چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۶

تیشه بر هر ریشه

در آن باغی که گلچین باغبان است 
فغان  بلبلان بر آسمان است 


بود افسانه خواب خوش درآن ملک 
که دزد اندر لباس پاسبان است 

ز گرگان چند داری  چشم رحمت ؟
فنای گله از خواب شبان است 
----------- صابر همدانی 
آن کلاغی که روزی چند بر بام ما نشست با تیر ما پرید و رفت . حال دنیای ما محدود شده به چند انسان  از دوران گذشته ، اگر آنها هم بروند ، خوب ما هم خواهیم رفت .  دیگر گفتن و نوشتن درباره این  آدمکشان حرفه ای کاری عبث است و من اگر تعهدی نداشتم  دیگر هیچگاه حتی کلام فارسی را نیز تکرار نمیکردم و درب این دستگاه را میبستم ویا به هما ن شررورهای مشتی احمق جواب میدادم .
نه روح من ونه ارزشی که برای خودم قائلم بمن اجازه نمیدهد جواب خیلی از این حیوانات را بدهم بنا براین یک خط قرمز روی آنها  میکشم ومیدانم که آنها از " قلم" وحشت دارند از دانش و خرد بیزارند همچنان به شستشوی مغزها مشغولند حال با هر وسیله ای که باشد برده پرورند وبرده میخواهند ارتش ولشکر لازم دارند تا به جنگ دیو سیاه نشسته درقلعه بروند ومن برده ولشکر کسی نخواهم بود .
ازاد به دنیا امنده ام ، آزاد زیسته ام وازاد هم خواهم مرد فارغ ازهر سوزنی که در مغز من فرو میکنند حتی به دست طبیبان هم خودرا نخواهم داد ، مگر آنکه درکما فرو بروم ودر ظلمت وتاریکی بسر برم آنگاه دیگر من نیستم پیکری بی مصرف که تنها به دردتشریح میخورد .

حیرانم که چگونه تکنو لوژی بیشرفته بجای آنکه مردم را روشنتر کند  همه نیرو و ابتکارش را درراه  ظلم و جنایت مصرف میکند  همه درحال حاضر اسیر شکم وزیر شکم میباشند برایشان دیگر مرد وزن فرقی ندارد آنچنان از خود بیخود و دچار شهوتند که حتی به مادر خود رحم نمیکنند .روان پریشی و بیماری بیشتر بین افراد رخنه کرده است هر کسی با یک دوربین ویک کامپیوتر جلوی رویش  یک رسانه ساخته و هرچه دل تنگش بخواهد میگوید و یا انجام میدهد ، من از " خرد انسانی" میگویم درست مانند این است که در طویله ای فریاد بزنم که " گاوها به موسیقی شوپن گوش ندهید  موزارت را بشنوید برای  شما و شیر شما بهتر است " 

در گذشته ظالم کمتر داشتیم بیسواد و بیشعور بودند اما ظالم نبودند حال نمیدانم این نسل بعد از ما و نسل جدید با چه موادی تغذیه میشوند  وزیر دست چه کسان رشد میکنند که اینچنین خونخوارند ، جلوی آفتاب را سد کرده اند مردم باید گله وار بسوی چراگاه آنها بروند در علفزار آنها بچرند ویدرتاریکی خود را پنهان کنند ، از ته دل خندیدن دیگر کاری مشگل است  اما گریستن آسان .

نه دیگر برای جلو رفتن این نسل ونسلهای آینده  چراغی بنام چرغ راهنما لازم نیست آنها کور مادرزادند و در تاریکیها رشد کرده اند و راهشان را خوب میدانند  هر گام که بر میدارند گام بعدی را نیز میدانند به کجا ختم میشود  کمتر به یکدیگر میاندیشند  وآنقدر دم به دم تو میدهند یا تو جان  دهی و یا خودشان قالب تهی کنند .
بیچارگان امروز که روی شب راه میروند  و آن چشم بیدارشان را کور کرده اند برای چی؟ یک اتومبیل ، یک پیراهن ؟ و یا یک لانه موش  یا یک تکه ماهی گندیده یخ زده ؟ که خودشان همان ماهی کر و کور دریا و گندیده اند  ، 

فتیله هارا پایین بکشید ، کسی به چراغ احتیاج ندارد ، یکی دستش رو به اسمان است دیگر ی سر بسوی یک دیوار دارد و سومی سرش روی زمین است  به نظر من میتوان از آسمان ستاره چید وماه را دید ، دیوار را نیز میتوان ویران کرد آما آنکه روی زمین سر میگذارد  به قعر چاه فرو میرود و یا رفته  و آن چشم بیدارش برای ابد کور شده است .
------- 
آتشی بود وفسرد ،  رشته ای بود وگسست ، 
دل چو از بند  رهایی رست ، جام جاودیی نیز شکست 
آمدم تا بتو آویزم  ، لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی 
لیک دیدم که تو بر چهره امیدم 
خنده مرگی 

وه چه شیرین است  از تو بوسه سوزنده مرگ
چشم پوشیدن 
و چه شیرین است پای بر سر گور تو کوبیدن 
در به روی تو بستم ، که جهنم آنجاست 
بهشت آنجا نیست 
سایه ابر و کشت و بهاران آنجا نیست 

تو همان به که بیاندیشی  به خود 
 و نیاندیشی  بمن که من از تو و مکر تو بیزارم 
پایان 
ثریایرانمنش .» لب پرچین « / اسپانیا . 21 /06 /2017 میلادی /.
" پست شد "