دوشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۶

دوران فطرت


طبل پنهان  چه زنم ؟ طشت من از بام افتاد 
کوس رسوایی ما بر سر بازار زدند ..........؟

اقتصاد دنیای امروز دچار بسیاری از دستخوشها ست  روز گذشته دیدم که یک یوروی ناقابل شش هزارتومان  خریداری میشود ودلار پنج هزار تومان  وغیره !! 
درحال حاضر ملایان خوش خوراک ما روی طلای سیاه نشسته اند وتا آخرین قطره را نوش جان نکنند نخواهند رفت  وپس مانده هایشان باقی میمانند . این طلای سیاه  همه چیز را بهم ریخته است سیستم بانکی هم که دردست ماشینهاست که مغزشان گاهی مانند مغز خر کار میکند وپولهای بیزبان  بدبختی را به حساب دیگری واریز میسازند! 
این  کار درهمه جای دنیا رواج دارد !

راست است که عصرما  ، عصر نوین  وحمایت از حقوق بشر است اما بشری درمیانه نیست  وشرافت تن آدمی بر باد رفته است  ومن دراین فکرم که با اینهمه پول چه میخواهند بکنند ؟ آیا مرگشانرا عقب خواهند انداخت ویا چشمه آب حیاترا خواهند خرید ویا درچاه ظلمات گم خواهند شد . 

 بیا بگوی  که قارون ز روزگار  چه خورد 
برو بپرس  که پرویز  از زمانه چه برد 
گر او نهاد  خزانه ، بدیگری بگذاشت 
وراین گرفت  ممالک ،  به دیگری سپرد 
نه هر که مال  نبودش  به عافیت  نه بزیست 
نه هرکه  مال جهان داشت  عاقبت نه بمرد ؟
 ا(این اشعاررا منسوب به فردوسی کرده اند به درستی نمیدانم متعلق به کیست ، اما حقیقتی  است غیر قابل انکار .)

شب گذشته آخرین مصاحبه  " روسیو " خواننده بزرگ وبی نظیر اسپانیا را که این روزها موزه اش را نیز بسته اند ، تماشا میکردم ، به چه راحتی از بیماریش سخن میگفت ، :
بلی ، دکترها گفته اند یک تومور  آنهم تومور بزرگی در شکم من یافته اند وباید عمل شوم ، سپس خندید وادامه میداد که خوب دوسال بمن فرصت زندگی داده اند وبازمیخندید  
خوب من به جنگ ادامه خواهم داد ، باز میخندید  او با همه ثروت وآنهمه شهرت وآنهمه طرفدارن ودوستانش  سر انجام مرگ پیروز شد او با همه تلاش وجنگ نتوانست آنرا عقب بیاندازد ودرآخرین کنسرتش  که چند هفته بعد از جهان میرفت آنچنان زیبا وشکیل ولاغر شده بود گویی ابدا مرگ باو نزدیک نخواهد شد ، داشت بمرگ میخندید  درمیان ابرها .
 او رفت وثروتش ماند  که خانواده اش که هنوز پس از دوازده سال مرافعه دارند .
صدایی بینظیر داشت و پر قدرت وزیر وبم را آنچنان با مهارت اجرا میکرد که موی بر تن انسان می ایستاد . روانش شاد 
فردا که محققان  هر فن طلبند 
حسن عمل از شیخ وبرهمن  طلبند 
از آنچه  دروده ای  جوی نستانند 
وزآنچه نکشته ای بخرمن طلبند ........." شیخ بهایی "

امروز مشتی خر در کاهدان  افتاده اند  وما فریاد برمیداریم  وای برخر ، وای برخر  کاهدان دوباره لبریز خواهد شد .

درحال حاضر علم و معلومات علمی در دست عده ای بخصوص است که دارند فکری بحال  کمبود غذا دردنیا میکنند واز هر چیز حتی از مدفوع خودمان برایمان  غذاهای مطبوعی درست کرده وبخورمان میدهند درواقع ما همان چرخ چاه شده ایم  ، زمین دیگر قادر نیست  بکتی بما بدهد بسکه خون درآن جاری شد هزاران جان در زیر خاک مدفونند دریاها آلوده ماهیان کپک زده  در آزمایشگاهها ودریاچه های مصنوعی به زور مواد  " گنده" میشوند  وما مجبوریم آنهارا بخوریم وسپس همه یک کیسه سرم  محتوی سم مار بر بازو با سرهای تراشیده درون یک آرامگاه ابدی .

دیگر نه نامی از هنرهای زیبا برده میشود ونه نامی از علم معرفت هرچه هست همان صدای جرینگ جرینگ سکه هاست ، آنهم از نوع طلای بیست وچهار عیار آن !!! 
پایان /ثریا ایرانمنش » لب  پرچین  « / اسپانیا / 05/02/2018 میلادی /... ودهه زجر !