ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
----------------------------
گرچه بی سامانی نماید کار ما سهلش مبین
کاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بود ......" حافظ "
روز گذشته به دنبال چیزی در " گوگل " فارسی میگشتم گویا به دنبال شخصی ، مانده بودم که این چه ادبیات و چه زبانی است که رواج پیدا کرده است ، یا محاوره ای یکسر یا مخلوطی با کلمات قلمبه سلمبه عربی چاشنی آن کرده بودند .
از اینکه حضرت رهبری قباله آن سر زمین را به فرزندان ابو طالب داده و آنرا به آنها بخشیده حرفی نیست ، اما هنوز کور سویی در کنج دلهای میدرخشد که شاید روزی ماهم توانستیم حد اقل ( اسپانیا ) شویم اگر چه هلند و نورژ و غیره نشدیم حتی مراکش هم نشدیم ، چگونه ممکن است یک زبان زنده دنیا را که اقلا ده تا دوازده قرن مردم با آن سخن گفته و نوشته اند و شعرا سروده اند و حرف زده اند و فکر کرده اند و دوست داشته اند ، آنرا رها کرده وبه چند جلد آیات بی محتوا پناه برد و آنها را جایگزین این زبان شکرین کرد ؟ .
این مثال را شاید بارها آورده باشم که " کار لیل " نویسنده بزرگ انگلیسی در یکی از کتابهایش در باره شکسپیر و ضرورت وجود آو برای عظمت و بقاء انگلستان نوشته بود :
اگر روزی امر بر این شود که هندوستان از انگلستان جدا شود یا شکسپیر ! ما ترجیح میدهیم که شکسپیر را نگاه داریم و سر زمین هندوستان را به هرکس که میخواهد بدهیم .
این سخن گزافی نیست ، بنیاد و پایداری و ملیت هر جامعه ای همانا متفکرین و فلاسفه و نویسندگان و شعرای آن هستند زبانیکه دارای شعرایی مانند سعدی ، و فردوسی و حافظ را داراست وا فکار مولوی و خیام بدان افزوده شده است بیشتر ازهر ثروتی و قدرتی نگهدار حیات اجتماعی و افتخار زندگانی آن ملت است .
عده ای همان زبان جاهلی بی محتوا را ماخذ قرار داده و نوشته و گفته اند که ما این هستیم ! غرب زده نیستیم ! وحال مالیخولیایی محاوره ای گریبانگیر عده ای را گرفته وآن ادبیات درخشان را که برای ما مانده با کلماتی انگلیسی و فرانسه و عربی مخلوط میکنند و یا آنکه عده ای فاشسیزم بیکار مشغول بیرون آوردن کلمات بیگانه از این زبان میباشند و میل دارند به سبک و سیاق » بیحقی« بنویسند ویا حرف بزنند . خوب در واقع مانند این است که شخصی تشنه باشد و احتیاج به آب وبه کسی بگودید که " خون من سخت غلیظ شده و شکم و دهانم خشک آیا میشود از آن معجونی که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن تشکیل یافته قدری بمن بدهید ؟! " این نهایت سخیفی وبی شعوری آن فرد را میرساند ما با کلمه " آب " که این روزها در سر زمین ما قحطی آن بچشم میخورد وز مین ها خشک وتبدیل به خاک شده و قطره ای باران نیز نمیبارد با آن کلمه رشد کرده ایم . زبان فارسی در بعضی از این بازیچه های جدید تکنو لوژی بکلی از بین رفته و" گوگل " آنرا برای ما ترجمه میکند ؟! وبجایش خط وزبان مائوری های قدیمی وسرخ پوست بیشتر نمایان است !! .
ما کلمه ای داریم بنام ( سرا ) یعنی خانه و بقول امروزیها منزل ! سرای بکلی گم شده و مرد خانواده هنگامیکه میخواهد درباره خانواده اش حرف بزند همهرا یکجا جمع کرده ونبدیل به یک کلمه نموده وآن ( منزل ) است کلمه است بیگانه درعین حال همسر و فرزندان نیز در لابلای خشت و آجر و گچ گم میشوند !! .
متاسفانه من دراین شهر همزبانی ندارم تنها گاهی با دوستی قدیمی چند کلمه فارسی با تلفن حرف میزنیم وبا بچه ها که به سختی زبان فارسی را میفهمند وگاهی میان آن میمانند آنها هم کسی را ندارند بیکسی بدجوری گریبانگیر یکا یک ما شده است ، میل ندارم وارد فرهنگ پر بار ایرانی بشوم که اگر مثلا یکی از فرزندان من همسر نوکر فلان لرد انگلیسی میشد همه اقوام ناگهان خود را با چسب های گوناگون بما می چسپانیدند ، حال در این حصر خانگی اختیاری کسی حوصله ندارد برای چند کلمه حرف زدن با قومی در سر زمین مادری باید مقدار زیادی پول صر ف کرد و ایا من ارزش آنرا دارم ؟! نه ! به هیچ وجه ، من باعث آبروریزی فامیل هستم !! چرا که آواز را دوست داشتم موسیقی را دوست داشتم و رقص را و آزادی روح را بنا براین هیچکس ما را نمیشناسد !!! مانند همان مرحوم میرزاا آقاخان بمجرد آنکه از ترکیه اورا به ایران فرستادند به همراه سه نفر از دوستانش و در تبریز به زندان افتاد تا محمد علیشاه برود وخود چراغ را نگاه دارد تا جلادان سر آن سه نفر ببرند ، همه فا میل بکلی نام فامیلشان را عوض کردند و مایملک او را نیز به یغما بردند و گفتند مارا بااین غریبه کاری نیست واین سلسله مراتب گویا در فامیل ما ارثی است !!!
چرا ؟ چرا باید مانند گوسفند بع بع کرد ودنباله روی دیگران شد ؟ چرا ؟ من نباید در عقیده و تفکر و اندیشه آزاد باشم ؟ چرا ؟ .
حال امروز این زبان مادری ماست که دچار بیماری وحشتناکی شده است من گاهی معنای بعضی از کلماترا نمیفهمم کلماتی که جاهلان دروازه قزوین و کوره های آجر پزی بکار میبردند حال از دولت سر انقلاب شکوهمند اسلامی هرکدام در امریکا یا سوئد یا لندن یا آلمان مشغول فرا گرفتن علم خود فروشی میباشند ! ث
بی چراغ جام در خلوت نمی ارم نشست
زانکه گنج اهل دل باید که نورانی بود
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت ربانی بود ......." رند خراباتی ، حافظ "
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 07/06/2018 میلادی برابر با 17 خرداد ماه 1397 خورشیدی ؟!/