عمر در بیحاصلی شد جمع وچون خرمن بسوخت
بر نچیدم آنقدر دامن که تا دامن بسوخت
پیرهن چون شمع تر کردم ز بیم سوختن
آتش پنهان نخست آن روی پیراهن را بسوخت
----
هیچ معلوم نشد چه کسانی در برج زنده ماندند و چه کسانی زندگی میکردند و چه دستی آنرا به آتش کشید ، هنوز از تماشای آن فارغ نشده بودیم که در سر زمین خودمان ساختمانها به آتش کشیده شد و چندی نگذشته بود باز سیل تیر باران در رستورانهای فلان کشور مردم را بخاک و خون کشید ( آتش به اختیار) یعنی همین هرج ومرج و دیوانگی .
محال است من روزی صفحه ای را باز کنم وعکس کلئوپاترای قرن بیستم رانبینم درحالات مختلف ، میدانی گاهی دیگر خسته میشوم حالم بهم میخورد ، بمن چه که دست تو دردست مافیا ی قدرت ومد و لباس و تجارت شراب و زمین و خانه سازی است ، بمن مربوط نیست که تو چگونه تا بحال زیستی ، بمن هیچی مربوط نمیشود آنچه بمن مربوط است اسراری است که تودرسینه داری ودرکنار شاه بودی ومیدانستی او بیمار است وچه کردی ؟ با زهم مانکنی بودی برای خود نمایی امروز روزگار توست ، صدها هزار بار عکسهایت را منتشر وتکثیر میکنند ، آرتیستی که بجا نمانده مردم باید سرشان گرم باشد مدلها هم پیر شده اند ویا دیگر حوصله شان سر رفته الان این تویی که باعث سرگرمی همه شده ای با حالات مختلف نمیدانم چه کسی این عکسهارا درهمه جا تکثیر میکند من راستی حالم بهم خورد آنهم دراین زمانه .
اشنایی یک ویویو کلیپ توام با شعر وموزیک برای من فرستاد مرا به گریه واداشت آنرا روی فیس بوکم گذاشتم تا همه ببینند وتو هنوز دست درست دیگران ویا تنها مرتب عکسهارا منتشر میکنی ، مردم باید بنوعی سرشان گرم شود واز اینهمه اشوبی که دردنیا به پا شده بیخبر بمانند ، کسی درمقام سئوال بر نیاید ونپرسد که چه شد ؟ چگونه تو چهل سال د راوج زیستی ومن وامثال من چهل سال رنج بردیم وزحمت کشیدیم تا فرزندانمان را برای وطن آماده سازیم نمیدانستیم که طعمه خواهند بود . آنهم طعمه تو وامثال تو .
در روزنامه خواندم درسال گذشته هفت درصد به میلونرهای آلمان اضافه شده است ، تنها درآلمان درجاهای دیگر کاری ندارم .
این پولهای زحمت کشی وبهره کشی از گرده ماست فلان فوتبالیست یازده سال است که برگه مالیاتش را تمدید وتجدید نکرده است یعنی مالیات نداده اما برای چندر قاز من باید هرسال کلی برگه وکاغذ پرکنم وبنویسم باورکنید که قاچاق اسلحه نمیکنم ، بانکدار نیستم ، قاچاق مواد نمیکنم ، خانه ام محل فاحشه ها نیست وکازینو ندارم وقمار باز نیستم وقا چاق زن ودختر هم نمیکنم ، ویسکی نمینوشم سیگار نمیکشم واز خانه بیرون نمیروم مبادا مجبور باشم پولم را خرج کنم ، بلی باید هر سال این برگه لعنتی را پرکنم وبفرستم .
امروز شاهد حمل طلاهایی بودیم که مثلا زیر لوای مذهب از کاتدرالها به میان مردم برده میشد همه قشری به دنبال این طبق طلا بودند وآن دایره گردی که دروسط آن است یک آیینه ! مراسم نماز اجرا شد وپرستاران ، شهسواران ، ارتش ، ودست اندر کارن این بیزنس بزرگ که سالهاست بر گرده مردم سوارند همه بودند به همراه بانوانشان وجواهراتشان وتورهای بالای سرشان .
این مردم سواد ندارند سوادشان درحد هما ن معلمی است و خواندن و نوشتن و چند کتابی که برایشان باقیمانده ، خیال ندارند شعورشانرا بالا ببرند " گوگل هست " ! رقص و آواز برایشان کافی است ودرچنین روزی جلوی مجسمه ها و طلاها میرقصند ومرا بیاد ایام رهبری نرون و یا فرعون میاندازند ، نه انسانها فرقی نکرده اند همان بوده که هستند تنها زمان ومکان عوض شده ، حال بجای کلئوپاترا تو راه میروی ، و بجای همسر نرون خانم زهرا خانم .
میدانی خسته ام ، از اینهمه خود فریبی خسته ام میل ندارم زندگی را ادامه بدهم اما باید تا به آخر بروم چاره نیست من حق ندارم زندگی را از خودم بگیرم .
هوا بسیار گرم است ومن جوش آورده ام . همین
سوخته خرمن بسی چون من دراین دشتند جمع
لیک هریک را درون از خویش دل بر من بسوخت
لاله را این داغ درد الوده نیز بر دل بهر چیست
گرنه او را دل ز درد سنبل و سوسن بسوخت .......رشید یاسمی
پایان / ثریا / پنجشنبه 15 ژوئن 2017 میلادی /.و