پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۶

از نو بیاندیش




کار جنون  ما به تماشا کشیده است 
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی 
------
برا ی عدل وعدالت  ظلم میکنند  وگاهی مظلوم  بخود این حق را میدهد که بر ضد ظلم برخیزد  وتازه یاد میگیرد که چگونه  میتوان فریاد کشید  وچگونه میتوان مهر ورزید  ودران زمان که مظلوم په پیروزی میرسد  او نیز ابتکارش را به ظلم تسلیم میکند  وکارهایی میکند که قبلا ازآن بیخبر بوده است .

بیهود ه است بنویسیم که آفتاب از کدام سو میتابد  ومردم چگونه به روشنایی روز پی میبرند ، کار من این است که سایه وآفتاب را شکار میکنم و روی دوربینم به نمایش میگذارم کسی چیزی نمیفهمد نه طلوع را ونه غروب را ونه صبح صادق ونه صبح کاذب را .

باز نیمه شب است ومن وقهوه و بیخوابی وگرما  گرمای ناگهانی.

  ( خواننده  قدیمی) بود بنام پروانه دران زمان ها هنوز مانند این زمان مردم ایران اینهمه پررو نشده بودند این زن صدای دلپذیری داشت اما چندان زیبا نبود وچندان خو دآرا نبود درخلوت با موسیقدانان بزرگ کار میکرد ومحصول کارش را آرتیستهای تازه روی پرده سینما میبردند  ، مرا ببوس ، اولین آهنگی بود که این زن با صدای گرفته وغمگینش خواند ، اما باسم دیگر " گلنراقی" ثبت شد !! شبهای تهران دومین آهنگ او بود هیچکس نفهمید چگونه زیست وچگونه مرد _ چون کسی را نداشت تا  برایش تبلیغ کند _ » شهزاده رویای  من « آهنگی بود که یاسمین خواند  اما دیگران آنرا بنام خود ثبت کردند و دزدیده  شدن افکار هم یکی از شاهکاری ما مردم سر زمین آریایی میباشد ، تو کاووش میکنی دیگری میبرد بنام خودش ثبت میکند ، تو مینویسی دیگری میدزد بنام خودش به معشوق میفروشد .

کار من فروشندگی وفروش افکار واندیشه هایم نیست تنها برای زنده ماندن خودم  وروشن نگاه داشتن  چراغی بنام زبان پارسی ! که امروز شیخی بی وسر وپای از لبنان رییس آدمکشان ومافیا مواد مخدر افاقه میفرمایند که :
" ایرانیان ریشه واصل ونصب  ندارند  هرچه دارند از اعراب است "  خوب هنگامیکه به راحتی خودت را میفروشی وبه راحتی با دزدها دم را غنیمت  میشماری باید هم بی اصل ونصب وبی ریشه باشی ویک عرب پا برهنه چپ چس  غلط زیادی بکند .

نه ، کسی آفتاب را نخواهد دید  وکسی با آفتاب بزرگ نخواهد شد  با دوده چراغ وتاریکی بیشتر حال میکنند  ما چراغی داشتیم بنام » خرد انسانی «  حال "د" این خرد برداشته شده است /

مانند هرشب دوباره بیدارم از صدای کامیون زباله ها  ودیگر خوابم نبرد وسپس گرما ودمای زیاد . رفتم روی بازار مکاره ها ، نه چیزی نبود جز چند آگهی وچند شعر ور وچند چرند وسگ وگربه وروباه وشیر /

من آن رهرو شبانه هستم گام به گام قدم بر میدارم  گاهی میل دارم که ازته دل بخندم ، اما روزگار جایی برای خنده باقی نگذاشته است .
گاهی دلم  میخواهد از ته دل فریاد بکشم ، اما پلیس امنیتی دریک دکمه قرمر مرتب مرا کنترل میکند .
روز گذشته پنج بار زنگ زدند ، من آن دکمه را بالای سرم میگذارم میل ندارم بر  گردنم آویزانش کنم  ویا بر سینه ام آنرا بچسپانم نه چلاقم ، نه سکته کرده ام ونه کورم ، روز گذشته  سه بار تلفن خانه زنگ زد نگاهی به شماره انداختم ...ولشان کن  سپس به موبایلم زنگ زدند ... آخ بلی چی شده؟ حالت خوب است ؟ بلی خیلی خوبم  ،  خوب ، داشتم باغچه ام را آب میدادم 
نشیندم .
خوب ارتباط ما با تو خوب به گوش نمیرسد دکمه را فشا ر بده ، چشم  سروصادی وبوق آژیر وزنگ تلفن از جعبه خانه را به لرزه درآورد ، دوباره تلفن زنگ زد ، زنی دیگری بود گفتم خانم  همین الان با همکار  شما حرف زدم ، هنوز گوشی را نگذاشته بودم موبالیم به صدا درآمد این بار مردی بود ؛ حالت خوب است ؟ بلی همین الان با دوهمکار شما حرف زدم مرسی از اینکه اینهمه مواظب من هستید اما دردلم گفتم مرسی از اینکه اینهمه مرا زیر نظر وکنترل دارید  صدای نفسهایمرا  مرا گفته هایم را وضربان  قلب مرا نیز باید ضبط کنید بعتنوان یک حامی وپلیس امنیتی !!
بنا بر این فریاد هم  نمیتوانم بکشم ، آواز هم نمیتوانم بخوانم صدایم سوپرانو است وباعث رنج همسایه میشود وفورا درب را میکود که چی شده چرا ناله میکنی ؟؟؟

بلی ، هیچکار نمیتوان گرد تنها خورد وخوابید ورفت درتوالت خالی کرد واین سلسله مراتب همچنان ادامه دارد ....پایان 
ثریا ایرانمنش /» لب پرچین « اسپانیا . 18/-5/201 میلادی /.