ثریا ایرانمنش » لب پرچین«
روی صفحه اینستا گرام برایم پستی آمده بود دریک صفحه قرمز رنگ و نوشته بود :
"رضا شاه از خاک برخاست وقد علم کرد ، اما ما ملت هنوز نشسته ایم و کاسه چکنم را به دست گرفته ایم " ....
.
حقیقتی غیر قابل انکار ، و گمان نکنم ما یک ملت واحد باشیم ، دوباره همان قبیله ها هستند که میل دارند هرکدام بر تکه ای از سر زمین بلا زده ما حاکم باشند .
گروهی بیسواد بی مغز بی دانش اجتماعی و شعور ناگهان درلباس روحانیت بر ما ظاهر شدند ! و حال میل دارن همان قاشق مدفوع را به زود داخل حلق ما فرو کنند نوچه هایشان نیز در بیرون مشغول سرگرمی ما هستند روی صحنه میرقصند ، آواز میخوانند و نقش بازی میکنند و هرکدام خود را در کسوت یک رهبر بلا مانع میبینند و در خور شایسته رسیدن به مقام والای [شاهی] میبینند که روزی تنها بک دست لباس نظامی بی آنکه حتی سواد خواندن و نوشتن را بداند قد علم کرد و وطن را وطن ساخت ، خان وخان بازی را برچید ، دکان روحانیت را بست ، بجایش مدرسه برای زنان و دختران باز کرد ، دانشگاه باز کرد ، جوانان را برای تحصیل علم بخارج فرستاد ( همه رفتند محو خارج شدن وحل شدن ویا نیمه حل باز گشتند ونشدند آنچه باید باشند ) از خارج مهندسین کارخانجات خارجی را وارد کرد تا پارچه های وطنی را رواج دهند نساجی مازندران یکی ا آنها بود .که بهترین حریر های دنیارا بیرون میداد ! خطوط راهن سر تا سری را ساخت و پل ورسک نماد آن بود کوههارا تراشید تونل زد تهران را به شمال وصل کرد ، خیابانهای لبریز از مدفوع وفاضل آ ب را اسفالت کرد او حتی نام وفامیل خودرا نیز نمیتوانست بنویسد واز سربازانش کمی خط راونوشتن را فرا گرفت ، نام فامیل قدیمی ترین ونادر ترین را برطایفه وسلسله خود نهاد ،ارتشی نیرو بخش وقوی را ساخت در آن روزها نام فامیل رواج نداشت هرکسی را به دهی وشهری که درآن بود میشناختند اداره ثبت واحوال وشناسنامه را که درکنارش میشد هویت شخصی را پیدا کرد بوجود آورد اما....... دراین میان آنهاییکه منافعشان درخطر افتاد عده ای را اجیر کردند ( مانند محمد مسعود) بیسواد ولات صاحب امتیاز مجله شد ونویسنده شد واز وروی داستانهای خارجی کپی برداری میکرد و داستان بوجود میاورد و وآن مرد بزرگ را دیکتاتور خطاب کرد ، توده ایی ها با چند خط چرند نویسی اینطور نشان میداند که کتابهایشان ممنوع است ودرخفا خرید وفروش میشد با قیمت بالانری کتاب پنج ریالی به یکصد ریال بفروش میرسد مانند آن توده ای نام دار نویسنده ( چشمهایش ) همه ناگهان مانند یک طرف میوه دمرو شدند چپ شدند وشد آنچه که باید بشود .
امروز با نگاهی به ان زنان چادر بسر که مانند کلاغ سیاه بجان دختران جوان میفتند وآن ملایی که شکم بزرگش تکمه های ردایشرا از هم جدا میکند وفرمان اسلام سر میدهد حالم را بهم میزنندد کجا بودیم ؟ کجا رفتیم وبه کجا برگشتیم وبقول عزیزی ایکاش این سلسله بوجود نمی آمد وما از همان دوران قاجاریه یکراست به قرن بیست ویکم میرسیدم زنان با سبیلهای پر پشت وزیر بغل پر مو وبا بوی گند شبانه وحمام های خزینه دار مملو از چرک وفساد ومیکرب وکثافت ، برایمان بهتر بود مردان را نگاه میکنم عده ای با لنگ حمام روی شانه ایشان مردمیدان میطلبند وهنوز عشق کله پاچه وبوی محتوی دل وروده حیوان را مطبوع ترین غذاها میدانند وجوانی با کت وشلوار ( مارکدار گوچی)د!!! دارد اظهار فضل میفرماید این بام ودوهوا .
هیجان تمایلات جنسی سر تاس ایران را فرا گرفته است وآنها نمیتوانند درک کنند که آنچه در معلومات اهمیت دارد خود معلومات نیست بلکه فایده ای است که انسانها را به نیک نامی میرساند امروز نام نیک در خانه های اشرافی با آفتا به های طلایی یافت میشود آنهم از پایین ترین طبقه اجتماع که حتی کلمه " ایام " را با عین مینویسد .
آنها نمیدانند که چگونه باید نان خود را از رنج و زحمت بیابند مانند همه جای دنیا دزدی وآدم کشی وآدم ربایی وباج گیری تنها منبع درآمد آنها
است .
مانند همین جا که بهترین خدمتگذار دولت با دو قوطی گرم که از سوپر مارکت دزدیده بود در اطاق پلیس داشت جریمه میشد زیر نگاه تیز دوربین های مخفی وحال خوراک خوبی به دست خبرنگاران ومخالفین سرسخت دولت روی کار داده است ، چپی ها در خط انتظار ایستاده اند!! درلباس سوسیالیست !
اگر میل دارید که اعمال ایرانیان را ببیند ، در بالاترین نقطه تپه مرتفعی بایستید واز آنجا درست در رفتار وکردار یک یک آنها بنگرید وآنگاه می فهمید که چه ضررهای جبران ناپذیر ی به اجتماع وارد شده و خواهد شد و چقدر کمیابند انسانهایی که از روی اندیشه پاک و شعور بالا اعمال خود را کنترل میکنند وبفکر جامعه خویش مباشند ..
امروز صدای آنها صدایی است که از حلقوم روح خود برون میفرستند روحشان محبوس و خودشان خالی از خرد انسانی میباشند اراده خود را هرروز بنوعی بر دیگران تحمیل میسازند با هر زبانی . بنظر من هیچ لذتی در دنیا از این بالاتر نیست که انسان اول با روح خودش آشنا باشد و خودش را بشناسد و درست مطابق میل باطن و وجدان پاک زندکی کند اما افسوس امروز زمانه ما زمانه کوری وکری ودعا نویسی وجادو گری وکارد و دشنه است و دیواری بین روح و وجدانمان کشیده شده غیر قابل نفوذ .ث
دیشب بسیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی بیاد گوشه محراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم ........." حافظ"
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 26/04/2018 میلادی برابر با 6 اردیبهشت 1397 شمسی /
-----------------------------------------------------------------------------------------------
تکمله "
روز گذشته اعلامیه شاهزاده را مربوط به پیدا شدن پدر بزرگش را درروی جی پلاس چاپ کردم ، بلا فاصله دختر خانمی مکش مرگ ما آنرا کپی کرده بنام خودش وعکس خودش بر بالای صفحه گذاشت نوشته من گم شد
رفتم روی صفحه او و برای نوشتم گویا همه نوشته شما کپی برداری است ، بهتر است از مغز خودتان استفاده کنید تا از دیگران واز عکسها ونوشته هایش فهمیدم تنها یک جرم است .
درجوابم نوشت "
بهتر است توضحیات بیشتری بدهی ! همشیره !!! اما گویا نوشته های مرا دید وفورا خودرا پنهان کرد . این کار ماست از خودان مایه نداریم از دیگران مایه میگیریم وانرژی ! ثریا .