کجاست آنکه سر از خانه برون آرد
کجاسه آن که براه من فکند ه دامی
جهان زخننده قارقار شوم او تهی
چه حاجت است به نور آشیانه زاغی
روز گذشته یکی از افراد "تیم" که مرا حمایت میکند باینجا آمد ونگاهی به آنچه که درون کامپیوتر بود انداخت وگفت بهترراست لپ تاپ را باخود ببری تا آنها بتوانند [اسکن [کنند ، خوشبختانه آسیبی بتو نرسیده تنها کپی برمیدارد وآن سه حرف کذایی را روی نام من دید اما کمرنگ شده بود ، هرکه هست نمیداند که اینجا ما ولاقل من همیشه بر طبق قانون راه رفته ام وهمه مرا میشناسند وحمایتم میکنند خوشبختانه ضد ویروس قوی ومحکمی دارم که او هم جلوگیری میکند ، بدبخت دزد ، چرا مانند راهزنان نیمه شب در تاریکی چهار دست وپا از دیوار بالا میروی ؟ هر چند ازمردم آن سر زمین بیشتر از این نباید انتظار داشت .
من سوگند وفاداری به قوانین این سر زمین خورده ام حتی پسرم برای سربازی رفت وگمان نکنم درهیچ
کجای دنیا پسرانی که خانواده شان صاحب یک شناسنامه خارجی شده اند به سوگند خود وفادار بوده ویا پسرانشان به سربازی بروند آنهم درست درآخرین سالی که سربازی داشت لغو میشد .
روزی که سوگند یاد کردم تنها یک چیز از من خواستند وآن وفاداری به سر زمینشان بنا برای دیگر برگشت من به زادگاهم امکان پذیر نیست مگر آنکه مانند یک توریست بروم .
وآنچه را که دراینجا میاورم تنها دردهایی است که بر روی دلم سنگینی میکنند ، مرا آشفته میسازند ، ودراین باورم که شاید روزی انسانی مانند من آنهارا دید وخواند و ودانست که انسان بودن چه معنا ومفهومی دارد ؟ امروز همه بنای زندگیشان روی دروغ وفریب بنا شده است وخوشحالند که از زمین بلند شده اندودرهوا مانند زنگین کمان میچرخند اما رنگین کمان هم موقتی است وبه هنگام بارش باران وبرف گم میشود .
سخن از وفا داری گفتم ، وفا داری چیزی است که ما ایرانیان ابدا آنرا نمیشناسیم اگر نسبت به یکدیگر وفادار بودیم میتوانستیم زمین وآسمان را تسخیر کینم ؛ آنها سوگند خوردنشان نیز دروغ وریا کاری است .
من زنی تنها بیش از هر زن دیگری دراین دنیا بار هر مشگل ی را با مبارزه وآشکارا تحمل کرده ومیکنم تحمل گرسنگی ، تشنگی ، سرما ، فقر وتبعید برای من کار ساده ایست بی انکه ناله ای سر داده ویا سر بدهم بی آنکه مژه ای برهم بزنم من میتوانم دستها وبازوهای وحتی پیکر خودرا درآتش بسوزانم اما تنها یک چیز برایم مقدس است آنهم سوگند وفاداری ، بیوفایی وریا ودروغ تنها چیزهایی هستند که من نمیتوانم تحمل کنم چون آنرا بیعدالتی میدانم خیانت هم به همانگونه وفاداری نان وقوتی است که زندگی ما خانواده کوچک را دراین سر زمین بخود وابسته کرده است ما حتی به زمین وآسمان وبه خون خود وفاداریم وآنکه مرا میفریبد عاقبت سختی در پیش خواهد داشت از طریق یک صائقه که مانند تخته سنگها اورا خورد خواهد کرد هرچند قدرت داشته باشد ومن اینهارا با چشم دیده ام .
میل به تکرار آنچه که گذشته ندارم ومیلی به خود نمایی نیز ندارم تنها میدانم که انسانها از اسب آداب دانی وشرف را آموختند وتنها انسانهاییکه با اسب زندگی میکردند خصوصیت یک شوالیه را داشتند اصیل وبزرگ منش بودند ، این انسان حقیر امروزی از زمانیکه خودرا ازاسب کنار کشید به صورت موجودی پست وپیش پا افتاده درآمد وبرای بقاء خود از هیچ جنایتی رویگردان نشد .
شرافت درمن زنده است ووفاداری وعشق به انسانیت واینها امروز گم شده اند در زیر خروارها خواسته ها وامیال شیطانی بنا براین برای آنکه موجودیت خودرا ثابت کنند دست به هر جنایتی میزنند بی آنکه به عاقبت خویش بیاندیشند .
من ثریا اسفندیاری همسر دوم شاه را برای آن محترم داشتم که زنی بود از ایل وتبار اسب ها وبا اسب بزرگ شده بود اصالت او سر جایش بودهرچند نیمی از خون او از زنی بی ریشه بود ، او اکثر ساعات بیکاری خودرا با اسب ها میگذراند ووبا اسب میتاخت وروزیکه از آنها از اصالت خود دور شد ، نابود گردید مانند یک پروانه ناچیز در میان زمین وهوا معلق ماند.وسپس ازمیان رفت ، من اصالت خودم را نگاه داشته ام هرچند درروی زمین خالی راه میروم وگاهی مجبور میشوم روزها ی متوالی درخانه بمانم چرا که همراه وهمدلی در کنار خود نمیبینم . ترجیح میدهم در کنار دیوار سفید خالی بایستم تا آنکه با ریاکاری برخورد کنم ...پایان.
ثریا ایرانمنش . " لب پرچین " . اسپانیا . 12/02/2017 میلادی /.