....... واین گنجها که آن هیچ را همه چیز میسازند ،
از کجا سرقت شده اند ؟
آنجا که لاشخوو پرنده ای را میگیرد ،
وجگرش را میشکافد .خون را میمکد ،
ودرآنهنگام ، لاشخور ضیافت بپا میکند
در اشیانه کوچکی میان بیشه ها
بچه های پرنده زاری میکنند
ومادرشانرا میجویند
که هرگز باز نخواهد گشت
" شاندرو پتوفی " شاعر مجار
وآن لاشخور با خون به دنیا میاد ، در تمام مدت شکل گرفتنش خونی را مکیده ونوشیده وسپس شیره جانی را نیز میمکد ومادر را فرسوده ساخته ، پرواز میکند به آسمانهای دور تا دوباره پرنده کوچکی را شکار کند وخون اورا بنوشد ،
مرد ، خون مینوشد ، تنها با خون زنده است وبه هنگامیکه تو رنج میکشی ودرد میبری ومیل داری دراین مبارزه شکست نخوری وعقب نمانی ، او درسایه برای خود آسایشگاهی ساخته است وبرایت پیامبران کذاب میافریند ، ومیگوید بایست ،
با نیزنگ وفریب ، وسرشتی اهریمنی ، زندگی بی آمید هزاران امثال ترا به زیر آفتاب داغ میکشد تا از تشنگی وگرسنگی هلاک شوید .
مرد در فکر نوشیددن ولذت بردن از خون دختران نابالغ وباکره است ، در میان قوانینی که زن باید در ماهی آسایش داشته باشد مرد تنشنه خون است وآنرا مینوشد ، امروز دیگر در فکر نوجوانی تازه بالغ نیست بلکه به دنبال کودکی است که تازه به همهراه خون بیرون آمده ، یک تکه گوشت تازه وخوردنی ، اگر بتواند آنرا خام نیز خواهد خورد >
سپس ترا به سر زمین موعود ، دعوت میکند ، آنجاست ! قبله آمال آنجاست ! برو بجلو برو خواهی رسید ، وتو میروی بامید آنکه از میان بیشه زارها دستی دراز شود وترا کمک نماید ، اما درپشت بیشه زارها هزاران گرگ خونخوار وشغال درانتظارت ایستاده و بوی ترا به مشام میکشند ، سر هر تکه پیکر تو، با هم سر بشورش بر میدارند وتو تنها یک لاشه در جاده افتاده ای .
آه ، ای گلهای کاکتوس روییده درزباله های بهم پیچیده ، در من عشقی شعله میکشد ، یک شعله اسمانی ، که با هر دم زن خون را درگهایم بجوش میاورد ، من برای خوشبخت بودن زاده شدم ، مرا پری آسمانها نام گذاشته اند ،| یک زن |، میل دارم آرزوهایم را برایتان بازگو کنم ، اما زبان شما تیز وزبان من کند ونا فرمان است .
این ماه که نامش " امرداد ماه " میباشد ما مردان بزرگی را ازدست دادیم ، مردانیکه به عشق بیشتر مینازیند تا خون ، واین ماه شوم ، ماه زاد روز منهم مباشد !!! .
خوب ، برویم ای فرزندان وطن ، ( کدام وطن ) ؟
روز افتخار فرا رسیده است ! ( کدام افتخار )؟
در برابرما قساوت وجباریست ! پرچمی از خون بالا ببرید وآنرا بیافرازید !!!بر نوک یک درخته کهنسال که از درون پوسیده است . ث
پایان
ثریا . اسپانیا/.07/08/ 2016 میلادی !
6/7/8/ !!!