سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۵

آیین ما ...ایمان ما

این روزها بازا ردین زرتشت در اروپا بالا گرفته است .

شبیه چیزی که جواد نوریخش بنا نها دهمراه خرقه پوشی وهمان دکان شریعت ودین تن دادن به خرافات از دست مار غاشیه به عقرب پناه بردن است دین دین است واربا ب دین همیشه در صدر دکان نشسته است چرا هر فردی نیکی ، نیک اندیشی ورفتارش نیکی را باخود حمل نکند  ؟ که کسی یا کسانی باید باشند تا آنهارا هش کنند اینجا بایست آنجا نرو از دست شما موبدان بود که اجداد ما به تازیان پیوستند حال دوباره دکان باز شده است  با شمع وشراب روحانی .
ابن یمین میگوید "
گنجی که در او گنجش اغیار نباشد  / بر کس زتو وبر توز کس باز نباشد 
رودی وسرودی و حریفی ودوسه یاری / باید که عدد بیشتر از چهار نباشد 

عقل است که تمیز کند نیک وبد از هم  / او نیز  دراین کار به انکار است 

ویا حافظ که هشتصد سال جاودانه ماند مگر تن به دین وایمانی داد؟ حال اگر ملایان قشری آن زمان بر سر او عمامه گذاشتند وباو ادیانی را نسیت دادند ریا ومکر ودروغ است .
سعدی با آنکه شیخی بود نظری به ادیان داشت  گفت " نام سعدی همه جا رفت به شاهد بازی / وین نه عیب است که در ملت ما تحسین است .
یک انسان آزاده وبا شعور بالا وفرهنگ تنها باید بفکر هم آهنگ کردن سر زمین وحفظ اراضی آن باشد . درایران دکان مسیحیت باز شده وعده ای را  به زندانها ویا چوبه دار میفرستد ودرخارج دکانهای دیگری ، من نمیدانم مگر انسان بودن خود کافی نیست که باید زنجیز وقلاده ای را برگردن نها دوبه طبق وروش دیگران راه رفت از کجا معلوم آنها از ما پاکتر ونجیبتر باشند ؟.

خواجه عبداله  انصاری که من پیرو گفته های اویم  میگوید :
اصل وصال  ، دل است  باقی  زحمت وآب وگل است . وحقیتی انکار نا پذیر هنگامیکه دلت سیاه وتاریک باشد شعورت نیز تاریک است ومیخواهی بعناوین مختلف خودت را رها سازی  چرا خودت  به پیدایش  حقیت وجود خودت دست نمیزنی باید کسی دیگری ترا مانند یک سوار با زنجیر راهنمایی کند ؟ 
اگر توانستی دلی را شاد کنی وانسانی را به سرای حقیقت پیوند دهی دیگر لزومی ندارد که کمر بند عفت برخود ببندی وگره های راببدی و باز کنی .
نقد صوفی نه همه  صافی وبی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد ......حافظ 
به چشم تکبر  نگه مکن  درخلق / که بندگان  خدا  ممکنند دراو باشد ......سعدی 
( یعنی اینکه ممکن است درهر چهره وبشره ای ای یک خدا باشد ) !

هر انسانی خود یک خدای خود است وآنکه این تکه گوشت را درسینه ما نهاده با هر حرکتی زیر رو میشود وهر ناملایماتی اورا زنج میدهد وآنکس که از گل مارا ساخت باید حرمت بدن وحرمت روح وحرمت افکار خودرا داشته باشیم وهمین است ایمان  نه سجاده ومهر وتسبیح جعبه مکعب ومنع شاهد وشراب وشیدایی  آنهم  روانی نه واقعی ...

در مصر قدیم آنقدر دختران باکره را کاهنان معبد به بیداگاه کشاندند وپس از کام گرفتن از آنها جلوی گاو مقدس کشتند که اسلام برایشان یک روح خداوندی بود دردین زرتشت آنقدر موبدان آدم کشتند ودختران باکره را به خلوت بردند وخود صاحب اختیار جان وما ل مردم شدند که ناگهانم تیغ اسلام همه را زیر پرچم خود برد شاید هم اسلام بخودی خود بد نباشد آنرا ویران ساختند اما درنهایت هر انسانی اول باید بخود بپردازد وروانش را پاک کند واندیشه اش را از صافی بگذراند آنهم با خود نه زیر پرچم اربابی که شاید گناهکار تراز او باشد /در سر زمنیهای دیگر مار وافعی خدایان آناست درچین یکصد دین وجود دارد درهند صدها دین وآن زندگیشان ورفتارشان وطرز برخوردشان با زنان وزندگیشان میباشد . چه روزی بشر به اوج میرسد ؟ آنهم امروز با این تکنو لوژی پیرقته شاید بتوان گفت خدای امروز همان "بیل گیتس "است !!! 

شب گذشته دوستی نازنین وبیمار از لند ن بمن زنگ زد آرام آرام چون شمع میسوزد بی صدا بی هیاهو درخاموشی وسکوت از بچه ها پرسید باو گفتم پسرکم برای چند روزدرلندن است ، 
گفت چیزی میخواهی  برایت بفرستم ؟ 
گفتم اری ، اگر توانستی بوی خودترا درون یک شیشه بکنی به دست او بده تابرایم بیاورد .
همان نبود که گریه کند ودرجوابم گفت این زیباترین وبهترین کلامی است که تا به امروز شنیده ام . حال هنگامیکه میتوانی با چند کلام دلی را تسکین دهی وروحی را شاد کنی آن ایمان است نه بیشتر 

صبح روزد است  هوا نسبتا گرم وبلبلان مشغول نغمه سرایی ورسیدن بهاررا نوید میدهند اما ما هنوز درزمستان بیچارگی خود بامید واهی نشسته ایم .
واین ملتی که ایران ایران میکنند محال است روزی برگردند ، عده ای در همانجا که بوده وهستند ریشه کرده اندیک ریشه سست تلویزیونشان را دارند ، رادیوشانرا دارند ، مغازه های شیکانرا دارند هوای صاف ومطبوع وساحل های زیبا را دارند  دوره های میهمانی واثاثیه  گران قیمت را درخانه شان تلمبار کرده اند وخود رویش به ماتم نشسته اند وایران ایران میکنند شاید بتوانند باقیمانه را نیز بیرون بکشند ویا تکه ای از زمین را صاحب شده بفروشندوتبدیل به دلار کرده برگردند مگر دیوانه اند  به میان خاک وخاشاک وهوای آلوده که بوی مرگ میدهد ، بروند ؟ نه قربان همه اینها فیلم است هیچکس دیگر پس از چهل سال دلش برای زادگاهش نمیطپد میشود یک موجود جهانی . همانطوریکه ماشدیم و برایمان دیگر مهم نیست در پاریس باشیم یا دراین دهکده دورافتاده وکور مهم این است که سلامت باشیم وبتوانیم  نفس بکشیم واز داروهای مجانی لابراتورها که هرروز بشکلهای مختلفی دردسترسمان قرار میگیرد بهره ببریم وبگویم زنده باد زندگی .
دگر زمنزل جانان سفر مکن درویش / که سیر معنوی وکنج خانقاهت بس/ 
حال خوشبختانه ما ازکنج خانقاه بزرگان به گنج خانه خود برگشته ایم وتماشاگه خلقیم .پایان 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" / اسپانیا / 07/03/ 2017 میلادی /.