سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۶

خیانتکاران تاریخ

یادداشتهای روزانه !
----------------
 هرصبح که زیر دوش میروم گویی آب گرم و نیم گرم و گاهی سرد مغز مرا باز میکند و چیز هایی را بیادم میاورد  ،اولین چیزیکه مرا سخت آزار میدهد این موریانه های دم درازند که نمیدانم از کجا به درون  وان حمله میکنند همه جارا ضد عتفونی  کرده ام با الکل وکبریت آنهارا سوزانده ام همه حمام هر روز تمیز میشود اما هر صبح یکی از آنها درون وان بمن لبخند میزند ، خوب آنهارا به سپاه پاسداران تشبیه کرده ام وگاهی بخودم میگویم :

زیاد سخت نگیر بیاد زندانیان باش که تنها پنج دوش برای صدها نفر است آنهم گاهی  آب گرم ندارد  بنا براین الکل را روی آن جانور خالی میکنم وسپس آب داغ را تا بدرک واصل شود با انکه همه سوراخها بسته است .

امروز زیر دوش بیاد،" تیمسار فردوست "دوست جانجانی وهمیشه در رکاب شاه افتادم یکی از بزرگترین خیانتکاران که توانست زیر پای اورا خالی کند ، شاه دو خیانتکار را درکنارش داشت وبه هردوی آنها  اعتماد کرده بود یکی در چنگال انقلابیون افتاد دیگری ..... تاریخ بعد ها قضاوت خواهد کرد .

ننگی از این بالاتر نیست که انسان با خیانت بمیرد و برایش لعنت بفرستند تا زنده است گمان میبرد همیشه براسب مراد سوار است من خیلی کم به اشخاص اعتماد میکنم آنها را صدها بار درکاسه های مختلف صاف کرده تا ماسه ها وشن های آنهارا از بین ببرم ویا بکلی آنهار از صافی رد کنم . 

اما شاه ما دلسور و مهربان بود وهمین مهربانی اورا نجات داد تا مانند دیگران دردست انقلابیون هلاک نشود و بطرز شاهانه ای بخاک سپرده شود امروز از هر یکصد نفر نود هشت نفر باو وروحش درود میفرستند و هزاران لعنت به روح تیمسار  سپهبد فردوست .وچند تیمسار دیگر که مثلا سران بزرگ ارتش بزرگ ما وحافظ وطن بودند > خائنین بلفطره .......

انسان هیچگاه نباید از مهر ورزی  توبه کند  این گوهر گرانیها دردل آدمی جای دارد  مهر ورزیدن نماد ضعف وبی قدرتی نیست همه میتوانند وحشی باشند آن خوی درندگی در همه پنهان  است همان اهریمن درونی که بعضی ها میل دارند اورا از روح انسانها بیرون بکشند که خود اهریمنانند .
درجایی نوشته بودم که هر انسانی یک نیمه پنهان دارد  نمیتوانستم به زبانی دیگر توضح بدهم اما خیلی ها میتوانند آن نیمه شیطانی را زیر پوستشان پنهان کنند وبا آرایش وپیرایش خودر فرشته ای نجات بخش به نمایش بگذارند اما همیشه آن نیمه دیگر انسانرا دچار تشویش میکند بنابراین بهترین راه گریز ازآن نوشیدن الکل ویا کشیدن سیگار ومواد مخدر است ، آن نیمه برای مدتی گم میشود ویا برعکس بر نیمه واقعی چیره گشته ونفرت بار میگردد.
انسانهایی هستند که دردوزخ  حقیقت گم شده میسوزند  و در زباله های به دنبال آن میگردند  زمانی انرا میابند که چیزی فرسوده وگندیده  وغیر قابل مصرف است .
امروز ما ساده از روی خیلی مسائل رد میشویم و یا شانه بالا میاندازیم ،یا درانتظار فرصتی تا خودرا به نمایش بگذاریم  مرتب درحال نشخوار گذشته ها هستیم و در نگاه دیگران شهبازان  بلند پرواز جلوه میکنیم  بی آنکه معرفت آنرا داشته باشیم /

درک ازادی برای  مردم  آن سر زمین بسیار دشوار است ، آزادی را با بی بند وباری اشتباه گرفته اند ، من اینجا آزادم ، درلیاس پوشیدن ، دررابطه هایم با مردم ، درنوشیدن ، در خوردن و در خوابیدن و حتی در نوشتن ، اما میدانم کجا باید بایستم درلباس کهنه خودم راحترم  و کسی بمن به صورت اهریمن نمینگرد با آنکه هیچ آرایشی ندارم وییرایش برتنم جلوه نمیکند ، امروز بیاد شاه گریستم ولعنت به روح آن خیانتکاران فرستادم که برای مقاصد خود وپیشرفتشان دست به چه جنایت بزرگی زدند همان کاری که یهودا با عیسای مسیح انجام داد، و خیال میکنند که گریخته اند ، سایه شیطان آنها را تعقیب میکند  ونسیم زندگیشان به یک طوفان مبدل خواهد شد. 

حال امروز درتاریکیها دستم  را بسوی کسی دراز کرده ام که گمان میبرم درمقصد درانتظارم میباشد ، اماگاهی باو شک میبرم گاهی مانند یک بچه شیطان وگریز پا وزمانی مردی فهمیده و دانا ،  واین امر مانند برقی  میماند که در تاریکی  خفته باشد گاهی میدرخشد و زمانی خاموش میشود  گاهی حریق است و زمانی  سوز و د رد و گاهی ابی گوارا .
چرا دراین  پندارم که او حلقه ایست  بر درب خانه ایمنی  و چرا ارامش و سکون ندارد  و چرا خود را محکم به در و دیوار میکوبد  بانگ میشود ، فریاد میشود  و گاهی نرم خو مهربان  و خبر به مشتاقان میدهد که به مقصد خواهیم رسید کاروان درراه هست .
من نه بفکر خویشم ونه اندوه خویش در این داغی تابستان و نخوابید ن ها بفکر آن مادران و زنان بیگتاهی هستم که دربند اسیرند ، بفکر کودکانی هنستم که درخیابانها کنار سطل زباله افتاده اند ، بفکر دختران نا بالغی هستم که مردان وحشی گروهی به آنها تجاوز میکنند و فریاد رسی نیست ، کسی نیست ، هرچه هست پیام است وپیام وپیام .
حال زمان تا بجایی کشیده شده که عده ای نام خدایشان را نیز گم کرده اند  ونمیتوانند با نام او چیزی را اغاز کنند  و آغازشان تاریکی هاست  .//////
پایان  یادداشتهای امروز / سه شنبه 20 ژوئن 2017 میلادی / اسپانیا .