در اینجا ، از میان توده تاریکی
دستی به حریم من خزید
دستی نا محرم وآلوده
به درون لانه من خزید
وبه خیال خود لرزه براندامم فکند
نه ، بنیاد آشیانه او ویران گردید
از لابلای توده تاریکیها ، دستی آلوده
به حریم مقدس من خزید وشرار او اکنون
شعله میکشد
نه درجان من بلکه درجان خود او
آن حروف کثیف را وهمه صفحات آنرا به دست دست پلیس میسپارم همه کپی برداری شدند حتی آن دوربین مخفی کثیف که از این صفحات عکس گرفته بود ، حال همه چیز دراختیار پلیس گذاشته میشود .
این روزها سخت گرفته ام ، خسته ام ، بچه ها نیر خسته اند هرروز یکصد وپنجا ه کیلومتررا باید رانندگی کنند تا به کارشان برسند وسپس برگردندخرید خانه وآذوقه وناهار وشام وبچه داری ، نه همه خارج نشینان خوش نشینان نیستند تنها دزدان ، قاتلان ، آدمکشان ، وخود فروشانند که راحت نشسته اند ومفت می دزدند ومفت میخورند وتنها کارشان بازی با سکس است .
حال چی گیرت آمد ؟ بدبخت فلک زده ؟ همه آنچهرا که عکس برداری کردی وبرده ای باید درخلوت پنهان کنی ویا به دست اربابت بدهی ،
درتمام روز که بچه ها اینجا بودند ، همانطور ساکت پشت میز نشسته بودم وبه آتها میگریستم برلبانم اثری از لبخند نبود خیلی غمگین بوده وهستم خودشان از خوداشان پذیرایی کردند وخودشان ظروف را شستند ورفتند دوباره تنها شدم ودوباره به درون لحاف گرم خود خواهم خزید ودرباره پدرم ومادرم خواهم اندیشید وتاسف خواهم خورد .
ما پاکیره به دنیا آمدیم پاکیزه زیستیم وپاکیزه خواهیم رفت وای بحال شما بیچارگان وتیره بختان امروز دیگر من درمیان کسانی که موهبت یک انسان واقعی را داشته باشند وهمچون خود من باشند ندارم غیراز بچه هایم ، پسرها به کاراته میروند ودخترها جنگجو بار آمده اند امروز جراحاتم دهان باز گرده اند واشگ میریزم برای مرهم گذاشتن روی زخمهایم ، من یک زن مدرن بودم وهستم من اهل جنگلهای بیرحم افریقا نیستم که به جادو.گران وزبان حیوانات اعتقاد داشته باشم بنا براین زبان این حیوانات تازه را نیز نمیفهمم ، من تنها به اسبها اعتماد دارم که آنهارا نیز گم کرده ام حال اگر کسی میل دارد با کثافت زندگی کند و ودرون آن فرو رود مانند خوکها ومامورین کشتارگاهها بینی خودرا درون هرچیزی میکنند وانرا زیرو روی مینمایند وبرای سرگرمی وتفنن از آن ها عکس میگیرند ، اما اینجا ، این صفحات پاکیزه ومقدسند اینها خاطرات یک عمر مبارزه و جدال با زندگی است نه من از آنهایی نیستم که فساد ونعفن را زیر رو کنم ، ساکت مینشینم ونگاه میکنم وبرای دفاع خودم پلیس را دراختیار دارم .وامروز همهرا کپی برداری کرده وپرینت کردم تا دوشنبه برای آنها بفرستم با عکس ومشخصات وآدرس خانه وتلفن . همهرا دارم .
بدبخت ، میتوانی آنهارا بخوانی ویا تکه ای را برای خودت نگاه داری اما تو آنقدر ارزش نداری که همراه وهمگام من شوی وعکس مرا ونوشته های مرا بنام خودت بچاپ برسانی مگر اینکه مامور کشتارگاه خوکها باشی .دیگر میل ندارم به دیوراهای خانه ام بی حرمتی شود این صفحه حکم دیورا خانه مرا دارد . متاسفانه طبیعت به زن امکان روبروشدن ومبارزه با مردرا نمیدهد و به هنگام ضرورت باید بنوعی دیگر مبارزه را شروع کند پس لازم است که دست به اسلحه خودم ببرم ..پایان
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " 11/02/2016 میلادی /.
اسپانیا .