ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
----------------------------
و.... جمشید ، نخستین انسان ما ،
که خدایان ، در توفان خشم وررشک و حسد مقدس خود اوررا ،
از نخستین انسان بودن هم ، راندند !
واین تازه ها که برما تاختند وتخم حرام ریختند وسر زمین مارا ویران ساختند ، از ازل گفتند که این سرزمین را ما فتح کرده ایم ، ؛غنیمت ماست واگر روزی قرارباشد برویم نه یک قطره آب باقی خواهیم گذاشت ونه ذره ای خاک که درآن علفی بروید ، اگر هم علفی رویید سمی خواهد بود !
ما درخواب غفلت خود درپی شیادان ودلقکهای روی صحنه افتادیم ، خندیدیم وگریسیتیم و فریاد شادی وبر آوردیم !
شب گذشته در خبر ها خواندم که !
سقف بازار بزرگ ارک کرمان که یکصد سال قدمت داشت ناگهان فروریخت ! یهویی هم شد !!! مانند آن تانکر نفت که ناگهان به اتوبوسی حامل مسافرین خورد ! مهم نیست تنها میل دارم بدانم که آیا » مش قاسم « که اهل آن دیار است از خواب خوش مستی و سرداری ییدار شد تا ببیند چرا این سقف قدیمی ومحکم واستوار مانند مردمش سخت کوش وپر طاقت ناگهان فروریخت ؟ یا هنوز در بیراهه های »حله « دارد راه میرود ؟.
ما که خود خرد انسانی خود را فراموش کردیم ، واز یاد بردیم که کی بودیم وچه داشتیم وحال کی هستیم ، خدایان فرمایشی آمدند وآن خوی انسانی باقیمانده را نیز از درون ما بیرون کشیدند ! وآن خرد و مهر ورزی که درما ریشه داشت بکلی خشک کردند ، تنها بما وعده یک بهشت دروغین را دادند درحالیکه خود مشغول آذین بندی وآیینه کاریهای شهر » بغداد« هستند ومیخواهند دوباره دربار هارون الرشید وشبهای بغداد را زنده کنند ورقاصان برایشان در میانه برقصند وآنها جام می انگوری را به حلقوم خود فرو ریخته واز غنیمتهایی را که از بهشت ایران زمین برده اند خرسند باشند !.
زنان مارا ، دختران مارا پسران مارا ، مردان آینده ونسل مارا بکلی از ریشه وبن سوزاندند وخشک کردند ، و ما فراموش کردیم که تنهاباید به " انسان احترام گذاشت وسر سجده در مقابل او فرود آورد نه یک یاوه ویک دروغ ویک مسلک بی پایه و اساس .
سر سختی من با این گروه همچنان ادامه دارد واین اهریمنان همچنان مشغول کارند وما درجمع اضداد با مهر دورغین ، با عشقهای یکساعته سر خوشیم .
نه ! نمیدانیم گوهر مهر چیست ومهر همیشه آفریننده عشق است ومهر هیچگاه توبه نخواهد پذیرفت .
روزگاری دراز نشستم وبا زبان مردم حرف زدم ، کسی چیزی نفهمید ، حال میل دارم با زبان تیز وبرنده حود حرف بزنم چه بفهمند ویا نفهمند ، شاید عده ای باشند که میل ندارند بفهمند .
چه کودکانه وساده لوحانه هر پرنده ای را شهبازی پنداشتیم ، سپس دیدیم که همه گفته انها مارا دچار شکم روه کرده است .
هنوز هستند عده ای که آنهارا شهبازان علم ومعرفت ودانش میخوانند ومارا بیماری که به هرجا میرود لگه ای ازخود بجای میگذارد !
آنها خواهند رفت اما آنچه باقی میگذارند تنها جای سم قاطرانشان میباشد وما دیگر میل نداریم ویا اگر بخواهیم با اکراه به جای پای آنها مینگریم دیگر نمیدانیم آبادانی چیست وساختن چگونه است ، همانجایی که هستیم میمانیم تا همه چیز ارام بگیرد وما چشم به دنیا ی دیگری ، به آنسوی اقیانوسها دوخته ایم آنجا همه چیز هست ، آزادی هست ، پول فراوان هست ومی ومعشوق !
حال اگر توانستیم راه فرار را درپیش بگیریم میروم وناخن های خودرا محکم به دیوارهای سست ویی اسا س وبی بنیاد آنها فرو میکنیم وفراموش کرده ایم که آنها چگونه خودرا ساختند وما چگونه خودرا ویردن کردیم .
ما دردرک آزادی وا مانده ایم وخودرا میشکنیم برای هیچ و میل داریم پیشتاز و آزادیخواه باشیم ! با کمک همان پا برهنگان که درسر زمین من صاحب پا پوش شدند وحال برای بقیه انسانها پاپوشهایی وحشتناک میسازند وپاهای آنهارا به زنجیر میکشند .
داستان ـآن دختر رقصنده متعلق به دوماه پیش بوده که ناگهان ـآنرا بیرون انداختند تا مردم سرشان گرم شود ! داستان آن مردکی که ادم کشت وحال درزئدان است واورا " عقاب " مینامند متعلق به چند ماه پیش بود حال قاتلین قهرمان میشوند وما امت همیشه درصحنه سر زمین امام زمان تنها میل داریم قهرمان سازی کنیم از هیچ وپوچ از کاه ومدفوع قهرمان میسازیم احتیاج داریم ، آنقدر بدبختیم که میل داریم حتی از یک جغد نیز یک عقاب بسازیم و آنرا خطای چشم بخوانیم .
بهر روی سر زمین من رو به ویرانی میرود ، دیگر در آن بازار بزرگ جایی نیست تا تو آرام بنشینی وبرایت فالوده با گلاب و یخ بیاورند ، تنها محل عبور قاطران والاغها میباشد .
واین آخرین بنای دوران کودکی و خاطرات گذشته نیز ویران شد . باید روزانه اندیشید و روزانه رفت و روزانه خورد چیزی را نباید تلمبار کرد . همه چیز فنا شدنی است .
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 12/ 07/ 2018 میلادی /....؟