ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .
در جایی خواندم که 3400 زبان از مجموع 6000 زبان درجهان طی پنجاه سال آینده درحال از بین رفتن است .
بطور متوسط هر ده روز یک زبان از بین میرود وبا این زبانها از بیست نفر آدم در یک گوشه ی دور افتاده تا چندین هزار نفر سخن میگویند .
بیاد دارم در اوایل انقلاب رفسنجانی با آن لهجه دهاتی خود میگفت که " زبون فاخر ما زبون عربیه ، فارسی یک لهجه ی"
اگر در إن زمان جلو ی دستم بود محکم کشیده میزدم به گوشش حتی اگر به مرگ من منتهی میشد ، بقول برنار شاو من یک دمکرات مستبدی هستم ! هر کس هر چه میخواهد بگوید ویا بنویسد من درمبارزه زبان فارسی وادبیات آن سخت تعصب دارم ویک ملت با زبانش زنده است ، ویا جناب رهبر زوار درفته میگوید انگلیسی در مدارس قدغن است بجایش زبان روسی را تدریس کنید !!! خوب راست وحسینی بگو که ما جای تاجیکستان را گرفتیم ویا افغانستانرا !
.
امروز إنقدر سنم بالا رفته که دیگر فریب این دموکراسی های آبکی را نمیخورم دموکراسی های هوایی زمینی آبکی وفرضی هفتاد سال است که استخوان خورد کرده ام .داستانی میخواندم از » محمد علی نجفی « در مورد نام های مستعار نویسندگان وادیبان در دورانهای پیش و چه بسا امروز ! نوشته بود :
در بودا پست پایتخت مجارستان مجسمه برنزی مردی را که غرق در دردهای خویش است در دست چپ او کاغذ و دردست راست او یک پر مرغابی که درگذشته بعنوان قلم از آن استفاده میشد نشان میدهد درپایین این مجسمه واژه " ناشناس" بکار برده شده است این مرد در قرن دوازدهم میلادی میزیسته وبا پادشاه وقت آن زمان نزدیک بوده وچه بسا از راهبان آن زمان بوده است چرا که کتابی بنام " قهرمانی های قوم مجار " به نامی ناشناس نشر یافته که هنوز هم باقیست .
مجارستان قهرمانان زیادی داشت منجمله شاندرو پتوفی شاعر و مبارز .
بهر روی داستان را ادامه دادم ودیدم اکثر نویسندگان و بزرگان نام اصلی آنها چیز دیگری است آنهم بخاطر تر س از قدرتهای وحاکمیت ودیکتاتور یهای مستبد ، نویسندگانی که درزندانها به دست زندانبانان خود بقتل رسیدند مانند ایران کنونی ما ویا از فراز صخره ها به زیر افتادند وخودکشی شدند ! بنا براین نویسندگان نوشته هایشانرا با ایما واشاره ویا هزل مانند نویسنده سفرهای گالیور " سوییفت " که آنهم نام اصلی آن نویسنده نیست مینوشتند .
ویا از کلمات ایکس وایگرگ استفاده مینمودند ، مثلا .ولتر برای آنکه نامه های بدون امضا را مینوشته به زندان میافتد او سیستم سخت وترسناک انگلیس را بر سیستم فرانسه ترجیح داده بود وهمه نوشت هایش سوزاند شد ویا درروسیه نویستدگان با نامهای مستعار نوشته هایشانرا به سختی به دست چاپ میسپردند مانند شاعر ونویسند معروف روسی که باو شاعر انقلابی میگفتند " پاتینکوف " سالها در زندانهای سیبری به کار اجباری مشغول بود اما نوشته هایش را با امضای ایکس ا بیرون میداد.
لنین نام مستعاری بیش نیست نام اصلی او " الیانوف " است ونام اصلی ژوف استالین " دجوگا شفیلی " میباشد .
شاعر خردسال ونویسنده نامی قرن نوزدهم " پاپلو نرودا " امر یکای جنوبی نامش » وینتالی رایس « میباشد .
اگر بخواهم نام همه نویسندگان وشعرایی را که زیر نام مستعار مینوشتند اینجا بیاورم بحثی طولانی میشود مثلا الکساندر دوما ابدا نویسنده نبود تنها یک یا دوکتاب کوچک به دست چاپ داد اما هزاران کتاب بنام او ییرون آمد او تنها یک بنگاه داشت که نویسندگان درآنجا جمع میشدند تولستوی و چخوف نیز نامهای دیگری داشتند . .
آگاتا کریستی که این روزها مرتب سریالهای اورا میگذارند کتاب اول خودرا با نام » مری وست ماکوت « به دست چاپ سپرد .
عزیز نسین نویسنده وفکاهی نویس ترک نام ومحیط زندگیش را بفراموشی سپرد " عزیز" تو کیستی ؟ نسین به ترکی یعنی تو کیستی مارک تواین نام واقعی مارک تواین نیست نام مستعار اوست که روزی در گردشی روی رودخانه می سی سی پی از ملوانان نشانه دوتا یا دو راه را شنید ومارک تو ان را برگزید نام واقعی پل الوار شاعر بزرگ " ایژن گرینندیل " است وآثا ربسیاری مهمی درجهان هستند که ما زیر نام مستعار آنهارا میشناسم .
امروز دیگر خبری از کتاب ونویسنده نیست همه سیاسی شده اند وهر از گاهی چند ورق پاره بعنوان یادداشتهای ویا نوشته ها به هوا میفرستند ودراین آشفته بازار " هم توماس جفر سون قلابی کتابی به بازار میدهد ومدعی میشود که هفت میلیون جلد إن در ایران بفروش رفته است ؟؟! مگر چند میلیون جلد آنرا چاپ کرده ای ؟ البته من اینهارا ابدا باور نمیکنم وصحه ای هم از آن کتاب را نخواندم همه اوهام وغیر واقعی میباشند از اینکه خامنه ای توده ای وچپی است شکی نیست و ازینکه سرنوشت ما دردست جناب پوتین میباشد آنهم شکی نیست وحال باید زبان روسی را نیز فرا بگیریم تا بهتر فرمایشات اربابان را درک کرده و درخدمتگزار ی آماده باشیم .
اما من همچنان با این زبان مهجور اما فاخر وزیبای فارسی مینویسم فرزندانم با زبان شیرین فارسی حرف میزنند در حالیکه بیشترا ز سه وپنج ساله نبودن دکه از سر زمین خود ایران بیرون آمدندواز طریق مترجم گوگل با نوه هایم فارسی حرف میزنم وبه بعضی از آنها فارسی را یاد داده ام اگر چه جوا ب مرا به زبان خودشان انگیسی یا روسی یا فرانسه میدهندویا اسپانیایی ، تعصب من روی زبان مادری وشعر وادبیات فارسی بیش از آن است که درکنار قوم لوط بنشینم ولواطشانرا تماشا کنم . مرتب دورهم جمع میشوند گنکره تشکیل میدهند کنفرانس میدهند ودر رسانه های نوکرهای رژیم درلباس مرتب کت وشلوار وکراوات با آنها مصاحبه میکنند وغیره . اگر زبانرا وشعر را ازدست بدهید همه چیزتان برباد رفته است دیگر وجود ندارید تنها زباله هایی هستید که درون سطل آشغال کشورهای خارجی جای گرفته اید . راز پایداری این سر زمین که درآن زندگی میکنم زبان اوست گاهی در فروشگاهها بعضی از کلماترا که من به علط بر زبان میاورم با مهربانی تصحیح میکنند . پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 14/05/2018 میلادی برابر با 24 اردیبهشت 1397 خورشیدی