چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۶

شاه بازی

ما خنده را بمردم  بی غم گذاشتیم 
گل را بشوخ چشمی  شبنم گذاشتیم 

مردم  بیادگار  اثرها گذاشتند 
ما دست را به سینه عالم گذاشتیم ........صئب تبریزی 

روز گذشته  یکی از خبرنگاران بی بی سکینه که درخدمت  خانه قمرخانم نیز کار میکند   مصاحبه ا ی  با " حضرت ولایتعهدی  شاهزاده »  انجام داد  که نزدیک به چهل وپنج دقیقه   ادامه داشت .

صورت شاهزاده ماشاءاله مانند قرص قمر و هیکلشان پهنای تلویزیون را گرفته بود ، هیچ حسی در در آن صورت  سنگی دیده نمیشد گویی بر یک توده دو چشم بزرگ وابروی پهن کشیده بودند و دهانی مانند یک خط صاف . 
نه ، کاری به زیبایی وزشتی و احساسا ت این مرد ندارم  اما  گفتارش  همه مانند گذشته طوطی وار آنها را پس میداد  ، فراخوان ؟ چرا من باید این کاررا بکنم چرا دیگران نمیکنند . 
من بروم در کاخ نیاوران بنشینم چند وزیر کارهارا انجام دهند ! 
 من مبازات خود را کرده ام کتابها نوشته ام پیام ها داده ام ومصاحبه ها انجام داده وحرفهایمرا گفته ام !! بلی ایشان خیلی مبارزه کردند  ،اینجا دیگر سکوت جایز نیست ، لابد بعدها خواهد گفت این مادر ودایی من بودند که مملکت را ساختند تا بحال هیچگاه نامی از " پدرم ویا پدر بزرگم " از دهان  او بیرون نیامده است همیشه میگوید : 
آن دوران به تاریخ پیوست !.

نه ! این مرد میدان نیست  و من در عجبم که چطور فرارسیدن 22 بهمن را تبریک نگفت ؟ 

گویی یکی  از آن مردان سپاه یا بسیج نشسته و دارد حرف میزند و سئوال کنندگان هم همه روی توییتر یا فیس بوک با نامهای مستعار !

آه ، چقدر شاه مرحوم باین  ولیعهدش مینازید  عمر او کفاف نداد تا نتیجه زحمانش را ببیند که په تحفه ای را تربیت کردند . 
چه بسا آنرا احساس کرده بود ونا امیدی بیشتر در دلش شکل گرفت . .

جناب ولایتعهد شما در مراسم تدفین پدرتان سوگند یاد کردید که حافظ تاج وتخت  باشید ! وحفظ اراضی میهنتان !
خوب لابد پس از آن سوگند دیگری را یاد کردید ودل بمال دنیا بستید غمی ندارید، این پشه های مزاحم و مگسان دور شیرینی هستند که گاهی خواب و رویاهای شمارا بهم میریزند . نگران نباشید جایتان امن و کارتان مانند همیشه تا زمانی که سپاه وبسیج در آن سر زمین مشغول اره کردن مردم هستند ادامه دارد . منافع شما محفوظ است مدالها وجایزه های اهدایی بعضی ه از دول  بمادرتان نیز محفوظند تاج را هم دارید  که به آن افتخار کنید ، افتخار کردن به مردانی که تنها عشق وطن دردلشان موج میزد ،  هیچ معنای ندارد .

دنیا دارد شکل خود را تغییر میدهد شما هم باید با دنیا همراه باشید مهم نیست وطن پرستی و خاک را در کاسه کردن کار مردان قدیمی و دیگر از مد رفته است امروز باید " دنیا " را بپرستید .

تمام شب خواب نان و پنیر میدیدم ، نان گرد  تازه با پنیر بدون چربی !!! تمام شب در این فکر بودم که ایشان هنوز در فکر انتقام از پدران ومادران نسل امروزند که انقلاب کردند ، خوشبختانه من سه سال بود که دیگر درایران نبودم و انقلاب  را تنها آنرا از تلویزیون کوچک خانه ام آنهم بمدد مردان  وگویندگان پر قدرت بی بی سکینه!!میدیدم  بنا براین هیچ بدهی نه بشما ونه به دیگران ندارم . تنها عشق وطن دردلم مانده که کم کم با رفتن من آنهم تمام میشود امروز نان تازه با پنیر بزرگترین آرزوی من است که نمیتوانم آنرا بخورم .
شما اگر هم به ایران  بر میگشتید نقش فرعون بازی میکردید نه بیشتر هیبت شما به فرعون بیشتر میخورد تا یک یک پسرک لاغر که با آهنگهای بی سر وته گوگوش حال میکرد ! 
حال او هم درکنارتان هست دیگر غصه ای ندارید ..

چیزی  بروی هم  ننهادیم  در جهان 
جز دست اختیار  که برهم گذاشتیم 
روز وروزگارتان شاد .

در خاتمه  روز عشاق را نیز به عاشقان وطن تبریک میگویم و دلدادگان .
پایان 
نوشته : ثریا ایرانمنش  » لب پرچین « اسپانیا / 14/02/2018 میلادی/...