سه‌شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۵

ایران

به درستی نمیدانم که این اشعار متعلق به چه کسی سراینده آن کیست؟! آنرا درون دفترچه ام یافتم ، وشاید دراین هفته ها این آخرین شعری باشد که مینویسم چرا که کامپیوتر احتیاج به تعمیرات ودستکاری های زیادی دارد وحسابهاییکه بسته شده ونیمه بسته وباز است . بنا براین گمان میکنم که تا یکی دوهفته همه شمارا راحت بگذارم ! 
ایران 
ایران  درون من سینه میکشد غریو 
کای رهنور گمشده  آخر گریختی ؟
وان میوه طلایی اندیشه های پاک 
در رهگذر مردم بیگانه ریختی ؟
آخر گریختی  واز من گسیختی ؟
---------------------------------....؟
ومن ، با نگاهی سرکش  لبریز از غروز 
بی اعتنا فریاد  میزنم که 
ای مادر بس است 

آری گریختم  ، گسیختم 
چون شاخه ای که بگسلد  از بند گاه خویش 
من گریختم 
چون شعله دمیده  ز پیوند گاه خویش ، گریختم

یک عمر در کنار تو خون خورد م ودریغ
روزم سیاه تر از شب بی ستاره بود
من بی گناه تر زسحر زیستم  ولیک
قلبم چو لخت شفق پاره پاره بود

آری گریختم  ، اما مرا ببخش 
زیرا که سر فراز تراز آفتاب
هرگز سرم بسایه بیگانه خم نشد
آری گریختم ، اما تو بامنی
شبهای  تاریک  مرا ، تو صبح روشنی
دور از تو هرگز خیال تو جانم مباد 
هر جا سرود مهر  توپیوندجان من 
وهمه جا بامنی

گمان  نبرم که روزی سر به آستان توگذارم 

روزیکه درتو خشم وعتاب نیست 
شب تن سپرده درتابوت تاک خویش
جز رقص صبح  وزمزمه آفنتاب نیست 

چهل سال  درآیینه تنها خودرا دیدم 
هراس تلخ من آهسته باورمیشد
چهل سال  زمان  یک بستر تباهی 
ومن چهل سال  به آهن سلام گفتم 
بدرود مادر من .،بدورد تو نیز رفته ای 
از یادها و باورها 
ثریا ایرانمنش 
آخرین چکامه / سه شنبه شب 
بیستم سپتامبر 2016 میلادی .