امروز صحنه ای دید م دریکی از سایتها که واقعا گریه ام گرفت ، درایران کشور عزیزما کارگران بدبخت افغانی وعرب وسایرین را درون یک قفس گذاشته وچشمانشانرا بسته بودند بجرم واهی !
ودر اینجا "نادیه "من شوهر کرد ورفت شوهرش را هم آورد ، کار بدون مالیات ساعتی ده یورو اقامت دایم ومدارس مجانی برای بچه های فامیلش . واین فرق ماست ....
یک خانه اجاره کرده اند ، فامیلی ، نه کسی با آنها کار دارد ونه آنها باکسی با پیراهن بلند ویک روسری البته نادیه دراینجا لباسهایش را درمیاورد وبا یک شورت کوتاه ویک تی شرت کار میکرد ومیگفت هوا گرم است !!
حال دیگر تنها هفته ای دوبار میتواند بمن سر بزند ، شوهرش هم دریک پارکینک مشغول کار سرایداری شد .
من نمیدانم ، واقعا نمیدانم ، آیا تنها دراین منطقه این قانون است ودر شهرهای بزرگ مانند پایتخت کاررا برای خارجیان سخت میگیرند؟ در کاتالونیا میداتم خیلی نژاد پرستند حتی زبانشان هم کاتالان است اسپانیایئ حرف نمیزنند ، مغازه دارن تنها با توریستها پولدار خوب کار میکنند ! من کمتر در مادرید بوده ام ابدا شهررا دوست ندارم ، گاهی از اینکه نق میزنم دچار شرم میشوم ، بین مردمی مهربان ، دکتر مهربان ، داروخانه مهربان ، همه میدانند که من اکثرا با دخترانم برای خرید میروم به هرمغازه ای که سر میزنم احوال آنهارا میپرسند ، واگر آنها تنها بروند حال مرا جویا میشوند ، نه ، اینجا باهمه جا فرق دارد . سی سال است که همان سلمانی قدیمم را دارم با آنکه یکی از آنها بازنشسته شده اما هنوز خواهرش کار میکند ، بی هیچ افاده ای . مانند یک فامیل شده ایم .
گاهی انسان از نعماتی که دارد بیخبر است .
امروز پس از خانه تمیزی وخستگی روی یوتیوپ یک برنامه دیدم که تمام خستگیهای روحی وجسمی از تنم برون رفت ، ارکستر سنفونی شیکاگو با ششصد عضو سنفونی نهم بتهوون را پخش میکرد ، من رهبر را تا بحال ندیده بودم گویا ایتالیایی بود اما کارش را عالی انجام داد، محال است در موومان چهارم اشک من سرازیر نشود ، سرود ستایش ، یک بوسه برای همه عالم واین عالم دارد زیر پای نا کسان ونامردان وبیخردان نابود میشود .
حرس وطمع و هوس همهرا از خوی انسانی وشرف آن بیرون رانده است .
وآدمها مانند حیوان باید درون قفس باشند چرا که مانند (آنها) نیستند . پایان
سه شنبه 0 2سپتامبر 2016 میلادی /اسپانیا/
یک خانه اجاره کرده اند ، فامیلی ، نه کسی با آنها کار دارد ونه آنها باکسی با پیراهن بلند ویک روسری البته نادیه دراینجا لباسهایش را درمیاورد وبا یک شورت کوتاه ویک تی شرت کار میکرد ومیگفت هوا گرم است !!
حال دیگر تنها هفته ای دوبار میتواند بمن سر بزند ، شوهرش هم دریک پارکینک مشغول کار سرایداری شد .
من نمیدانم ، واقعا نمیدانم ، آیا تنها دراین منطقه این قانون است ودر شهرهای بزرگ مانند پایتخت کاررا برای خارجیان سخت میگیرند؟ در کاتالونیا میداتم خیلی نژاد پرستند حتی زبانشان هم کاتالان است اسپانیایئ حرف نمیزنند ، مغازه دارن تنها با توریستها پولدار خوب کار میکنند ! من کمتر در مادرید بوده ام ابدا شهررا دوست ندارم ، گاهی از اینکه نق میزنم دچار شرم میشوم ، بین مردمی مهربان ، دکتر مهربان ، داروخانه مهربان ، همه میدانند که من اکثرا با دخترانم برای خرید میروم به هرمغازه ای که سر میزنم احوال آنهارا میپرسند ، واگر آنها تنها بروند حال مرا جویا میشوند ، نه ، اینجا باهمه جا فرق دارد . سی سال است که همان سلمانی قدیمم را دارم با آنکه یکی از آنها بازنشسته شده اما هنوز خواهرش کار میکند ، بی هیچ افاده ای . مانند یک فامیل شده ایم .
گاهی انسان از نعماتی که دارد بیخبر است .
امروز پس از خانه تمیزی وخستگی روی یوتیوپ یک برنامه دیدم که تمام خستگیهای روحی وجسمی از تنم برون رفت ، ارکستر سنفونی شیکاگو با ششصد عضو سنفونی نهم بتهوون را پخش میکرد ، من رهبر را تا بحال ندیده بودم گویا ایتالیایی بود اما کارش را عالی انجام داد، محال است در موومان چهارم اشک من سرازیر نشود ، سرود ستایش ، یک بوسه برای همه عالم واین عالم دارد زیر پای نا کسان ونامردان وبیخردان نابود میشود .
حرس وطمع و هوس همهرا از خوی انسانی وشرف آن بیرون رانده است .
وآدمها مانند حیوان باید درون قفس باشند چرا که مانند (آنها) نیستند . پایان
سه شنبه 0 2سپتامبر 2016 میلادی /اسپانیا/