شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۶

نان جو یا علف !



فرمودند :
اعدام کنید ، اعدام کنید ، بکشید ، این متظاهرین را تا ما بتوانیم نان ومرغ وپلوی قیمه خودرا بخوریم ، و بیشتر ببریم .
در ولایت ما درکرمان مردم بچای نان که گیر انها  نمی آید علف میخورند یعنی  علفهارا خشک کرده آرد میکنند ونان میپزند ومیخورند البته از نانهایی که امروز در خارج از روزنانه وکارتن  ومقوا درست  میشود سالم تر است .

بیاد این بیت  مشتاق اصفهانی افتادم که سرود :
خوردیم  بسی نعمت و کفران کردیم 
بردیم بی حاصل و کتمان کردیم 
امروز خوریم کاه وجو همچو خران 
چون آدمیم ، نام آن ، نان کردیم 

نمیدانم  آیا جناب قاسم خان که در سلیمانیه وسوریه  ویا  درتهران بزرگ نشسته اند خبر دارند که همشهریان نازنینشان بجای نان علف میخورند ؟ یا مشغول تدارک سرداری ورهبری خویشند ؟ 

ونمیدانم اگر آ ن یکی همشهری عزیز مان باستانی پاریزی زنده بود چه میگفت ، بیچاره هفت یا هشت کتاب  داشت که آنهارا هم دستکاری کردند ونگذاشتند حرفش را بزند  .
علامه ها و استادان خوب ما نظیر مجتبی مینوی و دیگران رفتند جایشانرا باین حیوانات دادند که معلوم نیست از کدام قبیله وکدام طویله فرار کرده اند تخم حرام های عرب وافغان وترک .

نمیدانم  آیا جناب لطیف آقا که درریچموند چند خانه خریده اند هنوز زنده هستند وآیا  نان جو میخورند یا هنوز کبابهای خانگی به همراه  ویسکی های اعلا وبیشتر عمرشان درکازینوها گذشته ومیگذرد ، ونیمی از مال ودارایی مارا بالا کشیدند بعنوان شرکت ! ویا دیگران که از بردن نامشان چندشم میشود .

خیلی ساعت است بیدارم  درانتظار این بودم که بتوام سیفونهارا بکشم تا مبادا همسایه بیدار شود باز فردا سر وکله یکی دیگر پیدا شده که چرا مثلا موزیک تو بلند است .
غربت یعنی همین ، درخانه دیگران نشستن یعینی همین .

اگر این  بار ملت کوتا ه بیایند دیگر برای همیشه باخته اند امثال سعید طوسی لواطالملک رهبرشان خواهد شد ،وسپس باید بر سر در دروازه شیراز یا اصفهان یا تهران نوشت :
قوم لوط را لواطشان برباد داد ! .

نوشتم خیلی از نیمه شب گذشته بود که بیدار شدم وبیدار ماندم وافکار گذشته دوباره مانند پرده سینما از جلوی چشمانم رژه میرفتند  کابوسهایم بسیار سنگین بودند خسته بودم از خوابیدن  ، بهتر بود که بر میخاستم .وبرخاستم .

در انتظار چی هستم ؟ ودرانتظار  کی ؟  ای شکر کم بخور ، نمک ابدا نخور وخودترا ازهمه چیز محروم کن که چند سال دیگر بتوانی باین  زندگی نکبت بارت ادامه دهی خودترا از تمام مزایای خوب دنیا محروم کرده ای ومانند مرغ بوتیمار درکنار آب نشسته  ای که چند سال بیشتر بمانی > شاهد چی باشی ؟ شاهد رنج دیگران ؟ 

چکنم که هنوز رگی از جنبش درمن هست وهنوز گردهای زمان گذشته لحظه به لحظه  از نو به رویم پاشیده میشوند ،وهنوز چشمم به دنبال کسانی است که از کنارم بی اعتنا میگذرند ، نه نیرویی دارند ونه جنبشی  گویی پاهایشان درحلقه های آهنی قفل شده است . 
ومن درحلقه اسارت گیر کرده ام واین حلقه همه عمر مرا دربر گرفته بود ، آیا خودم آنرا ساختم ویادیگران  برگردم آنرا کشیدند؟.

امروز دیگر برای التیام  بخشیدن به دردهایم از کسی  کمک نمی طلبم  میدانم  که کسی نیست ، نه بهشتی ، نه جهنمی هرچه هست در همین دنیاست ، دردهای من بیشتر درونی و روحی اند تا جسمی ،  و آدمهای گذشته به صف از جلوی چشمانم رژه میروند  بعضی ها درهمان اول گم میشوند  چرا که گم شدگانی بودند که درتاریکی زیستند  و در تاریکی بین شک و یقین بین نوشیدن و پوشیدن ایستاده بودند  و خدایشان پشت ابرهای سیاه پنهان بود .

امروز خدا  عیان شده بمدد مسلمین تازه وما دانستیم که خدا جبار ، قهار ، آدمکش ودزد وگاهی هم زیرک است وخوب دانه بر میچیند .
وسپس ما آن خدای خوبی را که داشتیم مهربان بود ، دانا بود ، رحیم بود ، مرهم گذار بود ، گم کردیم یعنی او را ازدست دادیم  حال امروز هرکسی باندازه ای که میکشد و میجنبد ومی دزد خدا دارد .
دیگر آن خدایی که فرمان میداد از قدرت واریکه خود بر زمین افتاده ودیگران بجایش فرمان میدهند .

روز گذشته دریک آگهی از طرف سازمان ملل و حقوق بشر ! عکس چند بچه گرسنه را که مرتب تکرار میشوند درآگیهای مختلف  نشان میداد وتقاضا داشت ماهی دوازده یورو برایشان بفرستیم !!! تا باین بچه  ها آب وغذا برسانند !؟ 
با خود فکر کردم که  این سازمان ملل هم مانند اختاپوس پنجه هایش را روی دنیا انداخته از یونیسف  او گرفته تا یونسکو وبقیه تنها درفکر پرکردن جیبهایشان میباشند نه درفکر سیر کردن و رساندن قطره ابی  به لبان تشنه آن بیچارگان که » مدل آگهی ها «  شده اند . 
وبشر هم که حقوقی ندارد امروز بعضی حیوانات بهتراز انسانها زندگی میکنند غذاهایشان " گورمه : و مخصوص است چون یک گربه نازی نازی ویا یک سگ چند هزار دلاری است ، ارزش بشر خیلی   پایین آمده است .

ابر تاریکی آسمان را پوشاند ه و خبر از باران میدهد و باید مانند هر آخر هفته درون اطاق نشست واز پشت شیشه به تماشا ایستاد وکتاب خواند ، نقاشی کرد و.......دیگر هیچ .

خدمت شاه جهان را گر میان بندی چو گور 
دولت آید  در پی ات  چون یوز بر بوی پنیر » ادیب نیشابوری « 
پایان 
 ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا / 03/02/ 2018 میلادی /....