پنجشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۷

فارغ التحصیل

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
اسپانیا 
----------------------------

دیشب  ای بهتر ز گل  در عالم خوابم شکفتی 
شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم  شکفتی 

ای گل وصل از تو عطر آگین نشد آغوش گرمم
گر چه  بشکفتی ولی ، در عالم خوابم شکفتی 

بلی ، بهتر است از خودم شروع کنم / دمای هوا 22 درجه وتا ظهر به 38 خواهد رسید ،  امروز  راس ساعت یک بعد از ظهر به وقت کشور فخیمه ودو به وقت محلی  نوه من ، دختر زیبای امروزم   فارغ التحصیل خواهد شد ، پدر ومادر وبرادر ودایی جانش رفته انده بقیه هزار عذر بدتر از گناه داشتند که نتوانستند دراین مراسم شرکت کنند ، دکتر بمن اجازه سفر نداد ، بقیه هم مشغول بردگی هستند وتا اول  ماه اوت  تعطیلی ندارند ،  من بخاطر یک سنگ نکبت که رفت و روی کیسه صفرا نشسته  ومجبور شدن کیسه دیگری بگذارند تا بلکه این سنگ لعنتی از جایش تکان بخورد  مجبورم روزانه چندین قرص میل بفرمایم سفر هم برایم جایز نیست ! 

بهتر  است از خودم بنویسم ، مراسم را از طریق  ایملیها ویا واس آپ ویا فیلمبرداری خواهم دید ،  بمن چه  چه مربوط است که " مش قاسم " دویست وپنجاه میلیون دلار از قطر گرفته تا گروگانهای  معلوم نیست کجا وکی را آزاد کند !!! مگر من فضولم  ، او حتما باین  پول برای انقلاب بعدی احتیاج دارد  ودرحال حاضر نامش در لیست ده مرد خبیث ثبت شده است !! 

بمن چه مربوط است که  آب کم شد و امروز دوش من مانند  شیر پستانک آب به روی پیکر داغم  میریخت همان ادرار خودمان است که تصفیه میشود تا اطلاع ثانوی !! 
بمن چه مربوط است که  نان نیست چرا که ارد وگندم نیست وآب نیست وباران نیست  اگر هم بارانی ببارد بصورت سیل خانمان سوزی همه چیز و همه کس را با خود میبرد مهم آن است که اسرائیل توانسته اولین و پیشکوت ترین  سرعت فضایی را کسب کند و موشک خودرا به " کجا ؟"  بفرستند  . ماه گم شده ، ستاره ها خاموشند درعوض خورشید همچنان میتابد وپیکر هارا برشته میکند ، دخترک ده ساله روی سن با یک خرمن مواد آرایشی دارد رقص کمر میکند و آواز میخواند دراین  راه پول بیشتری است پااندازها راهش را پیدا کرده اند ، دیگر حوصله ندارند که مثلا جون کالینز را ببیند که ستاره  پارتی های موناکو ویا لندن وپاریس  است ولقب ( بانو ) را نیز یدک میکشد ، 
میروند دنبال دختر بچه ها وپسر بچه های زیر سن قانونی !!

 گروهی دور هم جمعند و گروهی  تماشاچی ، گروهی هم خدمتکار ،  تا بوده همین بوده و همین خواهد بود تنها آدمها و مکا ن و زمان جایشان عوض میشود .
امروز یک بیت شهر ورد زبانم شد " 
دراین شهر تب دار / کی خوابیده  کی بیدار / چشمای شاهه بیدار !!! این را جناب اکبر خان گلپایگانی برای انقلاب سفید شاهنشاه میخواندند ، خانم الهه و مرضیه نیز هرکدام ترانه های برای  آن روز خواند ند ترانه سرایان  مسابقه گذاشته بودند تا هرچه بیشتر خود نمایی کنند  ، بعد ؟ همگی یا مجاهد شدند یا مسلمان و آن شاهی که ساخت فراموش شد ، گم شد در اذهان نا پیدا شد .
حرص جمع آوری مال از از رده های بالا تا پایین همه را فرا گرفته بود ، وفرار بسوی کشورهای خارجی ، خدمتکاران فیلیپینی در خانه ها مشغول کار بودند !! در پارتی های زنانه از هم میپرسیدند که ! 
تو چندتا داری ؟ من ؟ 
من سه تا ؟ 
ماهی چقدر میدهی ؟ 
 برای هرکدام ماهی سه هزار تومان !!!  یعنی به یک حساب سر اتگشتی ماهی ده هزار تومان چهل سال پیش صرف خدمتکاران میشد تا ناخن های مانیکور شده خانم خراب نشوند همسرش چکاره بود ؟ آه /.......در یک شرکت اتومبیل فروشی کار میکرد ، یا دریک  کارخانه دارویی !!!  خوب میراث پدری هم بود  ونام حاجی آقا و ملا نجفی ها !!!
همسر من ؟ آهان  همسر من ناگهان مدیر کل شد !!! اما من خودم خدمتکار بودم تنها یک اشپز داشتم ویک یک پرستار برای بچه کوچکم چون دیگر نمیتوانستم  همه کارها را باهم انجام دهم بعلاوه آن حس چشم هم چشمی و آزار دادن آن زنان بدبخت فیلیپینی که همه تحصیلات عالی و دانشگاهی داشتند بمن این اجازه را نمیداد که از موقعیت خودم سوء استفاده کنم .
سر کار خانمی همسرش ناگهان درجه سپهبدی گرفت ، سفره ابوالفضل پهن شد ، چه باشکوه و برای این نعمت خدا داد سپهبد تازه برای همسرش یک پیکان خرید اما خانم رانندگی را نمیدانست ، خوب مهم نیست برایت یک راننده میگیرم 
.
روزی درخانه شان  میهمان بودیم وبه هنگام رفتن ایشان هم تصمیم گرفتند به سلمانی بروند اما در واقع مایل بودند هم اتومبیل تازه وهم راننده جوانشان را به رخ ما بکشند !! 
رانند یک دانشجوی حقوق بود ! آیینه را  جابجا کرد واز درون آیینه نگاهی نفرت بار باین زن بیسواد وهمراهانش انداخت  ، من جلو نشسته بودم ودرکنار او ! حال اورا درک میکردم ، دستوراتی که صادر میفرمودند ، یکی یکی از خانم هارا برسان وبعد برو به سلمانی !!!! 
من وسط راه پیاده شدم وگفتم با تاکسی میروم و مزاحم آقا نمیشوم ، آنچنان دلم برای آن جوان سوخت وبرای آنهمه حقارتی را که داشت تحمل میکرد .......
حال امروز  نو کیسه ها جای دیروزی ها را گرفته اند وهمان بازی تکرار شده و از این روزهاست که ناگها ن" سر وکله " مش قاسم " پیدا شود ودیگر ....... هیچ ! پایان 
شام ابر آلود  طبعم را دمی  چون  روز کردی 
 آذرخشی  بودی و درجان  بی تابم شکفتی 

بستر خویش  از حریری نرم  چون مهتاب کردم 
تا تو چون  گلهای  شب  در باغ  مهتابم  شکفتی ....... تقدیم به نوه دردانه و عزیزم .
ثریا ایرانمنش  » لب پرچین « / اسپانیا / 19/ 07/ 2018 میلادی /.......؟