آیا این آتش سوزی شروع و آغاز جنگی دیگر نیست ؟
یک بیلد ینگ بیست وهفت طبقه در شهر لندن همچنان میسوزد درمحله نورٍث کنزیکتون ، در غرب لند ن مرا بیاد آتش سوزی برجهای دوقلو انداخت ، باز دچار پریشانی شدم ، بچه کجایند ؟ یکی در شرق است یکی هنوز وارد نشده وسومی خیلی دوراست ، اما چه کسانی دراین آتش سوزی قربانی شدند ؟ آیا محل مسکونی بوده ویا تجاری ؟ ، بهر روی ما درحال حنگ هستیم بی آنکه جنگ در جبهه ها ادامه داشته باشد درمیان شهرها با آدمهای مختلفی که نقش سربازان و یا بمبها و یا توپها را بازی میکنند ! معلوم نیست درکنار تو ناگهان آدمی منفجر نشود ، مردم احمق ویا شاید گرسنه بچه هایشانرا برای انتحاری درراه دین به گروه های تروریستی میسپارند بامید آنکه بچه ها دربهشت جای دارند ، بیچاره ها نمیدانند که نه بهشتی ونه جهنمی وجود ندارد هرچه هست در همین عالم و روی همین کره خاکی است .
آنقدر مردم را شستشوی مغزی داده اند که باورشان شده یک قدیس درجایی از آنها حمایت میکند ، رهبر هم چنا ن میتازد وطلب ارث پدریش را دار گویی که آن سرزمین تنها متعلق باو و خانواده اوست مردم مانند گوسفند جلو میروند و قربانی تقدیم میکنند .
هیچ چیزی عوض نشده است بشر محال است ترقی کند و روبه جلو برود این مومنینی که راه رابه روی همه بسته ان باید نانخورش خود را حفظ کنند حال اگر یک توالت را تبدیل به یک مکان معجزه آسا کنند باز کسانی هستند عقل باخته ویا جیره خور بسوی إن مدفوع میروند و طلب مغرفت میکنند و منتظر پاداشند نمیدانند که زمانی پاداشی میگیرند که دلی را شاد کنند شکم گرسنه ای را سیر کنند بچه ای را یا از دست انفجاررها سازند گویی بشر قرن بیستم دچار فقر شعور و مغز شده است همه رباط شده اند تنها حرکت میکنند میخورند میخوابند وبرای قضای حاجت گاهی به توالت میروند وزمانی درجای خودشان کارشانرا میکنند .
صادق خان رییس شوارای شهر لند ن به عبارتی شهردار اظهار فرموده اند که نباید چیز مهمی باشد باید فعلا کاوش کنیم بیست وهفت طبقه وانسانهایی که درون آن سوخته اند یا در خواب بوده اند و یا !!!! آتش سوزی در نیمه شب اتفاق افتاده بود .
نه دیگر نباید انتظار هیچ معجزه ای را کشید .
معجزه اتفاق افتاد و حیواناتی بر روی زمین جای انسانها را گرفتند و انسانها کم کم ذوب میشوند و از بین میروند این معجزه برای شعورهای بالا و مغزهای پر نبود برای احمق ها و کسانیکه هنوز دل بسودای عشق کربلا وخانه خدا دارند ونمیدانند که خانه خدا کجاست راه را گم کرده اند ، همان گمراهانی هستند که بارها درکتب مقدس خودشان از آنها نام برده شده است .
این عقل وشعور ماست که باید راه را بیابد و دشمن را بشناسد واین شعور ماست عقل ماست که نشان میدهد چگونه میتوان از راهی درست حرکت کرد وجاده را یافت وبه انتها رسید و تسلیم نشد .
وجدان آدمی ایمان اوست .
آه . که داشتن عقل ومعرفت چه موهبتی است وقدرت را تقویت میکند ، کسانی میان روز وشب آویخته و حیرانند ، یا بکلی خدارا نفی میکنند ویا آنچنان مانند چسپ و سریش باو میچسبد که هر شیادی را که بعنوان او روی صحنه بازی کند نیز میپرستند .
از نظر من پیکر ساختن وپرستیدن آن پیکر نه تنها زشت بلکه گناه است چون یک پیکر بیجان را که خود نمیداند چرا آنجاست بعنوان یک معجزه بپرستند درحالیکه خود خدارا که درخانه قلبشان جای دارد گم کرده اند .
چرا خورشید را باور ندارند ؟ چرا بیشتر معابد تاریکند وبا سوی شمع روشنایی به اطراف پخش میکنند؟ چرا کسی در افتاب روز روشن سخنان خودرا بیان نمیدارد همه درپستو ها نشسته اند ؟ از خورشید ونور پر فروع و تششعات آن واهمه دارند چشمانشان کور خواهد شد وعقل از سرشان خواهد پرید /
خورشید خنجر نور وتازیانه را به حواس ها اهدا میکند ، امروز بت پرستی همه جارا فرا گرفته است مهم نیست این بت جان دار باشد یا بیجان از جنس گچ وآهک ورنگ ویا جانداری مرده خوار وخون خوار مانند همان ضحاک ماردوش .
در افتاب میتوان چهره هارا دید و همه راهها را شناخت میتوان نگاه ها را به دوردستها انداخت که همچنان نزدیکند میتوان از افتادن درگودال خرافات نجات پیدا کرد و پرهیز نمود میتوان از جای های هموار رفت .
من ، با چشم آفتاب راه میروم و کهکشانهای دور دست را مانند پنجره اطاقم می بینم در زمانم ؛ نه دراینده ونه درگذشته .سراسر زمان برایم یکسان است و من عاقبت وغایت نهایت را مانند کف دستم میخوانم ، چرا که تسلیم نشدم .ث
ثریا ایرانمنش .» لب پرچین « .اسپانیا / 14/06/2017 میلادی /.