دل هر ذره که بشکافی
آفتابیش درمیان بینی.........." هاتف"
در جایی گفته شد که درس تاریخ را از مدارس ایران برداشته اند !
به راستی هم تاریخ چیز بیهوده ای است تاریخ جنگها و آدمکشیها و بردن غنیمتها ، تاریخ هیچگاه برای ما اصل داستان را نگفت بعد ها باستان شناسان خارجی آنها را بما هدیه دادند .
تاریخ باید از روی زمین محو شود ، ملی گرایی محو شود وطن پرستی نابود گردد ، این برنامه ایست که کم کم به مرحله اجرا در میاید و باید از نو تاریخ را ساخت ویک افسانه دیگری برای آیندگان نوشت و بازگو کرد و از روی آن فیلم ساخت و دو یاره نسلی را به بیراهه کشاند .
تاریخ نوشته شده و آماده در یک منبع متساوی الاظلاع دربهشت روی زمین محفوظ است .
قانون امروز مرا از قبیله خود بیرون رانده است آیا میتوان گفت که من به هیچ قبیله ای تعلق نداشتم و یا ندارم ؟ چرا ، داشتم ، در سر زمین خاور میانه در انتهای دم یک گربه بزرگ پشمالو و زیبا درمیان یک باغ پهناور در کنار درختان صنوبر و جویبارها سرزمین خودم را دوست میداشتم ، همان کویر صاف وبی آب و علف را که خاک آن پاهای کوچک مرا میسوزانید .
همان آسمان آبی رنگ و گاهی خاکستری و زمانی زرد و بعضی شبها لبریز از ستاره سرزمینی که همچو تن دخترانش افق تا افق دیده میشد جنگلها ، تپه ها ، کو ه ها ، رودخانه ها و آواز بلبلان و گفتار روشن و لبخند افسانه ای مادر .
حال امروز این قبیله ازهم پاشیده شده دیگر آن آداب و رسوم بر جای نیست رودخانه از بستر خشک شده است حال همه در جریان یک سیلاب افتاده اند ناخود آگاه میروند یا رانده میشوند به قشری نا شناخته ، امروز دیگر کسی حتی انگشت کوچک خود را تکان نمیدهد عده از از روی احتیاط و یا حیله گری بز دلانه به هرچیزی که باعث آسایش آنها باشد تن در میدهند سعی میکنند هرچه بیشتر بسوی مقامات عالی نزدیکتر شوند کدام مقامات .
برگشتیم به همان جای اولمان وکم کم مردان هم باید شلوارهایشانرا بیرون بکشند و لباده و آرخالق و عبا بپوشند و دستاری بر سرآن زلفین و کاکل زیبایشان بگذارند ، کم کم زهر را به داخل پیکرشان تزریق میکنند .
دیگران هم از زیر و روشدن اوضاع میترسند ناخود آگاه این جماعت را پذیرفته اند واین جماعت تعداد زنان را درحرم بیشتر میکند برا ی متحد شدن و جمع آوری لشکر چهار زن عقدی صدها مترس و میلیونها نفوس .
هرچه باشد ارباب به برده های بیشتری در مزرعه خود احتیاج دارد هرچه جوانتر باشند بهتر ، دیگر کسی حوصله جابجا شدن و اسباب کشی ندارد در همین خانه ویرانه با تارعنکبوتهای دورمان و زنبوران و مگسها و پشه های زهر ساز میمانیم .
انقلاب را پس از آنکه سالها از روی آن گذشت دوست میدارند دیگر همه چیز در جای خود مستقر شده است و هنگامیکه میدانیم این خانه کهنه محکوم به ویرانی است ، برای تغییر مسکن چه باید کرد ؟ بسیاری بر این نکته آگاهی دارند اما برای کنار زدن این تصویر زمخت وزشت و نا خوشایند که حلوتکده شان را بهم میزند و به ناچار در اشغال پاهای گنده و دستهای زمخت درآمده بهتر است با همان باربران و دزدان کنار بیانند ، هرچه باشد این خانه باندازه عمرمان دوام خواهد آورد و بیشتر لازمش نداریم .
فردا ، اگر فردایی بود ، ما دیگر نسل بزرگ آنها نیستیم این باررا بر زمین میگذاریم اگر تواناییش را دارید شما انقلاب کنید .
منهم دراین گوشه به غربال کردن گفته هایم میپردازم تا روزی که حضرت جبریئل درب خانه را بکوبد وقبض را به دست من بدهد رسید بخواهد .
آن چیزی حقیقت است که واقعی است .
تکه تکه شدن زمین را بچشم میبینیم بشریت را میبینیم که چگونه رو به نابودی میرود این جهان واقعی ماست جهانی که ما را استثمار کرده و از کشته پشته میسازد از جانب نشخوار کنندگان و آن امپراطوری بو گرفته که در اطرافش سگهای درنده را رها کرده و برق اسا به غارت سرمایه ها میپردازد .
ما در سرگشتگی خود حیرانیم. پایان
ثریا ایرانمنش .» لب پرچین« / 11/09/2017 میلادی ./.