پنجشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۷

خسرو شیرین دهنان

" این عکس را همین الان گرفتم" !

پیری رسید و ، موسم  طبع جوان گذشت 
ضعف تن  از تحمل  رطل گران گذشت 

وضع زمانه قابل دیدن دوباره نیست 
رو پس نکرد ، هرکه  ازا ین خاکدان گذشت ....." کلیم کاشانی " 

حقیقتا  اگر  همراه با استعداد های  دیگر ، این شکل نو کیسه گی شماها  کمترین نشانه ای از قدرت درونی تان داشت ، وطن خود را نجات میدادید .
اما مطمئن  هستم که سر انجام  توسط  قدرتهای پوشالی که خود را بزرگ جلوه میدهند  و ویرانی های زیاد ببار آورده از نو میل دارند بسازند ، این سر زمین دچار ویرانی خواهد شد وآیا این سرنوشت یک ملت است ؟  که خود نتواند خاک خود را نجات دهد ونامه پراکنی میکند به یک " تاجر" نوکیسه تر که بیا و ما را نجات بده !!! وآن عمله های تحصیل کرده از آن طبقه ناآگاه  بیهوده میکوشند باد در آستین خود و دیگران بیاندازند ، هدف بردن بقیه منابع است .

این نام کهن  که شما به آن مینازید  حد اقل یک خوبی دارد  وآن تحمل ونجابت اوست  برای کسانیکه وجود او را درک میکنند نه برای آنهاییکه آنرا به گرو میگذارند یا میفروشند .
ما به پایان نقطه کهن خویش رسیده ایم وآغاز تحولات ازه ای است که ما نمی شناسیم اما هراس داریم  باید همه چیز های خوب وخاطرات شیرین را  وآنچه که زیبا ودوست داشتنی بود  از دست بدهیم  وسپس بمیریم .
بقول معروف تنها " اسپارتا کوس بود " که دنیای کهن را ویران کرد  وتن به بردگی نداد ، اما ما همه برده آن گوسفندانی هستیم که از دیدن دو پستان گاو تحریک میشوند وما پای صحبت آنها مینشینم وآن کلمات نا مفهوم و کثیف را مانند گوشواره به گوش خویش میاویزیم .
شب گذشت یک آخوند در بالای منبر میگفت که :
همه آدمها از بدو تولد  حتی آدم وحوا !!! با نام {علی { به دنیا آمده اند ؟  سپس بینی را لام ودوچشم را ولبانرا عین ویاء خواند ایا خنده دار تر ، نه دردناکتر ازاین هست که ملتی تا این حد به حماقت  روح و ذلت برسد ؟ وتا این حد سقوط کند ؟. 

عزیزان من ،  شما بیش از اندازه  در ویرانی و سقوط  وطن خویش مرثیه سرایی میکنید  ودست آخر وطن به زانو درمیاید  وخود ویران میشود این شرافتمندانه تر است از اینکه به دست دشمن نا دان بیفتد  تا با شیون و زاری و گریه  سوط کند  سرزمین اجدادی برای شما هنوز  همان معنای کیفهای لبریز از اسکناس  و کشتی  وااتومبیلهای لوکس و لباسهای مارکدار میباشد و خانه هایی که با پرده های کلفت مخملی ومبلهای طلایی دکور کرده اید  که حال آدمرا بهم میزند .

میل دارید  مانند یک پرنس قلابی  درجلال وشکوه زندگی کنید  وگذشته هارا بخاک بسپارید مگر زمانی که پای منافع دربین باشد آنگاه بیاد ستونهای ویرانشده ویمقبره بزرگ پدر ایران نوین میافتید .

خیال کنید لشکر کشی شد خیال کنید بمبهای روسی یا امریکایی ویا دیگران بر سر شما  ریخت واین موجودات حقیر وبدبخت را به درون  سوراخ های خود فراری داد چگونه میخواهید دوباره آنرا بسازید ؟ با کدام آب و کدام نیرو ؟  سر چشمه از بالا خشک شده راهش کج شده بسوی سوسمارستان ! بسوی صحرای بی اب علفی که علی شما از آنجا برخاسته .دشتهای بیشمار شما بدون آب تشنه چشم بر آسمان دوخته درانتظار نمی باران هستند مگر نمیشد با آبستن کردن ابرها شما نیز دشتهای خشک را لبریز از آب میکردید؟ نه ! شما دستور داشتید که ایران بزرگ را ویران کنید واز آن چند دهکده کوچک حقیر مانند بنگلادش بسازید وچه بسا در میان خاکها بنشیند ولباسهای مارکدرا بدوزید وبه شهرهای بزرگ بفرستید واگر بمب شیمیایی شمارا نکشت ویا اثری از زخمها بر پیکرتان  باقی نگذاشت . 

از اینکه از فعل مخاطب   استفاده میکنم   و چرا شما را را مورد خطاب قرار میدهم  دلیل آن این است که دیگر یارای قدرت ندارم و زاتوانم زیر پیکرم خم شده جوان نیستم ، چابک نیستم واز همه بدتر ریه هایم دچار تنگی شده اند وسر انجام دیگر از شما  نیستم دراین دهکده ذوب شده ام وشهر وندی بی آزار که هفته ها از خانه بیرون نمیرود حتی برای خرید چرا که دیگر حوصله ای نمانده وهمان صب رو طاقتی که داشتم به پایان رسیده است .
منظور من از سر زمین اجدادی  همان چیزی است  که یک زمانی  بهترین ها در کنارم بودند  وآنها بعنوان والاترین  ارزش هارا درمیان سایرین داشتند حتی خدمتکار خانه ام نیز انسانی بود که با اندک سرفه من چشمانش لبریز از اشک میشد  ما همه بهم عشق میورزیدیم  وآنچه که ملتی را بوجد میاورد درمیان ما به وفور یافت میشد ، موسیقی ، رقص آواز ، شادی چرخ وفلک وسینما وفیلم های آموزنده وگویندگانی که هم صاحب جمال بودند هم کمال  وکسی نبود تا پستان های  یک حیوانرا سانسورکند  چرا که فلان بسیجی بیمار با دیدن  حتی خواهرش تحریک میشود !!! امروز من نمیتوام بفهمم که  چگونه ملتی با سقوط خود  وآنچه را که از دست داده در نهان به شادی میپردازد  وباز به دنبال خرید اتومبیل شیک و  کشتی و هواپیمای شخصی است ؟  اگر این طور است که شما فکر میکنید ، پس در پای مجسمه رهبر خود بمیرید  ویا به پایش بیفتید والتماس کنید  تا عمر نوح را بیابد وشما همچنان خوشحال باشید که فاحشه ای از قبیله دیگری را درآغوش دارید .ث
در راه  عشق  گریه متاع  اثر نداشت 
صد بار   از کنار من  این کاروان گذشت 

از دستبرد  حسن تو بر لشکر بهار 
 یک نیره خون گل ،  ز سر ارغوان گذشت 

حب الوطن  نگر که ز گل  چشم بسته ایم 
نتوان ولی  زمشت خس آشیان گذشت 
پایان 
 ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . ساکن اسپانیا / 12/04/ 2018 میلادی /..