قلم ، قلم و کاغذ روزی ارزشی داشتند!
امروز مانند همه چیز در دنیا بی اعتبار شدند ، مانند عشق ، مانند دوستی ها ، مانند برابری ها وبرادری ها ! در ایران دو نفر بخاطر مجوز نگرفتن کتابهایشان و سانسور شدید همه کتب خود را در میدانی به آتش کشیدند ، من برای دو چیز سخت دل میسوزانم یکی کتاب و دیگری درخت ، هردوهم از یک خانواده اند و هردو را مانند یک انسان میدانم و ارج میگذارم .
روز گذشته در یکی از برنامه های یک سیرک بزرگ را تماشا کردم که درست در روز آزادی امریکا ( چهارم جولای ) منشور کوروش کبیر را که بشکل یک استوانه بود پرده بردار کردند در سانتا مونیکای لوس آنجلس ! و آقای ابی و سایرن برنامه اجرا کردند اما نمادی از هیچ پرچمی نبود غیر از چند نفر که دو تاسه پرچم کوچک را به دست گرفته و نشان میدادند، دلم گرفت احساس بدی داشتم احساس کردم تا چه حد مارا احمق و دور از جان بقیه خر فرض کرده اند چند میلیون دلار از مردم بدبخت گرفته اند واین تنوره سوراخ سوراخ را روی یک سه پایه چسپانیده اند چند زمستان که بران بگذرد تبدیل به یک تنوره واقعی خواهد شد پشت این بازی و نمایش ( نایاک و سایر عوامل جیم والف بودند بنام بنیاد فرهنگی ) سالهاست که نام بنیاد فرهنگی مو بر تن من راست میکند چرا که میدانم دردست چه کسانی است . جوانان که چندان پایبندی باین فرهنگ ایرانی ندارند پیر وپاتالها هم دیگر حوصله ندارند میانه ساله ها هستند که هنوز امید بسته اند ، به چی؟ به گازهای فروش رفته ، به چاه های نفت بر باد رفته ؛ به زمین خشک و بایر و یا به 12 میلیون بیکار و سر گردان ؟ !
درطی این سالها باندازه کافی سرمان گرم شد همه گونه شو و نمایشی دیدیم و دیگر بس است .
شبها به صدای جادویی و آوازهای طلایی " ویگن " گوش میدهم با آهنگهای زیبایکه خواند گویی با موسیقی نقاشی میکرد ،
فریدون فرخزاد اگر خود را وارد سیاست نمیرد شاید هنوز زنده بود خوب در بعضی جاها حق داشت عده ای را فاحشه مغزی بخواند اما این تنها منوط به ایرانیان نیست همه جا این فواحش وجود دارند ، دنیای سرمایه داری است .
ویگن آرام آمد ، ارام خواند و ارام رفت و احترام خود را نگاه داشت سالها یکه تاز همه مجالس در امریکا بود .
سالی که انقلاب شد و گروه گروه مردم بخارج پناه آوردند من در انگلستان بودم دریکی از هتلهای به گمانم همان کانون معروف ! ایران او را دعوت کرد واو آمد پس از سالها با موهای سپید شده و خواند :
من همان آواز خوان مردم پاکم هنوز / گرچه مشهور جهان خوانی مرا خاکم هنوز / .......اشکهای من سرازیر شدند !!
این اشعار و آهنگ متعلق به خود او بود فروتنی و صدای آرام و رفتار متینش باعث شد که تا روزیکه زنده بود بدرخشد هیچکس باو بی احترامی نکرد ( البته اینرا هم باید بعرض برسانم که ارامنه حق بزرگی به گردن ما ایرانیان دارند ) بهترین آوازخوانان ، کارگردانان ، هنر پیشه ها ، حتی در زمینه باله ، رقص و اپرا از ارامنه بودند !!! ما ایرانیان چه کردیم همه ناگهان شور سیاسی ما را فرا گفت هریک یک سیاستمدار شدیم صدها کانال تلویزیون و رادیو باز شد و همه مانند سگ هارپر و پاچه یکدیگر را گرفتند هیچ کتابی چاپ نشد ، هیچ نوشته ای بوجود نیامد ، هیچ مجله ای شکل نگرفت و پایدار نماند ، هرچه بود فحاشی و زمانیکه کیسه حالی میشد خود فروشی و سر تعظیم به مقام عالی رهبری ، مهم نبود که چند صد هزار کودک گرسنه در آنجا ویلان میگردند مهم نبود زنان را درون کیسه کرد ه و سنگسار میکردند مهم نبود اگر مدارس تبدیل به مسجد شدند اینها مهم نبود مهم این بود که کت و شلوار و کراوات ما باید مانند شاه باشد وزنان هریک فرح باشند و بچه هایشانرا به زور در مدارس گران قیمت بگذارند ، میز های قمار برپا شد کازینوها لبریز از ایرانیان شد [در این میان قلم گم شد ]، کتاب گم شد ، وعده ای نیز گم شدند و یا پنهان ماندند .
نه ! محال است ایران ایران شود حال مرتب شیر و پلنگ و عقاب نشان دهید و منشور را بر کولتان گرفته دور دنیا بچرخانید و هنوز باور ندارید که چه فریب بزرگی خورده اید .
کوروش در تورات خدای یهودیان بعد از یهوه میباشد و همه ادیان در همان شهر اورشلیم شکل گرفته اند ورادیوی فارسی زبان اسراییل پس از پنجاه سال خاموش شد ، رادیوهای اینرنتیی هم یا مرتب مصاحبه داشتند و یا حرف از سیاست میزدند و کاسه گدایی به دست به دنبال آگهی های تجارتی و کمکهای انسانی !!!!بنا براین تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
حال باید روی یوتیوپها به دنبال گمشده ها بگردیم به دنبال آنهاییکه روزی با آنها زندگی کردیم عاشق شدیم گریه کردیم خندیدیم.
هر روز احساس میکنم اطرافم خالی تر میشود گویی در دنیا تنها مانده ام ، تنهای تنها . پایان
دلنوشته امروز / پنجشنبه ششم ژولای 2017 میلادی / ثریا / اسپانیا .
و....روز قلم گرامی باد وقلم پایدار !