جمعه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۵

قدرت پول .

هیچگاه تا امروز وتا این اندازه به 
قدرت پول فکر نکرده بودم .
زمانی با چشم حقارت به لباسهای همسرم واطرافیانش  مینگریستم وبا خود میگفتم :

تازه به دوران رسیده ها  شهرستانیهای نوکیسه حال به دوران مد وزیبایی شانل ودیور واوسن لورن  افتداده اند ! 
هرچند امروز دوباره برگشته اند به همان  لباسهای محلی سربند ودستار ! آن زمان وآن زمانه ایجاب میکرد که با لباسهای مارک دار در میهمانیها حاضر شوند ومن با یک لباس ساده دوخت دستهای کوچک خودم وارد که میشدم مجلس روشن میشد ! همه ازجا برمیخاستند
.
باریک ، بلند وزیبا وپر غرور .......
همان پرنده زیبای  دشتهای دور که چشمانش را خوب میکشید ومیدانست خطوط را چگونه ظریف ونا پیدا روی چشمانش بکشد وآنهارا براق وکشیده نشان دهد .

امروز به قدرت پول پی بردم دیدم  در زمان میانسالی وافتادگی  تنها پول است که بفریاد تو میرسد دیگر از آن زیبایی خبری نیست دیگر از آن چشمان براق وبقول خیاطم امام جمعه کش نیز اثری نیست امروز همه چیز ازبین رفته وباید پول فراوانی خرج کنم تا لباسهایی مانند آن روز آن زنان تازه به دوران رسیده بپوشم تا هنگامیکه به آن مردک کار گر تلفن میکنم که چادرها پاره شده اند امروز وفردا نکند وبداند که در زیر سرم گنجی خفته است .

هیچگاه تا امروز به قدرت پول پی نبرده بودم که میتوانستم  یک مستخدم شبانه روزی استخدام کنم وخودم درتختخوابم ولو بشوم ومجله های مدرا تماشا کنم وشکلات سویسی بخورم واو مشغول تمیز کردن حمام وخانه شود .

نه دروغ چرا امروز نمیتوانم اینکاررا بکنم حقوق ماهیانه من تنها میتواند تا آخر ماه مرا بکشد ومقداری پس انداز کنم برای روزهای تولد ، کریسمس .وعید وغیره برای نوه های بی بخار وبی غیرتم که تنها برای گرفتن آنها میایند نه بیشتر .

هیچگاه تا امروز به قدرت پول نیاندیشده بودم که میتوانست حتی گذشته های ننگین افرادرا بپوشاند وآنها  بر سر صدر بنشاند .نه ! امروز همه افراد مانند آرتیستهای ازکار افتاد ه سینما از جلوی چشمانم گذشتند :

خانم مهندس با آن چهره کریه اما چون یک خانه بزرگ درشهر داشت جایش درآن بالای مجلس بود !
آزیتا سالکی چون همسرش جناب سرهنگ بود وخانه ای در شهر داشت همه یادشان رفت که روزی بغل خوابشان بوده است /
 وجمال وجمیل وغیره امروز همه یادشان رفته که بیست وچهار ساعته در خدمت !! اعراب بودند وحال با پولهایشان مشغول " بیزنس» هستند وهمه دست آنهارا میبوسند دستی که بارها بر جمال بی مثال تخم عرب نشست وبرخاست .

امروز همه میل دارندبا انوشه خانم دوست باشند چون توانست بجای آنکه به کودکان محروم وبی پناه ایرانی وغیره کمک کند دومیلیون دلار داد وبه رویاهایش جامه عمل پوشید ورفت یک دور دورزمین زد وبرگشت به ماه هم نرسید تنها کمی اززمین دور شد .
نه ! امروزز تنها یکی دو نفر از دوستان که از قدیم  قدیم مرا میشناختند وبخانه ام آمده بودند با من سلام گرمی دارند .
خانم تیمسار هاش فوت کرده بود زن خوبی بود با هم دوره بازی داشتیم ! شصت سال بیشتر نداشت همسرش مرتب میگفت " بلبل جان چمدانت را باز مکن اردیبهشت درتهران هستیم واین اردیبهشت بیست سال طول کشید زن بیچاره از فراق خانه ورومیزی فرانسویش دق کرد ومرد ! همسرش بلا فاصله زن بیوه پولداری را پیدا کرد وگرفت او ریاست اداره  هشتم ساواک را داشت ودرخارج مواظب دانشجویان بودار بود !! وبلا فاصله با جناب قربانی فر وقاشوقی عرب دست بکار حمل اسلحه بین جنگ ایران وعراق شدند بلبل جان مرده بود وآرزوی ایران ورومیزی فرانسویش بر دلشس ماند.

روز گذشته در یوتیوپ داشتم " اشک تاریح " مسعود صدر را میخواندم ، باندازه همان تاریخ اشک ریختم وبه آن مرد احترام گذاشتم یک وطن پرست واقعی است اما درجایی همان پول حکم میکند که دست یک زن ....معلوم الحال را ببوسد چرا که پشت او به جاهای دیگری بند است وبنیادفرهنگی را بنا نهاده درحالیکه لعبت والا فلج وناقص وبیمار وتنها درکنج خانه اش افتاده است کسی نیست برود تا چهره زیبای اورا ببوسد لعبت والا هم مانند من میل داشت غرورش را حفظ کند شاعره ای بینظیر بود بی آنکه دم از منم منم در اشعارش بزند ویا اشعار سیاسی باب روز بسراید او وسیمین بهبهانی دویار جدا ناشدنی بودند .
قدرت پول بینظیر است  خاکستر گرمی بر روی همه گذشته های ناپاک تو میریزد وتو که پول نداری آن خاکستر را بر سرت الک میکنند .اوهر بی سر وپایی بخودش اجازه میدهد تا بتو توهین کند . ین است قدرت پول .

هنوز هم میل ندارم لباس مارکدار بپوشم وکفشهایم را از دیور بخرم هرچه را که داشتم درایران بخشیدم وخودم با یک جفت کفش دوخت ایران برگشتم برای همیشه دیگر کسی نمانده بود همه رفته بودند ویا زیر عبای خلیفه دعا میخواندند./.
پایان یکروز سخت من
ثریا / اسپانیا / 17 مارس 2017 میلادی /.