پنجشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۷

تو ، بهاررا دوست میداری

ثریا/ اسپانیا 

عموی مرحوم من دستی در کار ترجمه داشت و سری پرشور در احزاب چپ خدایش رحمت کند   ، چندین کتاب هم ترجمه کرد که نمیدانم امروز دردست چه کسانی است اما  یکی از کتابهای اشعار  شاعر جوان قرن نوزدهم  ( شاعر مجار )  شاندور وپتوفی را تر جمه کرده بود که نسخه ای از آنرا  نیز بمن داد ومن آنرا  در لابلای  کتابهای خود پنهان کرده بودم ، امروز آنرا یافتم  مرید این شاعر وطن پرست بودم هنگامیکه وطنش مجارستان  اسیر دست امپراطوری اتریش بود این شاعرجوان با قلم ودرد  و اشعارش جنگید او نوشت  "
عشق و ازادی  ، این هردو را میخواهم ، جاننم  را فدا میکنم  در راه عشقم  و عشقم را درراه آزادی !.

امروز هنگامیکه مودی رهبری اینده داشت یرای جوانان سخن میراند  ما پژمردگان وباز نشستگان را از صحنه مبارزاتش دور کرد !! چه حیف !!  هیچ باز نشسته ای تفاله نیست و هرکس پایش را از شصت بیرون گذاشت هنوز شعورش را گم نکرده است بعلاوه تجربیاتی دارد برای جوانان آینده  ، آنهم این جوانان سر به هوا که همه شیفته آستینهای کوتاه و شلوار پاره های جین هستند !  مانند خواننده قدیمی ما که هنوز در سن شصت و هفت سالگی  روی سن ادای دوران کودکیش را در میااورد  ، خوب خلایق هر چه لایق خوشبختانه بازوانم قوی ، ماهیچه های محکم  چشمانم بینا و مغزم لبریز از گفته ها  وتجربه ها ، تره هم برای این مردم امروزه خورد نمیکنم  برای من آزادی سر زمینم در مقام اول است رهبری را بعدا تصمیم خواهیم گرفت  این یکی که  تو زرد از آب در آمد  وچه بسا من ابدا نقشی درانتخاب رهبر آینده نداشته باشم  چرا که دیگر متعلق به آن خاک نیستم ، اما مشتی از آن خاک متعلق بمن است واز این حق خود تا آخر ین نفس دفاع خواهم کرد ، حال اگر مشتی جوان بی تجربه وبیسواد درو یک مگسی جمع میشوند برای خورده شدن ان دیگر مشگل خودشان است ، هنوز مردان استوار واستخوانداری پنهانی در همان سر زمین مشغول مبارزه پنهانی هستند جایی برای سوسولها ی بیرونی و درونی نیست  .و اما شعر :

تو بهار را دوست میداری 
من پاییز را  دوست میدارم 
زندگی تو بهار است ، زندگی من پاییز است 
گونه سرخ تو  ، سرخ گل بهاریست 
چشمان خسته من  ، آفتاب بیرنگ پاییز 

اگر من گامی دیگر بردارم  ، گامی به پیش 
در آستانه یخ زده زمستان خواهم بود 

اگر تو گامی به پیش میامدی  ومن گامی واپس میگذاشتم 
با یکدیگر بهم میرسیدیم  ،
در تابستانی گرم ومطبوع 
-------
گمان نکنم هیچ یک از ما روزی بهم برسیم  به یک قول وبا یک احوال  وچه بسا قلوه سنگهایی را نیز بسوی هم پرتا ب بکنیم این از خصوصیات خاص ایرانیان است که غیر ار خودشان کس دیگری را قبول ندارند .

پسر جان ، ما هدفی مشترک داریم  ، درهم شکستن زنجیر های اسارت را  شاید تو زنجیرت را پاره کردی منهم قلاده ام  را باز کرده ام .
ما باین هدف خواهیم رسید بر زخمهای خونین دلان مرهم خواهیم گذاشت ،  »ترا نمیدانم «
من به سوگندم وفادارم  ای رنج کشیدگان  هیچگاه از یاد شما غافل نبودم 
تو ، شاید میل داشته باشی تاجی بر سر بگذاری 
شاید میل داشته باشی ارتشی از جوانان بی تجربه بوجود  آوری 
تا از نعش آنها پلی بسازی  ورد شوی 
برای تو جهنم و بهشت یکی است 
اما ، ما  پیروز میشویم و( بم ) رهبر ماست  هما ن بنای ویرانه شده قرون  که نماد کهنسال آزادی است .

و عجب آنکه این شاعر  یعنی شاندور که همان  معنای (لکساندر ) را میدهد در دهکده ای به دنیا آمده در حومه مجارستان بنام ( کیش کوروش ) شاید عموی منهم بخاطر همین میان آنهه شاعر و نویسنده این دفتر کوچک را یافت ترجمه کرد اما ( سه میلیون ) نسخه از آن بفروش نرفت که هیچ شاید ده نسخه را دوستانش خریدند در شهرمان . یادش گر امی روانش شاد او به رضا خان ( بقول خودش ) خیلی عشق میورزید وهمیشه میگفت جایش خالیست خیلی زود اورا بردند .پایان 
ثر یا / اسپانیا / 26 آپریل 2018 میلادی .