تقیم به نادر نادر پور
--------------------
آه ای بزرگان از یاد رفته ،
دیگر من در قلب این اقلیم بی تاریخ کاری ندارم ،
من با گردش ایام همراه نیستم
زندگی بیهوده وبی مسیر را
روی دیوار بی هجم گچی
تیره روزی هایم را میبینم
چشمانم دیگر میلی بد یدار نور خورشید ندارند
مرا در سینه دیگر آرزویی نیست
تنها به صدای ناشناسی از دوردستها گوش فرا میدهم
در ایستگاه هجرت
در انتظار قطارم ، قطاری که مرا بتو میرساند
در این سر زمین ناشناس آنقدر مانند تو ماند م
کز خودم دیگر کسی باقی نماند
تو سفر کردی به دیار نیستی ، با همه هستی های خود
تو نیز مانند من از آیینه گریزان بودی
تو نیز آفتاب را میپرستیدی
مردی که راز آفرینش را
درک کرده بود
مردی که از کلمات پیکر میتراشید .خود ستایشگر پیکره ها بود
مردی که لایه های زائد شعر را از حریم شان بیرون راند
من باخرد سالی تو خردسال بودم با جوانی تو جوان وبا مرگ تو پیر شدم
منهم مانند تو در انتظار مرگم تا راه فراموشیم را بنمایاند. /
ثریا / اسپانیا / سه شنبه 7 نوامبر 2017 میلادی /