به گلشنی که گل ولاله به صد هزار بروید
کسی به رغبت خاطر ، گیاه خشک نبوید ....؟
نوشته قبلی امروز را که مینوشتم ، در چندمین سطر خواب چشمانمرا گرفته بود ونمیدانستم چرا اینهمه احتیاج بخواب دارم ؟ معلوم شد دارویی را که نوشیدم برای درد ریه ها کمی خواب آور بوده است !! بنا براین بخواب رفتم ، مقداری ندانم کاری درآن نوشته رفته بود مقداری گاف شده بود آنرا تصحیح کردم وحال هوشیارم بمدد هوای لطیفی که کمی بر آسمان این شهر پخش شده ونسیمی خنک تر از روزهای داغ قبلی مرا زنده کرد،
ابدا نفهمیدم که چه نوشته ام ، اما آنرا پست کرده بودم ! حال دراین فکرم پروگاری که درکتابی که از آسمان هفتم یا دهم یا سیزدهم یا بیست وچهارم فرستاده در آن سوره ایی بانام " نون والقلم وما یسطرون " را نیز که از مظاهر دانش وتوانایی است فرستاده به قلم اعتباری داده است ، وچرا دشمنان علم جلوی آنرا گرفته اند؟ من چهارده سال است که مینویسم اینجا یا درون دفترچه ویا اگر چیزی گیرم نیامد روی دستمال کاغذی ها !! چون یک رهرو کوچکی که میل دارم این راهرا تا آخر بپیمایم نه درانتظار شهرتم ونه درانتظار سکه ها وجایزه ! دلم میلرزد ودرهر فرصتی بسرعت بسوی این وعده گاه میروم وتازه ....پس از سالها خود فریبی باین نتیجه رسیدم که ( نمیفهمم) و( هیچ معلومم نشد ) و( گیرم که سیه شد ورقی چند ) ! پس مبینید که ادعایی ندارم خشم درونمرا بیرون میریزم وخالی میکنم .
دقیقترین وسیله ارتباط بشر زبان است ، اما گاهی زبان هم قادر نیست اندیشه را آنچنان که درذهن تو میگذر ویا دردی که بر سینه ات نشسته بیان کنی ، درقدیم میگفتند هرکس چند زبان بداند بمنزله آن است که چند نفر است ومن تازه فهمیدم ، تنها یکنفرم چرا که زبانهای دیگر مراد مرا بر نیاورده اند ، برای من همیشه چند چیز مهم بوده است " کمک به انسانهایی که محتاجند ، کمک به فهم بعضی از انسانهای نادان ، که درتاریکی وجهل خود دست وپا میزنند واما این تلاش بیهوده است چرا که آن جهل ونادانیرا بیشتر از داناییها دوست میدارند ، وآنرا صمیمانه درآغوش میکشند وبه آن نیاز دارند ایمانشان همان جهلشان است سنگ میشوند مهم نیست درچه مقام وموقعیتی قرار گرفته باشند . اگر ما وملت ما پس رفتیم تنها بخاطر همین لجبازیها وندانم کاریها ومقایسه زمین وزمان وسنتهایمان مثلا با سر زمین اسکاندیناویا بود ، وفرا موش میکنیم که شرایط اقلیمی چقدر بر هر یک از ما اثر میگذارد ، آن انسانهادر کوهستانها سر بفلک کشید وقله های پر برف زندگی گرده اند واز اجدادشان راه وروش مبارزه با طبیعت وحیوانات وحشی را فرا گرفته اند ، آرامش وسکوت برای آنها یک ایمان است ، ما دردشتهای وسیع پر آفتاب بدون آب در کنار معادن ذغال ونفت ومس ول گشته ایم وابراه افکارمان از همان کلمات کتاب آسمانی ودست آخر سعدی وحافظ بالاتر نرفته است تازه همه آنهارا نیز نمیفهمیم، تنها میخوانیم ، یا سینه به سینه نقل شده وحکم ملکه ذهن مارا گرفته دیگر بیرون آمدن از آن مارا متززل ودچار ترس میکند ویا ناگهان مانند قمه کشان کشورهای همجوارمان گمان میبریم هرکدام رستم دستانیم ، فرهنگ اصلا درجامعه ما رشد نکرده است ، اما دروغ ، فسا داخلاقی ، وشهوت رانی آنهم باز بخاطر گرمای شدید بیشتر مارا سر گرم نموده است ، حال من از هنر چه بنویسم ، از موسیقی چه بگویم که از ازل واول غنا برای ما حرام بوده است درحالیکه در قرون گذشته ما رودکی را داشتیم که چنگ را ساخت ، شعر میگفت وآواز میخواند این( هارپ ) امروزی درکنسرتها همان چنگ رودکی بود .
روز گذشته ساعتها به کنسرتهای گذشته ( آندره ریو ) که او هم از شهر هلند برخاسته گوش فرا دادم وچقدر حسرت خوردم آنهمه سرود وزیبایی ورقص وآواز دربین مردم وما درمیان سوز خون حسین وحسن وابو طالب سر گردانیم وخون میریزیم وخاک وگل بر سر میکنیم . دیگر نیروی تازه ای به کمک ما برنخواهد خاست ، نهایت آنکه یک ( هندوستان) دیگری درخاور میانه رشد میکند با چند قسمت ! حنا بندان مفید است خضاب خوبی است برای ریش وموهای زائد وموهای سر ونقش ونگار روی بدن !! سرز مین خوبی داشتیم ، همه چیز درآن یافت میشد ، جوانان با شعور وبا ذوقی داشتیم که همه فدای قدرت خرس بزرگ وهمسایه شمالی شدند وبقیه به چاه جنوب سرازیر شده ویا میشوند ، دشتهایی فراخ داشتیم میتوانستم کم آبی را جبران کنیم آما آبهای زیر زمینی را با سکه های طلای عربستان عوض کردیم خاکمانرا فروختیم تا برجهای آنها قد بکشند وکم کم این رشته باریک خلیج را نیر از دست خواهیم داد معادنمان را به یغما بردند ، اعم از فیروزه ، مس واز همه مهمتر اورانیوم ، دریاچه ها خشک شدند سدها آبشان فروکش کرد سازها خاموش شدند مطربان ودوره گردان استاد شدند ، کورها چراغعلی وکچل ها زلفعلیخان شدند ، هنر مندان وارسته وشایسته دوردنیا آواره ویا از دنیا بیصدا رفتند نویسندگان وپژوهشگرانمان درون زندانها یا کشته ویا سکته شدند ویا از غصه جان داند .
حال شاهنامه را نیمه کار وتصفیه شده از زیر خروارها خاک بیرون کشیدیم وداریم داستان رودابه وتهمینه واسفندیاررا میخوانیم یعنی یک ( محله پیتون) را به نمایش میگذاریم ، ومردکی تریاکی ومفنگی وفسیل پشت یک میز نشسته دارد سنگ قبرهارا میشکافد وداستان ابومسلم خراسانی را برایمان شرح میدهد اما نمیگوید نادرشا ه کی بود ! برایمان اشعار حافظ را میخواند تا سرمان گرم شود وندانیم کی وکجا بودیم وداریم به کجا میرویم . جنگ بر سر امضای یک ورقه ناچیز وبی بها ماههاست که همهرا سرگرم ساخته تا آنچه را که بایداتفاق افتد بیفتد .ومن دراین گوشه همچنان با این دکمه ها ور میروم ودر سکوت فریاد میکشم کسی فریادم را نخواهد شنید . وطن برای عده ای تنها ( خاطره ها وفامیلند) برای من سنگهای داغ بیابان وخاک آتش خیز کویر است و کسانم که درآن خاک آرمیده اند .
با سپاس از شما مهربانان . ثریا ایرانمنش / اسپانیا . سه شنبه/14 سپتامبر 2014 میلادی / شهریور 1395 خورشیدی .