دوستان عزیز :
سال نورا با آرزوهای جدید وخطرات نا شناخته شروع کردیم حتی ساعت نیمه شب نیز دیگر هیچ معنایی برای ما نداشت زندگی ما رسیده به لحظه لحظه ها.
" بقول نازنین مردی " صمد آقا بر تخت نشست وحال این اوست که فرمان میراند وجهانرا بادوستش دوقسمت کرد دراین میان اروپا مانده بیکار وگرسنه با مهاجران اضافی که مجبور شده به زور آنهارا بخانه هایشان برگرداند حتی مهاجرینی که انجا تولید مثل کردند ونسلی که سر زمین پدری خودرا نخواهد شناخت .
امروز تنها لحظه هارا جشن میگیریم چرا که نمیدانیم دراین بیقراریها واین زد بندها واین گفتگوها فردایمان چگونه خواهد بود ؟ .
بی خاصیت تر ، احمق تر وبی مسئولیت تر که حسابگری را بر همه چیز حتی بر انسانیت ترجیح میدهند سر زمینهای قبیله ای میباشند امید آنکه آن سرزمین روی آسایش ببیند ندارد بخصوص که چنگیز تازه یعنی گلبندین حکمت یار با تفنگدارانش سرو کله اش پیدا شددر کنار ما درهما ن سر زمین قبیله ای مانند ما ، ماهم قبیله ای هستیم .
امروز بیلان سود وزیان " صمد اقا" تنها درآیینه نگریستن وبخود مغرور بودن که این منم ؟ »هیچکس مث ما نمیتونه رییس جمهور بشه !!! «
دنیا افتاده دردست مشتی دیوانه وآدمکش دیگر تفکری وجود ندارد ، سعادتی نیست که بتوان به آن فکر کرد زمان ، زمان ناپایداریها و آشفتگیها ست.
هیچ علامت روشنی درهیچ کجا بچشم نمیخورد ناارامیها بما نشان میدهد که چقدر ما ذاتا از انچه که باید باشیم ، دور شده ایم
من دراین سه کنج خانه کچی حالم نسبتا خوب است ، وشما هم شاید درویلاهای خود حالتان خوب باشد تنها گاهی مجبوریم آن دیا پازونرا درون دهانمان بیاندازیم برای ما اینهمه سال گذشت خالی از زندگی وسر شار از نا امیدیها وحال باید یک یک بار سفر را ببندیم .
امروز با نکاهی با کتابهای ورق شده واز هم گسیخته خود انداختم و مجسم کردم که همه طعمه آتش بخاری بچه ها خواهند شد مگر چند تایی که در جلدهای محکم جا گرفته اند ونیمی از آن در کتابخانه دخترم میباشد وهر با ربمن یاد آوری میکند که اگر بخواهیم خانه عوض کنیم ....هیچ آنهارا بیاورید من زیر تختخوابم میگذارم ورویشان میخوابم ، گنجه هایم لبریز از بسته ای صفحات ونوارهای قدیم و صورتحسابهای بانکی و نامه های عاشقانه ودفتر چه های خاطرات است .
در این چندین سال به کجا رسیدیم ؟ برای هم فحاشی نوشتیم وبا کلمه پرشکوه تاریخ بازی کردیم درحالیکه دررنجها وغصه ها غلطیدیم بین عنکوبتها وکرمهای خاکی ، و بی مهره داران .
تاریخ همان زندگی ما انسانهاست درست همانگونه که یاد گرفته ایم عمل میکنیم من یاد گرفته ام درست باشم دیگری یاد گرفته شارلاتان ودورغگو باشد ، یک تضاد وحشتناک از این روی باید گفت بهترین لحظات زندگی ما زمانی است که اتفاقات کمتری روی میدهد وحادثه ای نیست .
چه انکه داشته باشیم وچه نداشته باشیم هجوم جمعیت بزرگانرا برآن داشته که عده ای آنهاییکه زیادی هستند از بین ببرد فرقی نمیکند چگونه داعش ، حکمت یار، عمامه داران ، جوجه های آنسوی ابهای واقیانوسها ؟ ویا روبهان محلی ویا مارهای سمی ا.....
قدیسین مشغول دعا ونماز میباشد واز خدای بزرگ میخواهند که گناهان ( ما ) بندگانرا ببخشد خودشان بیگناهند !!! تجاوز به چند پسربچه ودختر دوساله گناهی نیست بلکه صواب هم دارد .....
واگر دوباره جنگ دربگیرد نشانی از بشریت باقی نخواهد ماند .
حال سرمان را گرم میکنیم با اسبابازیهای گوناگون که هرساعت از کارخانجات مانند فرفره بیرون میریزند وبتازگی فرفره هم آمده نیم ساعت از وقت اخبار درباره این فرفره معجزه اسا میگذرد تا از خبرها جلوگیری شود . پایان
ثریا / اسپانیا / شنبه غمگین 13 می 2017 میلادی .