دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۶

نابودی تاریخ

دل هر ذره که بشکافی 
آفتابیش درمیان بینی.........." هاتف" 

در جایی گفته شد که درس تاریخ را از مدارس ایران برداشته اند !  
به راستی هم تاریخ چیز بیهوده ای است تاریخ جنگها و آدمکشیها و بردن غنیمتها ، تاریخ هیچگاه برای ما اصل داستان را نگفت بعد ها باستان شناسان خارجی آنها را بما هدیه دادند .

تاریخ باید از روی زمین محو شود ، ملی گرایی محو شود وطن پرستی نابود گردد ، این برنامه ایست که کم کم به مرحله اجرا در میاید و باید از نو تاریخ را ساخت ویک افسانه دیگری برای آیندگان نوشت و بازگو کرد  و از روی آن فیلم ساخت و دو یاره نسلی را به بیراهه کشاند .
تاریخ نوشته شده و آماده در یک منبع متساوی الاظلاع  دربهشت روی زمین محفوظ است .

قانون  امروز مرا از قبیله خود بیرون رانده است  آیا میتوان گفت که من به هیچ قبیله ای تعلق نداشتم و یا ندارم ؟  چرا ، داشتم ، در سر زمین خاور میانه در انتهای دم یک گربه بزرگ پشمالو و زیبا درمیان یک باغ پهناور در کنار درختان صنوبر و جویبارها  سرزمین  خودم را دوست میداشتم  ، همان کویر صاف وبی آب و علف را که خاک آن پاهای کوچک مرا میسوزانید .
همان آسمان آبی رنگ  و گاهی خاکستری و زمانی زرد و بعضی شبها لبریز از ستاره  سرزمینی که همچو تن دخترانش افق تا افق دیده میشد جنگلها ، تپه ها ،  کو ه ها ،  رودخانه ها  و آواز بلبلان  و گفتار روشن و لبخند  افسانه ای مادر .

حال امروز این قبیله ازهم پاشیده شده دیگر آن آداب و رسوم بر جای نیست رودخانه از بستر خشک شده است حال همه در جریان یک سیلاب افتاده اند  ناخود آگاه میروند  یا رانده میشوند  به قشری نا شناخته ،  امروز دیگر کسی حتی انگشت کوچک خود را تکان نمیدهد  عده از از روی احتیاط  و یا حیله گری بز دلانه  به هرچیزی که باعث آسایش آنها باشد تن در میدهند سعی میکنند هرچه بیشتر بسوی مقامات عالی نزدیکتر شوند  کدام مقامات . 

برگشتیم به همان جای اولمان  وکم کم مردان هم باید شلوارهایشانرا بیرون بکشند و لباده و آرخالق و عبا بپوشند و دستاری بر سرآن زلفین و کاکل زیبایشان بگذارند ، کم کم  زهر را به داخل پیکرشان تزریق میکنند .

دیگران هم از زیر و روشدن اوضاع میترسند  ناخود آگاه این جماعت را پذیرفته اند واین جماعت تعداد زنان را درحرم بیشتر میکند برا ی متحد شدن و جمع آوری لشکر چهار زن عقدی صدها مترس و میلیونها نفوس .

هرچه باشد ارباب به برده های بیشتری در مزرعه خود احتیاج دارد هرچه جوانتر باشند بهتر ، دیگر کسی حوصله جابجا شدن و اسباب کشی ندارد در همین خانه ویرانه با تارعنکبوتهای  دورمان و زنبوران و مگسها و پشه های زهر ساز میمانیم .

انقلاب را پس از آنکه سالها از روی آن گذشت  دوست میدارند دیگر همه چیز در جای خود مستقر شده است  و هنگامیکه میدانیم  این خانه کهنه محکوم به ویرانی  است ، برای تغییر مسکن چه باید کرد ؟  بسیاری بر این نکته آگاهی دارند  اما برای کنار زدن این تصویر زمخت وزشت  و نا خوشایند که حلوتکده شان را بهم میزند  و به ناچار  در اشغال  پاهای گنده  و دستهای زمخت درآمده  بهتر است با همان باربران و دزدان کنار بیانند  ، هرچه باشد این خانه باندازه عمرمان دوام خواهد آورد  و بیشتر لازمش نداریم .
فردا ، اگر فردایی بود ،  ما دیگر نسل بزرگ آنها نیستیم  این باررا بر زمین میگذاریم اگر تواناییش را دارید شما انقلاب کنید .

منهم دراین گوشه به غربال کردن  گفته هایم میپردازم تا روزی که حضرت جبریئل درب خانه را بکوبد وقبض را به دست من بدهد رسید بخواهد .

آن چیزی حقیقت است که واقعی است .
تکه تکه شدن زمین را بچشم میبینیم  بشریت را میبینیم که چگونه رو به نابودی میرود  این جهان واقعی ماست  جهانی که ما را استثمار  کرده و از کشته پشته میسازد  از جانب نشخوار کنندگان و آن امپراطوری بو گرفته  که در اطرافش سگهای درنده را رها کرده  و برق اسا به غارت سرمایه ها میپردازد  .
ما در سرگشتگی خود حیرانیم. پایان 
ثریا ایرانمنش .» لب پرچین«  / 11/09/2017 میلادی ./.