از یک کابوس وحشتناک بیدار شدم مرده ها هنوز زنده اند وهنوز روح مرا آزرده میسازند ناگهان بفکر درختان اقاقیای ردیف در خیابان افتادم که یک شبه همه گم شدند وبجایش درختانی با گلبرگهای سرخ سر تا سر خیابان را گرفتند .
درختان اقاقیا با آن خوشه ها خوشبو وگلهای سفید یا آبی دیگر وجود ندارند ردیف شمشاد ها نیز از میان رفتند دیگر بوی گل اقاقیا عطر شمشاد در مشام جان نمی نشیند .
همه چیز های خوب آهسته از کنارمان گم میشوند وبجایش مانند قارچ مغازه های کهنه فرپشی وسوپر های بدون مواد غذایی سبز میشوند همه آنچه که روح ما را جلا میبخشید از میان رفت درعوض بوی گند فاضل آبها تمام ساعات روز هوا را اشباح کرده است .
گویا انسانها باید دو نیمه شوند دارا وندار وآنکه ندارد در گندابها به زندگی کرم وارش ادامه میدهد وآنکه مال مرا وترا دزدیده در محله هایی زندگی میکند که ردیف درختان اقاقیا کوچه هایش را پر کرده است
کابوس بد ونفرت انگیزی مرا از خواب بیدار کرد آن مردک تیمسار سپهبد سر لشکر سابق امرۆز زیر خروارتا خاک خفته به بیماری سرطان حتجره مرد مردک کوتاه قد نیابت تشریفات ساواک را داشت ومعاونت شهرداری را درکنارش یدک میکشید وبا کمک پسرش تا توانستند دزدیدند وبه خارج فرستادند وهنوز پسرانش در لباس سپاه وبسیج در کار خراباتند وبر دوش دیگرا سوار وهنوز فاحشه خانه هایشان بکار شریف خود ادامه میدهند وهنوز ورقها میان دستهای تزیین شده با شیشه های رنگین بر میخورند وهنوز بساط منقل و مشروب بر قرار است وصدای رادیوی اسراییل که اخبار پخش میکند ..
کابوس وحشتناکی بود دهانم خشک شده ناگهان از خواب پریدم ومیان تختخوابم نشستم بخود گفتم تمام شد هرچه بود تمآم شد این قوم الظالمین رافراموش کن همچنان مانند یک گنجشک کوچک در این لانه پنهانی که روزی میرسد پنهان از چشم شب بمان فراموش کن بفکر گل اقاقیا باش شاید توانستی در کوچه ویا خیابان بالایی آنرا بیابی وخوشه ای از درخت بچینی با بوی آن سر مست شوی وبرگردی به میان کسان خویش شاید همه آنچه که تا امروز بر تو گذشته تنها یک خواب یک کابوس است شاید هنوز خوابی اما نه همان آواره ابدی هستم که دلم برای گل اقاقیا تنگ شده از ساحل دریا بیزارم واز کوچه ها پهن ومغازه ها با نمایش آشغالهایشان بیزارم بیزار از چهره منحوس ان مرد ان وزنان وهمه آنهاییکه در اطرافم بودند بیزارم همه بسرای باقی رفتند اما روحشان همچنان گرد من میچرخد نیمی جاسو س نیمی دلال ونیمی دزد امروز هم همان است چهره ها عوض شده اند دزد ها ی تازه آدمکشان قلدر وبردگان جنسی از نوع جدید .
نه چیزی در میان ما ملت غیر از چهره ها عوض نشده تاج جایش را به عمامه داد همین .
ومن بفکر گم شدن گل خوشبوی اقاقیا هستم تا در پشت درختان گم شوم واز بویشان سر مست .
پایان
نیمه شب سه شنبه بیست وهفتم مارس