دیگر نه عکسی میتوان گذاشت ونه میتوان نوشت ونه درد دلهارا خالی کرد ، دیگر رشته ها را باید برید امروز در یک سایت خواندم که برای " آناتازی" یعنی مردن به میل خویش باید هشتاد هزار دلار داد و شربت مرگ را سرکشید . خرج ومخارج سفر به سوییس هم با خودت هست بردن جسد بو گرفته ات نیز با بستگانت هست دیدم ای داد بیداد مردن هم چندان ارزان نیست .
برگشتم بحال واحوال گذ شته مدتی ویرم گرفته بود که منهم برای مردم دستی بالا بزنم وکاری بکنم دیدیم همه آنهاییکه باصطلاح در گزارشهایشان مشغول مبارزه هستند حرف اول را میگویند " پول بفرستید !
بکجا ؟ برای چه کسی ؟ رهبر چه کسی است ؟ همچنان پراکنده راه افتاده اید ونامش را گذاشته اید انقلاب ؟ چه کسی شمارا هدایت میکند درچه جهتی روشنفکران دیروزی که امروز همه ماشاء اله بالای سن قانونی زندگی میکنند همان حرفهای زمان مصدق الدوله را میزنند ای بابا این سر زمین هیچگاه برای ما سر زمین نخواهد شد تنها مشتی خاطره تلخ وشیرین ومشتی چرند برو کنار بگذار باد بیاد .
خوب پس اینهم نشد چگونه این دوران نقاهت وضعف را من بگذرانم واز فکر آن بقیه وآن عمل بزرگ بیرون بروم باید کاری بکنم شاید ناگهان تیزی به شقیه ام خورد ؟ نه از این شانسها هم ندارم باید بروم بجای دگر .
روزگار نسبتا خوبی داشتیم ، بچه ها بودند ، نوه ها بودند ، کادوها تولد وکریسمس ونوروز رد وبدل میشد پول چیبمان یکی بود مانند یک مرغ باد کرده بالمرا روی همه انداخته بودم وسرم را بالا گرفته قدقد کنان میرفتم ناگهان در طی یکشب همه چیز زیر ورو شد کبدم به صدا درآمد که ای وای دیگر از انهمه کثافتی که درطی سالها بعنوان غذا به درون شکم وامانده ات ریخته ای مرا دچار فرسودگی وبیماری کرده نیمه بیهوش به بیمارستان رفتم وفورا بستریم کردند واز طریق لوله توانستند آن بیچاره را تا حدی آرامش ببخشد وکیسه ای کوچک نیز در کنار کیسه صفرا گذاشتند تا با هم کار کنند تقصیر من چیست ؟ این همان غذایی است که همه میخورند هما سبزیجات هورمونی همان بلغورات هورمونی همان میوه های رنگ شده خوب مزاج من تا روزی که باین سر زمین آمدم نسبتا چیزهای سالمی را می بلعید نه نارنگی قدر یک هندوانه وهندوانه رنگ شده و خوب ......آن آقایانیکه درآن بالا نشسته ومسئول غذا دادن ما به زیر دستان وپادوهایشان هستند با مزاج سالم من آشنایی نداشتند تبلیغاتشان خوب بود آنها هم غذا میسازند هم سم وهم سمومات حشره کش بیشتر کارهارا راهم ماشینها انجام میدهند .
امروز همه سرطانی علیل زرد درعوض لوازم آرایش بسیار خوب باید چهره پژ مرده را رنگ زد تا زردی چهره پنهان شود کرم های گوناگون برای بدن که فردا همه پیکرت را بخارش در میاورد عطرهایی که درقدیم مصرف میکردی امروز همه بوی اسپری توالت میدهند نام ومارک همان است که بود خوب هم تبلیغ میشود اما پول فرائانی دادی درب شیشه را باز میکنی کمی بوی آشناییمیدهد وناگهان یک بوی نا مطبوه شامعه ترا میازارد باید از ان در حمام بجای اسپری توالت استفاده کنی چاره نیست هفاد یوروپولش را داده ای.
کجایید آن روزهای خوب وبیقراری من میرفتم عطرم به دنبالم میدوید و همه میدانستند که من از کوچه گذر کرده ام.
در دروان بیماری وبستر بودن من پسرم کار بسیار مهمی انجام داد وکتابخانه مرا مرتب کرد مقداری را روی میز تحریرم چید حال قیافه یک کابخانه درست وحسابی را گرفته یادم رفت از او تشکر کنم .
خوب گله وگذاری بس است امروز وفردا وپس فردا جشن وسرور ششم ژانویه است وهرسال درروز ششم ما صاحب یک کیک حلقه ای میشدیم که دروسط آن مقدار زیادی کف بعنوان خامه ریخته میشد ومقدارا زیادی میوه ها مانده خشک شده امثال درون آن طلا گذاشته ان ؟! واینجانب از خوردن آن محروم هستم باید تنها تماشایش کنم .
از خوردن خیلی چیزها محروم هستم تنها روزی چندین قرص و مقداری سبزیجات هومونی آب پز گوشت آب پز ماهی همین دیگرهیچ گاهی اجازه دارم کمی مربا با صبحانه ام بخورم ویا یک کمپوت تا موقع آزمایشهای وحشتناک که ببیند آیا آن کبد کوچک وصورتی من رنگ گرفته وآن لوله ها کار میکنند نمیدانم ایا آنهار ابر میدارند ویا برای همیشه در درونم باقی میمانند .
زندگی بیمزه ای دارم نه سیگار نه مشروب نه شیرین نه شکلات نه بستنی نه نمک نه فلفل نه ادویه خوب با یک مرده چه فرق دارم ؟ شاید باشند مانند من بیصدا واینهمه داد وبیداد نکنند من نمیتوانم یکجا بخوابم ویا بنشیم باید مدام درحرکت باشم بنا براین سر شمارا به درد میاورم واز این داستان نتیجه میگیریم که همه جا پول حرف اول را میزند حتی مردن بمیل .
روز گذشته در برنامه پرویز کاردان دلم به در آمد اشکم سرازیر شد این پیر واستاد سالخورد ه پس از سی سال زحمت برای آن تلویزیون ی که صاحب آن یک مکانیک یا اتومبیل فروش است دانشت که ارباب روان پریشی زیاد داردوبالا پایین بسیار در نتیجه برای همیشه از ما خدا حافظی کرد این تنها برنامه ای بود که مدیدیم چه نام پر مسامایی هم بر آن نهاده بو » اندیشه « به درد هما ن همو سکسوئلها وژیگولوهای خود فروش میخورد به راستی در کنار اشکهای او اشکهای منهم سرازیر شد دیگر از این دنیا بهتر چه میخواهیند ؟!
مادر فریا د میکشید پولهایت را جمع کن توی این دنیا پول به درد میخورد منهم در جوابش میگفتم تو چرا پولهایت خرج پدر من کردی ؟ سکوت بود ؟......پایان
بامید روزهای بهتر ؟؟
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا / 05/01/2018 میلادی .