رنگ عشق را ، خشم زده ساز
عشق ، رنگ فراموشی ........لوییس سرنودا
-------
مقتول آسمانها ،
در میان اشکالی که تبدیل به مار میگردند
و اشکالی که در جسنجوی بلور هستند
من ، موهای سرم را بلند خواهم کرد ........فدریکو گارسیا
===
فدریکو گارسیا لورکا در پنج ژوئن 1898 در یک دهکده در قریه لورکا در شهر فونته واکرو به دنیا آمد ، تحصیلات ابندایی وسپس روبه شاعری و در نهان همراه با گروههای چپ سوسیالیست ، و دوستی و رفاقت بی حساب او با نقاش بزرگ اهل کاتالونیا
" سالوادروردالی" که ا زدانشکده شروع شد وسالهای سال ادامه داشت سالوادور دالی به بارسلونا رفت وفدریکو درگرانادا ماند .--------
با ساقه بید درخت که اکنون لختی ندارد
و چهره کودکی به سفیدی تخم مرغ
با تمام موجودات جنون زده
و خش خش پاهای خشک آب
با نیروهای کر و لال از دست رفته ،
و پروانه ای که در دوات غرق شد
او در زمان دیکتاتوری سخت رنجیده خاطر بود بارها به زندان افتاد وبارها پنهان شد و سپس ناگهان مفقود گردید مرگ اورا در آگوست سال 1936 ثبت کرده اند به روایتی میگویند گروهی اعدام و درگورهای دسته جمعی بحاک سپردند و هنوز تا هنوز است که از او نام و نشانی نیست .
اما این هفته بمناسبت تولد او نمایشگاهی از نقاشی های او را دریک موزه در شهرگرانادا به نمایش گذارده اند .
عروسی خون ، رقص کولی ، و بالکن را باز کن از معروفترین آثار اوست و بیشتر اثار او را بصورت تاتر یا موسیقی به روی صحنه میاورند .
شعری برای دریا
در دوردست ، دریا لبخند میزند
با دندانهای کف ، و لبهای آسمانی
آه .... دخترک رنجدیده ، با سینه های عریان ،
چه میفروشی ؟
" آقا ، من آب دریا هارا ، میفروشم "
" آه ای جوان سیه چرده
چه چیزی را میبری که باخودت مخلوط شده ؟"
" آقا ، من آب دریاها را میبرم "
----------
خدا حافظ
اگر من بمیرم ، بگذارید بالکن باز باشد
کودک پرتغال می خورد
من از بالکن خودم او را میبینم
درو گران غلات را درو میکنند
از بالکن صدای آنها را میشنوم
اگر من بمیرم
بگذارید بالکن باز بماند
-------------
" جنایت "
چه شده ؟ ضربه ای بر صورت و دیگر هیچ
تیغ خاری برای مغشوش ساختن مقاصد ،
نیش سوزنی برای فرو شدن در آب
و دریا دیگر جنبشی نمی کند
چه شده ؟ چه شده ؟
کنار بکشید ، آیا ان طور بود ؟
بله ، فقط قلبی خارج میشود
" خدایا بمن کمک کن "
--------
با بودن اینگونه شاعران و نویسندگان و هنرمندان از جان گذشته این سر زمین سر انجام به دموکراسی دست یافت و ریشه دیکتاتور را از بیخ و بن برید حال در سر زمین ما دارند یک کپی مسخره را میسازند و برای ادیانشان مانند اینها بت وبتحانه بر پا میکنند ، اما سر زمین من ، انسانهای بزرگی ندارد ، کسی مانند لورکا به دنیا نیامد ، همه فرارکردند ، تنها عده معدودی ماندند و کسی باز نگشت همه روی صحنه های سر زمینهای دیگر به رقص و پایکوبی مشغول شدند و تنها بفکر درآمدشان بودند وهستند و خواهند بود .
واین ملت امروز سر زمینشان به یک دموکراسی بزرگ دست یافته و قانون حاکم است نه شخص اگر " آقایان آنسوی اقیانوسها بگذارند" پایان
دلنوشته امروز / ثر یا / اسپانیا / 13 ژوئن 2017 میلادی .
توضیح :
دراین سر زمین اگر چیزی مینویسی که مربوط به شخصیت خاصی میباشد ، یا باید روزنامه نگار باشی و یا حتما از خانواده آن شخص کسب اجازه بکنی به همین جهت من بطور خلاصه زندگی او را نقل کرده ام .ث