سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

فحاشی وچارواداری

امروز برنامه ای دریکی کانالهای دیدم که بکلی آن یکذره امیدر را که هم  داشتم از دست دادم وباخود گفتم چه سود خواندن وعظ برای این .....
اینها همینند ، گویش جدیدی برای فحش های خواهر مادری یافته اند که پر بی ا دبانه نباشد !!! تعجب نمیکنم که پسر دهاتی بجای آنهمه مهربانی  دهان کثیفش را باز کرد وهرچه لیاقت خودش وخانواده اش را داشت نثار من کرد ، او هم درهمان جامعه تربیت یافته وشکل گرفته حال اگر اورا به دانشگاه هاروادهم بفرستند همان کره خری  بیرون خواهد آمد که بود ، زن ودختر وپسر جوان تنها مزاحشان فحش است وبرایش گویش پیدا میکنند ، آفرین براین سنت پاک نهاد شما . دیگر حرفی ندارم بزنم  هرچه هست ظاهری است ، خوشبختانه من درزمان انقلاب درایران نبودم که امروز بدهکار شما باشم اطمینان دارم با اولین راهپیمایی درب خانهرا میبستم وراهی دیار غربت میشدم میدانستم فردا همان خدمتکاران ، باغبانان که آنهمه به آنها خیر رساندیم با تفتگ درب خانهرا خواهند شکست وهمه چیز را به یغما خواهند برد ، سه سال بود که من از ایران بیرون رفته بودم وبا هیچ ایرانی هم برخورد نداشتم ، تک وتنها تا اینکه سیل فراریها ودزدان سرازیر شد ، اینهارا بارها نوشته ام . چهل سال است که ازایران به دورم یعنی زمانیکه آن جوجه ژیگولو هنوز به دنیا نیامده بود من در خارج بودم وسوگند یاد کردم که باهیچ ایرانی تماس نگیرم اما ،،،، روزی ویلون مرحوم" خرم "مرا بگریه واداشت ، دیگر طاقتم طاق شد به نوارهای پر شده انقلابیون قلابی گوش فرا دادم وسپس همهرا به درون سطل آشغال ریختم ، ای داد وبیداد عماد رام چرا ؟ اوکه  وضعش خوب بود خانه ای بزرگ داشت بچه هایش دربهترین  وگرانترین مدارس امریکایی درس میخواندند ،  اویا فلان شاعر چرا ؟ او که شاه شاعراان بود ؟ ؟ خیر ! منافع بیشتر اقتضا میکرد ، خرس بزرگ در شمال ایران خوابیده بود  بهمراه نواده اش در اینسوی  دنیا وخوب آنهارا تغذیه میکرد ،  دوباره گوشهایم را بستم وچشمانرا وگوش به صدای غریبانه وآواز غربت دادم . تا اینکه این کامپیوتر جلویم نشست ، از سال دوهزار مشغول شدم اول ناشیانه واشعاری آبکی ویا از دیگران کم کم بزرگتر شدم !! اما هنوز کتاب میخواندم یا به زبان اصلی یا با ترجمه خوب .
امروز سخت پشیمانم از اینکه دوباره رابطه پیدا کردم آنهم با کسانیکه ابدا نمیشناسم درپشت یک عکس پنهانند ، همه بجای قلم خنجر دردرست دارند  وامروز آخرین امیدمرا را نیز ازدست دادم جوانان در تلویزیون گرد هم جمع شده بجای یک برنامه علمی درباره گویش جدید ( فحاشی ) بحث میکنند . نباید هم انتظاری داشت ، یا فرزندان  همان قوم امامیانند ویا جنوب شهریان ویا دهاتیان تازه به نوا رسیده بی هیچ فرهنگ وادبی . 
حا ل باز مینشینم بگوشه عزلت واخبار روزرا برای خودم تفسیر میکنم ویا شعر مینویسم ، گور پدر دنیا ومافیای آن .وایران دیگر برایم ایران نیست کشوری است درحد همان بنگلادش ویا کمتر . با تاثر زیاد آنرا بخاک سپردم .
بیاد آنهمه نامردمی که من دیدم /دوباره سینه شد  از موج کینه لبریز،
مگرمرده از گور برنمیدارد سر / بگوش میرسد  اکنون غریو رستا خیز /


حضرت پاپ روز یکشنبه فتوادادند که جهنمی را که بشر در ذهن شما ساخته دروغ است وبهشت هم همچنین و داستان آدم وحوا افسانه ای بیش نیست ،  آنچه درکتب مقدس دراین باره نوشته شده است افسانه میباشد ،  علم همه چیز را زیر وروکرد ! حتی پاپ هم روی به علم آوردبقول آن پیر مرد خراسانی همان مذهب ( پاناسونیکی* یعنی علم بهتر است نه ثروت . پایان 
سه شنبه ششم سپیتامبر 2016 میلادی . " لب پرچین".....ثریا /اسپانیا/