شروع " فریا"
مرغان عشق ، باپرهای سبز وزرد و قرمز
بر سیمهای ارتباط
با یغض بنفش ،
میرقصند
گلهای سرخ و صورتی آبی وبنفش
طاق های رنگین مجلل
تصویری از یک شهر تازه
زنان بر خاک شاعران و نویسندگان میرفصند
با گلهای کاغذی بر زلفشان
گاوبازان شهر
و دیوار های سفید شهر " اسپانیا "
آوایی که کمتر از گلوی " گارسیا " برخاست
دیگر پلکها رویهم نمیمانند
و آرامش چند صباحی
پر میکشد از اطاق کوچک من
مبهوت آن طاق نصرت های رنگارنگ
هرچه دراین زمان زیسته ام همین بوده است
اینک شروع هفته "فریا:"
دست افشان و پای کوبان ، نوشانوش
نوشیدن و بوسه دادن و گاهی تا شدن
پرش چین دامنها پا چین ها و لحظه های خوش
نوشیدن از پستان کولی دنیا بی امان
رقص در آغوش شهر وفریادها رقصان در خوابگاه من
صدای چه کسی میاید از بلند گو ها
از میان خیابانهای خشک در کنار پایکوبیها دست افشانی ها ،
به کجا بروم ؟
هیاهوی دختران با رقص فلامنکو در ناف یک شهر ساختگی وران ها عریان
بطریها ، لیوانها ، شیشه ها تهی و خالی
از می شبانه بهر سو روان
حاشیه خیابانها و در زیر سایبانها ، ردیف کافه ها
فانفار با هیاهوی بسیار مردم را دور خود میچرخاند
خواب از چشمانم گریخته
قرنی است که ماتادور ها خون گاوهارا ریخته اند و، گاوها خوان آنهارا نوشیده اند
وتو ،
ای پریزاده قرون واعصار
چگونه میگذری در میان این کولیان
با پنهان کردن روحت ، دراسپانیای کهنسال
رقصیدن ، دیوانگی و خلاص از ترازوی عقل
مردم در افتاده در مستی
و تاریخی دروغین از جهل آشکار نماز خانه ها
قامت بلند شهر بی قواره
در پیچ وتاب موسیقی داغ
بر کمر گاه خود ، جشنی ساختگی از درختان نارنج
الکل و عشق و لذت و آوای گیتار
مستی و بیخودی
میگریزد از بستانی به بستانی دیگر
روح من دیر زمانی است که در این شهر گم شده
تنها روحم را به دیوار های سفید
نقاشی کرده ام
با التهاب انگشتان لرزان خود
پایان
ثریا / اسپانیا / یکشنبه /
08/10 /2017 میلادی برابر با 16 مهرماه 1396 خورشیدی