ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
---------------------------
اسپانیا .
راه گریز را به هر سو بسته میبینم ، و دلم بیقرار تا بسویی بشتابم ، و بیقرارم ، واین بیقراری چشم بینا برای جستن راه ندارد !
زمان ما زمان تاریکی هاست ، زمان ابرسیاه پوش بر هفت آسمان است ، بیهوده میچرخیم و بیهوده میگردیم ، زمان مارا از همان دوران شاهنشاهی وقاجاریه پایه ریختند نه ! جلوتر صفویه !
پیامبر و پیشوای ما "مجلسی "و یارانش بودند وزنان را آنگونه که خود میل داشتند ساختند ، وزنان مردان آینده را ساختند بمیل کتاب وگفتار ملایان روی منبر وگرد ضریح اهنین ! ورساله ها !!!شادی برایمان حرام شد، وگریه وشیون آزاد و بیقراری یکنوع شعف !
واین پایه واساس دین وایمان ما شد ودر زمان آریا مهر هم فیلم های " آبگوشتی وپیاز خوردن " وننه وآبجی ها شدت گرفت فردین قهرمان شد ، وکلاه مخملی ملک مطیعی برای همه یکنوع ابهت آ.ورد وکاردها سلاخی توی دلم را سوسن بود که میخواند !
حال عمه پوری با موهای خضاب شده و چارقد سیاهش حضورش را درتمام این جاهل مسلکی ها اعلام میدارد ! اما دریغ از کمک به آن دخترک کوچک بیگناه که بجرم رقصیدن مجازات شد !!!
فرهنگ جاهلی وبقول بزرگترهای " لمپنی " جای خود را روز به روز گشاد تر کرد تا رسید به قشر بالای شهر وجا بجایها شروع شد ! من یکی عاشق رقص بودم وگام هارا خوب میشناختم وبا ریتم میرقصیدم این رقص رقص سماع من بود که درمستی وبیقراری ومیان اشکهای سوزانم در میانه آغاز میکردم ! چهره ها را میدیدم برایم مهم نبود که چه درباره من میاندیشند ، رقص را در کلاس " مادام کورنلی" فرا گرفته بودم فلامنکو را خوب میرقصیدم ، و شبهای تابستان در هتل نادری من آخرین کسی بودم که از پیست رقص با ارکستر خارج میشدم گاهی کفشهایم ر ا نیز در میاوردم وبا پای برهنه میرقصیدم ، تانگو ، مومبا ، سامبا ، پاسا دوبل ، ووالس ودر میهمانی به تبعیت از بانو فروزان رقص بابا کرم را نیز فرا گرفته کمی قر هم چاشنی آن میکردم و میرقصیدم آنهم درمیان چهره ای منفور چادری وفناتیک شهرستانیهای تازه به نوا رسیده !
موسیقی تا مغز استخوانم نفوذ دارد بدون موسیقی من خواهم مرد اما دیگر کسی نیست تا برای او برقصم و جایی نیست تا برقصم آخرین رقص را درعروسی دخترم انجام دادم !!! با ابهت یک مادر ! نه یک ننه یا آبجی ! تا چشم آنهاییکه نمیتوانند شادی را ببیند وبیافریند کور .
حال به مقصدی کشیده شدم که خودم انتحاب کردم درمیان سر زمینی که همه میرقصد ومن تماشا میکنم ، میلی ندارم با آنها همراه وهمرنگ شوم به دنبال " خودیها" میگردم که همه گم شدند وبه زمین فرو رفتند وآنهاییکه جسارت وجرئت نداشتند سجاده شانرا پهن کردند بجای رقصیدن نماز خواندند !!! سجاده هم همسرشان وهم برادرشان وهم پدرشان شد !
امروز در خودم نیر بیگانه ام واین بیگانه مرا بهر سو میکشاند اگر چه از رفتن اکراه داشته باشم ، آتشی شده ام که دودم تنهاا چشمان خودم را میسوزاند ، و روشناییم اطرافیانم را گرم نگاه میدارد و آنها ااز چشم بیگانگان محفوظ .
وتو ، تو ای بیگانه ، که نیمه شبی در خانه دلم را کوبیدی وبی آنکه ترا دعوت کنم خود به درون آمدی و نشستی و چه خوش نشستی ، شبها برایم افسانه میخواندی ، قصه میگفتی ومن سرا پا محو تو و گفته هایت بودم ، عشق در من جوشید ، تو نقطه ضعف مرا یافتی ، دانستی که عشق به خاک مرا بتو وصل میسازد نه وصال شبانه ونه دود افیون ، مانند برفی روی شانه های خسته ام نشستی ، سرما وجودم را فرا گرفت ، مهم نیست ، روزی گرمای دستهای مهربانی را خواهم چشید ، وآنکاه به چشمان تو خیره شدم ، اثری از زیبایی در آنها نبود تنها جنگلهای سر سبز وخرم شمال را بیادم میاورد ، واین عشق گویا شد ، حریق شد ، سوخت همه اوراق دفترم را و درد شد نشست بر سینه ام .
از شهر تو کوچ کردم و خود را بیرون راندم وبه بیابان برهوت ناکامی رسیدم دربیابان درمیان کوهها ودشتهای خشک وکویر بی آب سر گردان وتشنه ، حلقه شدم تا دوباره بر درخانه ایمنی چفت شوم وآرامش وسکون خودرا باز یابم ، بانگ شدم ، خروش شدم ، فریاد شدم واین بانگ تا آسمان تیره وتار رفت وبگوش تو رسید ، میدانم آنرا شنیدی ، تو نیز ره گم کرده ای وترا مانند یک عروسک خیمه شب بازی میچرخانند وخودت بیخبری ، وسپس ترا خواهند کشت ، .من بیرون آز خانه برای مرگ تو خواهم گریست چرا که دیگر کسی مرا بخانه خودم دعوت نخواهد کرد اگر چه درآستانه ورد به آن باشم ، درحال حاضر خانه من تبدیل به ویرانه شده که جغد ها ولاشخورها درآنجا ساکنند و مارهای ییتون وافعی های زهر دار در گوشه وکار آن روانند و.......تو چرا ؟! .پایان
میگریزم ، میگریزم از عزیران میگریزم
داغ بر دل ، آه بر لب اشک ریزان میگریزم
سیل بی تابم رفیقان ، می شتابم سوی دریا
تند باد بی قرارم که در بیابان میگریزم
مرغ بال آزرده ام از تیر صیادان هراسان
کشتی بشکسته ام از چشم طوفان میگریزم ........."مفتون "
--------
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 11/076/ 2018 میلادی /.....؟