یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۶

بیهوده رفتن

دیگر به هیچ کس 
دیگر به هیچ جا 
 حتی فروغ دیده نواز ستارگان 
 بچشم من افسون تازه ای 
نیست 
--------

نه ! چندان به دنبال فریب نرفتم ، این کار من است تا انتهای تونل تاریک میروم ، اما کبریتم همراهم میباشد ، به مجرد برق  چشم گرگ آنرا روشن میکنم ، به عادت سیگاریهای قدیم هم کبریت دارم وهم فندک ، اگر یکی روشن نشد از دیگری استفاده میکنم .

بدبختانه هر شب که با عجله چیزی روی دفترچه ام مینویسم ، صبح به سختی آنرا میخوانم ، عجله دارم تا اندیشه فرار نکند ، 
این محصول شب گذشته است که فهمیدم احساس من پر بیگناه نیست گاهی هم اشتباه میکند ، گاهی مرا میفریبد شاید که پیر شده ام 
هیچ جامعه  تازه ای  بخودی خود درست نمیشود  و بنا نمیگردد  مگر بر روی ویرانه هایی که پیش از آن بوده  و هر زندگی  که در جنبش و تکاپوست  از روی قربانیان میگذرد  واین زندگی نوین بر بنای ویرانی همان زمان قبل  ! بنا شده است .

 آن ساخته ها از سنگ نیستند مگر پیکرهایی که   در آنها خون جاری بوده است  گاهی مجبور میشوی  که زخم های  خود را  بلیسی  تا طعم  خون را  بچشی ،  با آنها همراه باشی ،  آن اشرافیت کهنه و الوده و مزمن  هنوز بجای خود باقی است  و روش افکار آن تنها در از بین بردن دشمنان  خود میباشد ، حال به هرقیمتی و یا تحت هر حرکتی  دنیای اسلام باید محکم بر خاور میانه  حاکم باشد  اگر چه میلونها انسان فنا وفدا شوند .

یا باید ریاضت کشید و غرور را حفظ کرد و یا خود را به زیر پای  اسبهای  آنها انداخت  بهمراه پهن های آلوده  پیکر پاک ودست نخورده اترا آلوده  ساخت ، در گروهی  آز روشنفکران سابق  این خود فروشیها رایج است  یکنوع روسپیگری که برایشان  گرامی  و پر ارج است  آنرا لمس کرده اند مزه آنرا  چشیده اند ( ازادی اندیشه ) تنها یک تیتر بود که بر بالای دکانهای خود میگذاشتند  و خود در اطاق فکر به تفکر یا چله  می نشستند  .
امروز همه از زن و مرد پسر و دختر  کوچک و بزرگ  لبهایشان را بااین آب آلوده اند  و خیس کرده اند  و برای هوس های والا منشانه  خود  آسوده خاطر تن باین روسپیگری داده اند .

همخوابه شدن چیزی را به خطر نمیاندازد  این ایده هاهستند که خطرناکند  ، احترام  ، تفکر ،  وجدان  و فضیلتها  ویک وجدان  آزاد  که از روی این سیستم بد بو  باید بگذرد .

خیلی از سالهای  پیش من از روی این چاه متعفن عبور کردم  با آنکه روحم صدمه دید نه از سر بزدلی  و ترس بلکه از روی غرور  و ترحم بر این موجودات  بی ترحم  که آماده اند  پوست پدرشان  را  بکشند  اما مقام والای خود را ازدست ندهند ، و همچنان " بر"گوزیده " باقی بمانند .
آن داستانهایی  که از پشت میزهای خطابه  درس میدهند  درسایه یک پناهندگی  ویک چشمداشت نامفهوم همچنان جریان دارد   در حالیکه دیگر چیزی برای گفتن ندارند ، اما بهانه دارند .
روزی دوستی نازنین که روانش شاد و روحش قرین رحمت باد بمن گفت : 
مواظب باش ، تنها ترور فیزیکی نیست تا ترا ازبین ببرند یکنوع ترور دیگر هم وجود دارد نامش ترور شخصیت میباشد .و خود او ناگهان [ورپرید ]. 
نویسنده ای بود توانا ومانند من گاهی چیزکی مینوشت وبه دست باد میداد ،  میتاخت و میرفت در تمام این دوران غربت او تنها کسی بود که توانستم دردهایم را باو تقسیم کنم و بیماری  او را بجان بخرم .
حیف که امروز نیست تا ببیند چگونه علفزار پر شده است  از در و دیوار و از هر پنجره سری بسوی تو خم میشود تا باقیمانده مغز و شعور ترا نیز از بین ببرد .پایان 
یکشنبه / دهم سپتامبر 2017 میلادی /