردم ، اگر میخواستی در باره میهمانی عمو ژرژ بگویی دیگر دیر شده تاریخ مصرفش تمام ونخ نما .شده است .
شب گذشته نشستم پای صحبت فسیلان ماقبل تاریخ که میل دارند ایران را فدرال ! سکو.لار ! ویا بعبارتی تکه تکه کنند نه برای خودشان ، خودشا ن جایشان امن وپولهایشان تا آخر عمر کافی است برای نبیره ها ونتیجه ها یشان که قرنها بعد بگویند این ارث پدری ماست که بما رسید !!!!
و... آن قماربا ز بزرگ و قهار سه برگ برنده را دردست دارد ؛ نگاهی به روی میز میاندازد اگر ژتونها کافی نباشند ، دوبر گرا میاندازد و میگوید : کارت !! درحالیکه هر پنج برگ را درآستین دارد .
حال درانتظار گفتگو با ایران نشسته است !!! با سربازان وارتش گرسنه اش ، بیکار مشتی در افغانستان وعده ای در سر زمین های بدبختر ،
و آن کلید دار حرم روزی با کلید آمد مردم خیال کردن کلید بهشت دردست اوست اما کلید زندان بود .
» شما بردگان منید و زندانی من وتا هر وقت میل داشته باشم شما را در زندان بی چیزی ، بی آبی ، تشنه وگرسنه نگاه خواهم داشت مرگ وزندگی شما برای من یکسان است این کلید را ازدرگاه پیامبر بزرگی گرفته ام که بردگانش هنوز در سرتا سر عالم زن ستیز ومرد پرستند . ( و.... بعضی اوقات هم با پسر بچه ها ی زیر سن به رختخواب میروند تا آنهار ا مانند لواطالملک طوسی متبرک سازند ) !!!!
میل دارید ایران را اسپانیا بسازید ؟
هنوز در پایتخت رستورانهایی یافت میشوند که زن بی مرد را غذا نمیدهند وبا توهین اورا به آن سوی نرده ها جلوی بار میفرستند ، بارها این بلا بر سرخود من آمد برای کارهای ویزا و سفارتی و ترجمه و غیره مجبور بودم ساعتها بلکه روزها صبر کنم ، روی به یک رستوران نسبتا آرام رفتم وپشت میز نشستم ناگهان همه چشمها بمن دوخته شد همه مرد بودند ، البته من باین چشم دوختنها عادت داشتم !!! وگارسن بمن اشاره کرد که یا برو بیرون ویابرو پشت بار ، حالت تهوع بخود گرفتم واز دربیرون آمدم .
بار دیگر با همسمرم مخصوصا به آن رستوران رفتیم ،گارسن تا کمر خم شد فورا کارتهای زرواسیون قلابی را از روی میز برداشت وبفرمائید هرکجا میل دارید !! باو گفتم عزیزم غذای اینجا مسموم است حتی از مگ دونالد هم بدتراست میرویم یک ساندویج میخوریم ونگاهی به گارسن انداختم واز د ربیرون آمدیم همه مارا تمااشا کردند مهم نبود .
هنوزاگر بگویی از " آندالوسیا " آمده ای تفی بر روی زمین میاندازند ! اگر بگویی از شمال آمده ای ، تفی برروی تو میاندازند مادرید تنها برای مادریدیها وتوریستها ساخته شده است .
ما ملتی مهربان ، میهمان دوست ، برایمان نه گیلگ مهم بود نه ترک .ونه لر ونه بختیاری همه یک ملت واحد بودیم یک " ایران " عزیز حال شما قرمساثهای دزد و گرسنه برای چند غاز پول سی ای ای سر زمین پدری خود را به معرض فروش گذاشته اید ! بعد هم خود شمارا سر به نیست خواهند کرد چیزی برای بچه هایتان باقی نمیگذارد باد آورده را باد خواهد برد .
دخترکی در یک کازینو در آلمان کار میکند وهر هفته یک برنامه آرایشی دارد خودش را رنگ میکند وطرز نقاشی روی چهره را به زنان میاموزد ! او کارش معلوم است وخودش اعتراف دارد که برای امرا ر معاش برای این مارکها تبلیغ میکند ، شما چی؟
هر روز خود را رنگ میکنید واز این سوراخ به آن سوراخ و حال بهترین جاهارا یافته اید یعنی دربغل عمه جان " سایت کلمه "مربوط به اقوام بهایی " فورا به ـ آنجا میروید درکنار آنها وبا آنها سهیم میشوید ؟ آنها هم میل دارند ایران را تقسیم کنند ، آنها نوه ونتیجه وبازمانده همان مردان و زنانی هستند که در کوره های آدم سوزی سوختند آنها بخودشان رحم نکردند حال بشما رحم میکنند ؛، پیامبری دروغین ساخته اند ، تاج برسرش گذاشته اند از مرحوم " لردمونت بتن " برای ایشان مدال و لقب عالیجناب گرفته اند این پیامبر ایرانی
چرا الواح مقدس را به زبان عربی نوشته آنهم زبانی غیر قابل تفسیر وتوضیح !
بیدار شوید ، مردم ایران بیدار شوید اگر ( یک ایرانی هم باقی مانده باشد ) ایران نجات خواهد یافت نه به دست اقوام بهاییت ساخته وپرداخته صهیونیستها ونه به دست آن قمار باز قهار وارباب زنان ودختران فرشته صفت ملکه زیبایی !!! بیدار شوید .
من چرا اینهمه رنج میکشم ؟ اینجا با ایران برایم فرقی ندارد ، مردمش به همان شکل ، هما ن میهمانیها ، همان آداب رسوم مذهبی ، همان زن ستیزی ، تنها زبانشان فرق دارد ، وهمان دروغها وتعارفات ونا هم گونیها ، نه چندان فرقی نداریم باهم دو برادریم ناتنی از دو همسر مختلف .ث
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین جنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد ....."حکایت " بهتر است !
توضیح: در بیت اول من "عنایت را " را بجایش جنایت گذارده ام چون دیگر عنایتی در بین نیست ، هرچه هست جنایت محض است . پیروز باشید
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا 25/ 07/ 2018 میلادی برابر با 3 امرداد ماه 1397 خورشیدی