چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۷

نمیتوانم !

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « 

آقای محترم ، 

 برای سالهای متمادی من قادر نیستم  که بتوانم آنچه را که میل دارم بنویسم ، نه کارت خبر نگاری دارم ، نه اعتبار روزنامه  نگاری ونه تحلیل  گر سیاسی هستم ، تنها  اجازه دارم همین چند کلمه را روی همین صفحه بنویسیم ودرمیان آن ولابلای جملات بعضی نا گفتنی ها را  عیان کنم ، بعنوان مثال اگر کتابی را روی بروی خود بگذارم  واز روی آن یک تکه بردارم واگر نویسنده پنجاه سال پیش هم مرده باشد  باز مسئولم وباید از باز ماندگان و وراث  آن نویسنده اجازه دریافت کنم ، این قانونی است که دراین سر زمین حاکم است . 

اینجا  آن سرزمین تازه شکل گرفته و بزرگ را که به زور برای خود تاریخ سه هزارساله درست کرده ونورچشمی بعضی  از جهانیان است سر زمین مقدس مینامند بنا براین من نمیتوانم اعتراضی بکنم که چرا با تیر های محتوی فشنگ بادی مسموم یک کودک پنج ماهه ویا یک مرد علیل را که درون  صندلی چرخدارش برای حفظ سر زمینیش ومنافعش میجنگد ، به دست آنها کشته میشود  ؟  برای آنچه که امروز  دردنیا  وگفته ها ونوشته ها  وتحیل ها جدی مینماید  همان صدای خشم  است که برای خیلی ها وگوش خیلی ها ناشنواست  بچه مزلفها و ونوکران خریداری شده درحال شستشوی مغزهای جوانند ،  ما غیرا از ان اروح غیر دنیایی  ونویسندگان گذشته که دوران کهولت را میگذرانند  کسی را نداریم امروز بیشتر مردم دربرابر ین جنایات تاریخی وتاریخ گذشته شانه بالا میاندازند  درحالیکه با نخوت  و در عین حال با  سهل انگاری  به مذهب  همشهریانشان مینازند  امروز ما دردست رهبران هولناکی اسیریم ، عده ای را جنون و شهوت قدرت خداوندی در برگرفته وعده ای در فکر اربابی جهانند دراین میان آنهاییکه قدرتی ندارند ونتوانسته اند اسلحه بسازند وتانگ وتوب وبمب های نا مریی بسازند به ضرب گلوله های شوتی از پای  در میایند اسلحه های آنان  قلوه سنگ  است که دردست دارند ویا جانشان است نه بیشتر .

بیشتر شبها ساعت چهار صبح بیدار میشوم واولین کارم خواندن اخبار دنیاست وامروز روی سایت ( اسکای ) خواندم که رهبر کنونی کره شمالی از مذاکره با رهبر امریکا طفره رفته وادعا کرده که امریکاییان هیچگاه بقولشان وفدار نیستند ! خوب چشم بسته غیب گفته ما نمونه  آنرا در مورد شاه خودمان  وسر زمینمان  که میرفت یک کشور قدرت مند شود دیدیم / ژ اپن را دیدیم / حال عده ای که ضد وطن پرستی  و جها ن وطنند  باین رهبران هولناک و موجودیت آنها جان بخشیده اند  ومارا    | باد شکم داران خالی میکنیم |   ، نام نهاده اند ،  ما تقبیح شده ایم  چه بسا نام ما درفهرست سیاه جای بگیرد ،   با مقالاتی که ابدا کینه توزانه نیست بلکه مهربانی ولبریز از دردهای درونی است  
.
ما درگذشته ای آرام زیستیم  یا اینگونه میاندیشیدیم  هرچند وضعمان از این  بهتر نبود باضافه اینکه درزندان خصوص خانوادگی اسیر بودیم ،   من هنوز همانطو ر احساس میکنم  ومیدانم که بشر هیچگاه ( آزاد ) نخواهد بود ودراینجاست  که افسوس میخوریم چرا جای حیوانات نیستیم آنهم از نوع خانگی آن !! 

با اینهمه احوال من مجاز نیستم  که خودرا  تماما در رویدادهای زمان  رها کنم   درحالیکه لرزش زمین را زیر پاهایم  احساس میکنم اما نباید بنویسم که شاید زلزله درراه است این یکنوع تخریب و تشویش در دل نورچشمی ها  و عزیزان است !
من رنج قربانیانرا احساس میکنم  درفقر و در گرسنگی   آنها شریکم  اما نه در رنج بردن آنها مانند بقیه باید بگیرم  » آنها بمن چه «  واین گفته شیخ سعدی را بکلی زیر پا بگذارم که در قرن هفتم سروده بود :

بنی آدم اعضای یکدیگرند 
 که در آفرینش ز یک پیکرند 
 چو عضوی بدرد آورد روزگار 
دگر عضو هارا نماند قرار 
تو که از محنت دیگران غافلی 
نشاید که نامت نهند آدمی 

همه ما اهریمن صفت شده  ، بی تفاوت وبی نظر . من حرف میزنم درد میکشم اما طرف مخاطب من تنها با چند جمله جوابم را میدهد ، وای ، عجب ، چطور ممکن است ؟ همین نه بیشتر او یا میترسد ویا چیزی ندارد تا دربرابر گفته های من بمن بگوید ، محافظه کارست ، مانند احزاب  وسایر مردمان داخل سر زمین من .

امروز ما به  دنبال  یک دموکراسی هستیم آنهم دریک جهان دوقطبی ، یکسو روسیه پر قدرت ویکسو یک تاجر هفت خط ،  او همه چیز  را در ترازوی سود وزیان میسنجد  بنا براین همه چشم باو دوخته تند بیخبرانند که توسط چند بچه  مغزهایشانرا به اجاره داده اند  امروز دیگر همه باید ها یکسانند آنقدر پرنس وپرنسس و وزیر ورهبر  ورییس از زمین سبز شده اندکه دیگر میلی به دیدار  هیچکدام نداریم وتنها یک شوی با مزه برای تماشا وسر گرمی ماست . تنها نباید به آن نگین تازه ، آن نورچشمی وآن عزیز دردانه چشم زخمی وارد شود  وباید بگذاریم مانند یک بچه لوس هر کاری را که دلش خواست درخاور میانه انجام دهد ولو به قیمت چند تکه شدن سر زمین ما وچه بسا روزی زیر نام همان نجات دهنده اش کوروش سر زمین مارامتعلق بخود بداند  آن روز دیگر لازم ست که یا برخیزیم ویا تن به بردگی بدهیم ویا دست به یک خودکشی جاودانه بزنیم  .عمرتان دراز / مهرتان پایدار .ث

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 16 /05/2018 میلادی برابر با 26 اردیبهشت 1397 خورشیدی /..