شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۶

سیزده بدر

سیزده بدر هم آمد 
--------------
من هنوز میهمان دنیا هستم ، 
درباغ ما بسته است  وقفسم هرروز تنگتر میشود
من هنوز در سر زمین اندوه میهمانم 
نه درباغ عرفانم ونه درایوان چراغ سبز
ونه از پله های مذهب بالا  رفتم 
در نقطه ای میان هوای خنک بنام "خرد" 
ایستادم کمی تا شبهای خیس رفتم وبرگشتم 
تارزن ومیخانه چی  درسکوت وتمنا ونماز ونیاز
هیچکس صدای تنهایی مرا نشنید 
---------ثریا 
هر هفته باید درانتظار روزهای چهار شنبه باشم که گاهی به روز های شنبه ویکشنبه آینده هم کشیده میشود ، برنامه دلخواهم تنها دریک سایت است باید از روی چهره های منفور عبور کنم تا باو برسم به برنامه " یکی بود یکی نبود . مسعود اسدالهی "

هرچه باشد او از قدیمیهاست  بارها روی صحنه اورا دیده ام نمایشات وتاترها وسریالهایش روزی بخانه ما میامد وما چقدر ساده لوح بیخبر از آتش جهنمی که درپشت سرما روشن شده بود  مینشستیم پای تلویزونها !.

امروز در برنامه او دیدم که خانه دایی جان ناپلئون یا خانه مسکونی " اتحادیه" دچار ویرانی شده وانبوه سازان وشغالان نشسته اند تا بکلی منهدم شده بنام زمین آنرا بخرند وبرای عربها وتوریستهای " حلال " فاحشه خانه درست کنند ، پا اندازند مهم نیست ریش وعمامه دارند ایران را تبدیل به یک فاحشه خانه بزرگ کرده اند ، یک فاحشه خامه برای عربها که دیگر به تایلند ونپال نروند ..

این کلمه " حلال" گوشتهای بدن مراتکه تکه میکند حالمرا بهم میزند ، عقل کجا رفته ؟ درست مانند همین سر زمین تقویمشانرا لبریز از امام ها وامام زاده ها کرده اند وهنوز دارند کشیش میسازند در ونزوئلا ویا در پرتغال ویا درشهر های دیگر درجایی که محرومین بیشترند ، مدارس دینی سر هر کوچه ای باز شده است  اعتقاد واعتمادشان هنوز پا برجاست وهنوز جمعه ها گوشت نمیخورند واز فردا دسته های سینه زنی با طبل ودهل  مردان وبچه ها وشاید بعضی از زنان با چهره های پوشیده نماد ی که " کوکلس کلانها " بر چهره میکشیدند تا سیاهانرا با آتش بسوزانند ، در همه شهرها ودهات  اطراف راه میافتد بخصوص در دهات که تعداد بیسوادان بیشتر است وتعدا د جوانان کمتر .

ایران هم کپی برابر با اصل همه روزهای تقویمرا تخصص داده به ائمه اطهار یا وفات یا تولد دیگر نام ونشانی از ملی گرایی نیست .
امروز چهره احمد حاتمی را درنماز جمعه دیدم واقعا اگر قرار بود شیطانرا پیش روی خود مجسم کنم همانی بود که دیدم با آن چشمانی که خون جنایت از آنها میریزد مارمولکها عمامه بسر در اطرافش نشسته بودندجوان وپیر .

دو شغل دراین دنیا برای تو ثروت ومال فراوان میاورد  یکی پا اندازی برای اطفای شهوات ودیگر قدرت کلام برای شستشوی مغزها ی جوان  این دو کار سازند وخوب هم دنیا را میسازند دنیایی که دارد پوست عوض میکند وما روی دم مار نشسته ایم بی آنکه آغوشمان به روی یکدیگر باز باشد تنها درصدد تخریب روح وجسم همدیگریم .
این عقل وخرد ماست که باید دوست ودشمن را معین کند  ونشان بدهد  که چگونه  میتوان  از هر چیزی مواد خام ساخت  وآنرا تبدیل به چیزی کرد تا با قدرت آن بتوان چیزی را ساخت ویا ویران کرد .

ما روی شب راه میرویم  زیر پاهای ما شب است  وزمانی که میخواهیم اولین گام را برداریم سپیده سر میزند  وپارا که کنار میکشیم خورشید میتابد وآفتاب بر میخیزد  وآن چشم شیطان بیدار میشود .
ما باید درشب آهسته راه برویم وشب راز پوش ما باشد ، هنوز درتاریکیها ایستاده ایم وهنوز شب تولد فلان عرب شبی است که خداوند درانتظار  ما نشسته ودفترچه وقلم را نیز آماده ساخته تا ما آرزوهایانرا بگوییم او بنویسد وآنهارا بر آورده سازد !!! 

حال چگونه میخواهی با تدبیر وعقل وخرد به جنگ تاریکیها بروی در حالیکه میدانی نیم بیشتر آنهاییکه با تو همراهند درکنار اژدها راه میروند واز هرم دهان او گرم میشوند وتو درسر مای سخت خویش همچنان فریاد میکشی بیصدا /

سیزده برد شما شاد! به همراه آش رشته وباقلا پلو وگوشت بره وچای وباقلوا وسبزهای نو رسته که زیر پاهای شما لگد کوب میشوند .پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین«  اسپانیا / 01/04/2017 میلادی / برابر با 12 فروردین 1396 شمسی .