سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۶

شمع کور در مصاف خورشید

چراغی بی  خرد در کنار آفتابی تابان 

در عزا داریها " سرود ای ایران را با بوق سرنا  و طبل" اجرا کردند با پیراهنهای  سیاه و شمیشرهای بر کشیده از نیام ! وما چگونه هنوز دلبسته این " اپوزیسیون پوشالی " هستیم تا هرروز و هر دقیقه و هر ثانیه با فرستادن پیامی سرما را گرم کنند .
----------------------------------------------
ایران و سرود جاودانی ای ایران اسلامیزه شد!
-------------------------------------------- 

بمن مربوط نمیشود ایران دیگر برای من .وجود ندارد نه برای من نه فرزندانم و نه نوه هایم ، حتی یک متر زمین برای مردن ما در آن سر زمین بجای نماند  ، نه ، او چیزی باقی نگذاشت تا برای ما بماند   همه را صرف  لوندی های یک زن هرزه کرد .وزنان هرزه دیگر .

خود او ؟ درون دیواری از یک سر زمن غربت درون یک جعبه مقوایی  جای دارد ، حتی مگسها  هم رغبت نمی کنند از کنارش بگذرند  بروند ، بوی گندش همه جا را فرا گرفته است .

بلی ما فرزندان میترا و خورشید هستیم وبا آفتاب میتوان همه جا را دید  اما آفتاب امروز همه چشمها را کور کرده است و نابینا ساخته  و نگاهایشان  به دوردستهاست  و نگران این هستند که در چاله ها نیفتند .

امروز داشتم خاکهای اطرافم را میشستم و بیاد آن خواننده سنگین وزن افتادم  که میخواند" حالا ببین که  روی خاک افتادم " درحالی  این آهنگ را  میخواند  که روی کوزه ای از جواهراتش مانند مار حلقه زده بود .

بلی میتوان از جاهای ناهموار هم عبور کرد ،  وبا چشم بصیرت آفتاب را دید  امروز دیگر زمان برای من گم شده  خیلی دورافتاده از پنجره اطاقم تنها آفتاب را شکار میکنم  سراسر زمان برایم یکسان است  من غایت و  نهایت  این آینده را مانند کف دستم میخوانم .

آفتاب عده ای را کور ساخته و نابینا  راه میروند با شمعی نیمه سوخته وعده ای را به دنبال خود میکشند آنها یکه هوشیار ترند در پستوها پنهانند و خمره جواهراتشان  نیز در پستوهای آهنی پنهان است و هفت تیرهایشان آماده تا به روی تو شلیک کنند .

ما آآنی که بودیم در آنی که نیستیم میخواهیم در زمانی بایستیم که نمیدانیم  چه زمانیست .

بلی ، ما فرزندان خورشید تابانیم و همه دنیا از ما سر مشق گرفت و همه هستی ما را به تاراج برد حال چی؟ بنشینیم برای از دست رفته ها اشک بریزیم و به استخوان پوسیده های اجدادیمان افتخار کنیم  مانند گذشته   ؟ حرکت بی حرکت و بگذاریم که همه ناموس و حیثت باقیمانده ما را ببرند چرا  که سخت خماریم ؟ و احتیاج به مواد داریم ؟! .

گویی این خورشید سنگین تراز بینش ماست  و فردای تاریک را نمی بینیم .پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا /
10/10/2017 میلادی  برابر با 19 مهرماه 1396 خورشیدی !.