پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۶

تجربه دوباره »فرح خانم»

نه ، خانم جان کور خواندی محال است بتوانی درکسوت مادر بزرگ ایران وارد بارگاه شوی  داانستی که لقب ملکه وپرنسس عمومی و  پیش پا افتاده شده حودرا به شاه چسپاندی ، نه خانم جان هشتاد سال عمر با کفایت کرده ای دیگر خودترا مانند دولپا روز بقیه نیانداز اینهمه بدبختی مردم از توست واز خودخواهی تو واز اینکه بگویند ایران زیباترین ملکه دنیارادارد وخوش پوش ترین را ، حال همان گروه مافیای خوش پوش ترا ونوه هایت را حمایت میکنند ایران را برای ایرانیان باقی بگذار برای آنهاییکه شب وروزشان گریستن بود وحتی نتوانستند عزیزانشانرا ببیند درهنگام مرگ ،تو از این جت شخصی  به آن جت پرید ی تا درمد ها وفشن ها شرکت کنی هرچه باشد سرمایه گذاری خوبی کرده بودی درشراب ، درعطر ودر لباس . فعلا تا روزیکه پایت رااز این دنیا ی ما بیرون بکشی داری بخوری ولباسهای زری بپشوی وبه ملکه  گرسنه آن سوی دینا جواهر وفرش کادوبدهی تا ترا به میهمانیهایشان دعوت کنند !.

ایران را  ایرانیان پس خواهند گرفت  آنها فرشی از خون قرمز پهن نخواهند کرد تا جناب والاحضرت ولایتعهدی که در چهار خط فارسی صد بار تپق میزند وارد شوند وتاج را از زمین بردارند وبر سر بگذارند .

شاه ماه خیلی زود از بین ما رفت مهربانترین پادشاهی بود که دیده بودم عمر من تنها یک شاه را دید تازه وارد جمعیت شیر وخورشید سرخ ایران شده بود که به همت والاحضرت شمس پهلوی بنیاد نهاده شده بود خیلی جوان بودم شاید دوازد سال بیشتر نداشتم روزی برای بازدید از این  جمعیت به یکی از انجمنها آمد   من کوچکترین  عضو اول صف ایستاده بودم  دست برد زیر چانه ام وگفت دختر جان چند سال داری  تنها توانستم با انگشتهای دستم نشان بدهم سرخ شده بودم مانند لبو قرمز بودم نوازش دست او بمن یک انرژی داد  باخود میگفتم پس برادرگلی وسیروس وفریدون وسایرین چرا باو فحاشی میکنند حتی خود گلی او باین مهربانی ، شیک معطر .

گذشت  ثریا آما  چقدر خوشبخت بودند چه زوج زیبایی اما مردم هنوز اورا بباد تمسخر میگرفتند تعداد توده ای ها هرروز بیشتر میشد ( مادام ) در پرورشگاه مشهد حسابی صدها بچه توده ای روانه بازار کرده بود، حال آن بچه ها جوانانی بودند بی تجربه عده ای به شهربانی رفتند عده ای به ارتش رفتند ودرهمانجا فعلیتهای خودرا بر ضد او شروع کردند الیته عواملی هم بودند که مخارج آنهارا تامین میکردند ( شوری بهشت است زنان خوشگل در نانوانیها نان میفروشند ! ویا بنایی میکنند ! بهشت خوبی بود برای آن مردانیکه همه چیزشان وصل به سیم شلوارشان بود  .سپس تو آمدی من دیگر بخانه شوهر رفته بودم بخانه پسر همان مادام بی هیچ شناخت و تجربه ای نامزدی تو بود در خانه ما همه از تلویزویون برنامه را میدیدند ناگهان مادرم از جای برخاست و گفت :

من از چشمان سفید این دختر میترسم او مملکت را بباد میدهد واز اطاق بیرون رفت ، پیشگوییهای مادرم همیشه درست درمیامد این زن غریزه خارق العاده ای داشت وشد که باید بشود دربار در دربار ایجاد شد هرروز سیل دلالان و فروشندگان مد و جواهرات و عطر وارد میشدند وبه پیشگاه مشرف گشته شما هم یکیرا انتخاب میکردید تا رسید به آن انگشتر نود میلیونی !!! شما فرمودید نه !!! اما کوکولی فلاح آنرا خرید وبر انگشتش کرد همسرش وزیر نفت بود صدا  ها بالا گرفت بگوش شاه رسید مگر یک وزیر چقدر در آمد دارد که میتواند یک اتگشتر نود میلیون رابر انگشت همسرش بکند ؟ اورا خلع کرد ودوباره مرحوم دکتر اقبال وزیر نفت شد اما پنج درصد شما محفوظ ماند ویا آن چوپانی  که خودرا فدایی شاه میدانست وناگهان شرکت قند شیروان را صاحب شد یک الماس درخشا ن چند صد میلیونی  در انگشت کوچک او بود اینهارا شما نمیدید ی ، گاهی لباسی  محلی میپوشیدی در برابر دوربین میایستادی گرو ه عکاسان ونقاشان فرانسوی گرسنه همه اطراف شمارا گرفته بودند شما فرشته الهی بودید بفکر مردم بودید  کانون پرورش فکری کودکان  مرکز اشاعه فرهنگ کمو نیستی بود  شاعر مفنگی الکلی   آ] ناگهان ماهی سیاه کوچولو شد کتاب سال جایزه گرفت !!!!!وشما  یک " مانکن " خوب الهی شکر امروز همائها کمک کردند تا نوه ات نیز وارد جرگه این معاملات شود .

مردم بیخبر از آنچه  درون دربار میگذرد هرروز زنی را میدیدند که مانند گل آفتاب گردان میدرخشد با کلاهای لگنی  رنگ وارنگ  وسر به اسمان میساید با آنکه قدش بلند بود  بازچهار سانت پاشنه کفش او بلند بود تا تحت الشعاع شاه قرار نگیرد امروز آنچه را که باید با خود خواهی ها عقده ها  بلند پروازیها واینکه ارزو داشتی  ملکه ایران شوی وجای  ایراندخت را بگیری  نشد رنود  ترا بکناری گذاشتند وگفتند ما خود بهتر  بلدیم خرج ومخارجت هر چه باشد خواهیم پرداخت اما ساکت بنشین حرف هم مزن تنها رل یک همسر وفادر !!!! را بازی کن .مردمرا سرگرم کن با قصه های حسین کرد به پسر نازنین  تهمت اعتیاد وبرادر بزرگ  شاه شاهان فردا !!! تهمت روانی زد  تا مردم نپرسند چرا ؟

اما امروز گمان نکنم مردم ایران آنهمه شعورشان پس رفته باشد که ترا برگردانند مگر آن بچه گداهای تازه به دوران رسیده فریب لباسهای ترا میخورند ویا آن نوکیسه ویا کاسه  لیسان .     بعد از محمد رضا شاه تف به دنیا روانش شاد که به دست خیلی ها به قتل رسید تو خوب میدانی ودو دختر وپسر نازنین وبیگناه او عزیزدردانه هایش که روحشان درکنار روح پدر است تو بمان با ارزوهایت تا سن یکصد سالگی که ......... .ث

ثریا ایرانمنش  : لب پرچین : / اسپانیا / 4/1/2018 میلادی / برابر با 14 دیماه 1396 شمسی 


اشاره میکنم که ـآن عکسیرا که با همسر دوم من گرفته بودید با آن  پوست حیوانی را که بتن کشیده بودید  به همراه مرحوم علم وجناب ویشکایی ووزیر کار وبازرگانی  همیشه باعت افتخار همسرم بود از قاب خاتم بیرون کشیدم وآنرا به دست باد داد م.ث