دیگر به هیچ کس
دیگر به هیچ جا
حتی فروغ دیده نواز ستارگان
بچشم من افسون تازه ای
نیست
--------
نه ! چندان به دنبال فریب نرفتم ، این کار من است تا انتهای تونل تاریک میروم ، اما کبریتم همراهم میباشد ، به مجرد برق چشم گرگ آنرا روشن میکنم ، به عادت سیگاریهای قدیم هم کبریت دارم وهم فندک ، اگر یکی روشن نشد از دیگری استفاده میکنم .
بدبختانه هر شب که با عجله چیزی روی دفترچه ام مینویسم ، صبح به سختی آنرا میخوانم ، عجله دارم تا اندیشه فرار نکند ،
این محصول شب گذشته است که فهمیدم احساس من پر بیگناه نیست گاهی هم اشتباه میکند ، گاهی مرا میفریبد شاید که پیر شده ام
هیچ جامعه تازه ای بخودی خود درست نمیشود و بنا نمیگردد مگر بر روی ویرانه هایی که پیش از آن بوده و هر زندگی که در جنبش و تکاپوست از روی قربانیان میگذرد واین زندگی نوین بر بنای ویرانی همان زمان قبل ! بنا شده است .
آن ساخته ها از سنگ نیستند مگر پیکرهایی که در آنها خون جاری بوده است گاهی مجبور میشوی که زخم های خود را بلیسی تا طعم خون را بچشی ، با آنها همراه باشی ، آن اشرافیت کهنه و الوده و مزمن هنوز بجای خود باقی است و روش افکار آن تنها در از بین بردن دشمنان خود میباشد ، حال به هرقیمتی و یا تحت هر حرکتی دنیای اسلام باید محکم بر خاور میانه حاکم باشد اگر چه میلونها انسان فنا وفدا شوند .
یا باید ریاضت کشید و غرور را حفظ کرد و یا خود را به زیر پای اسبهای آنها انداخت بهمراه پهن های آلوده پیکر پاک ودست نخورده اترا آلوده ساخت ، در گروهی آز روشنفکران سابق این خود فروشیها رایج است یکنوع روسپیگری که برایشان گرامی و پر ارج است آنرا لمس کرده اند مزه آنرا چشیده اند ( ازادی اندیشه ) تنها یک تیتر بود که بر بالای دکانهای خود میگذاشتند و خود در اطاق فکر به تفکر یا چله می نشستند .
امروز همه از زن و مرد پسر و دختر کوچک و بزرگ لبهایشان را بااین آب آلوده اند و خیس کرده اند و برای هوس های والا منشانه خود آسوده خاطر تن باین روسپیگری داده اند .
همخوابه شدن چیزی را به خطر نمیاندازد این ایده هاهستند که خطرناکند ، احترام ، تفکر ، وجدان و فضیلتها ویک وجدان آزاد که از روی این سیستم بد بو باید بگذرد .
خیلی از سالهای پیش من از روی این چاه متعفن عبور کردم با آنکه روحم صدمه دید نه از سر بزدلی و ترس بلکه از روی غرور و ترحم بر این موجودات بی ترحم که آماده اند پوست پدرشان را بکشند اما مقام والای خود را ازدست ندهند ، و همچنان " بر"گوزیده " باقی بمانند .
آن داستانهایی که از پشت میزهای خطابه درس میدهند درسایه یک پناهندگی ویک چشمداشت نامفهوم همچنان جریان دارد در حالیکه دیگر چیزی برای گفتن ندارند ، اما بهانه دارند .
روزی دوستی نازنین که روانش شاد و روحش قرین رحمت باد بمن گفت :
مواظب باش ، تنها ترور فیزیکی نیست تا ترا ازبین ببرند یکنوع ترور دیگر هم وجود دارد نامش ترور شخصیت میباشد .و خود او ناگهان [ورپرید ].
نویسنده ای بود توانا ومانند من گاهی چیزکی مینوشت وبه دست باد میداد ، میتاخت و میرفت در تمام این دوران غربت او تنها کسی بود که توانستم دردهایم را باو تقسیم کنم و بیماری او را بجان بخرم .
حیف که امروز نیست تا ببیند چگونه علفزار پر شده است از در و دیوار و از هر پنجره سری بسوی تو خم میشود تا باقیمانده مغز و شعور ترا نیز از بین ببرد .پایان
یکشنبه / دهم سپتامبر 2017 میلادی /